کلام شهدا
وصیتنامه شهدا
ای شهیدان عزیز ما را شفاعت کنید شاید در مهمترین لحظات شهر و دیار را بدرود میگویم که شیطان با همة توانش سعی بر انصراف از رفتن مرا دارد و از طرفی ملائکه الله را میبینم که ما را به جبههها میطلبند. شاید تلخترین سفری که تا آخرین لحظات مردد به رفتن بودم. در این راه با توکل به الله گام نهادم و شهادت این حقیر معجزهای بیش نیست. خدایا برای اعتلای کلمة حق معجزه را هستی بخش همة آنهایی که به جبهه میروند با تمام وجود جان میدهند اما این مولاست که باید جان را بپذیرد و او جانهای آلوده را همچون نعش گناه نمیپذیرد./ شهید غلامرضا اوجی
***************
شکر خدایی را که توفیق یافتم در راه مبارزة حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه که دارم با اخلاص تقدیم ایزد متعال کنم و آنچه حسین و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانهوار دور آن میگشتند من هم بازیابم (شهادت). مادرجان، من هم اکنون میروم تا شعلة آتش که در درونم هست را خاموش کنم. من اکنون به سوی سنگر خالی همرزمم که به سوی الله شتافته پر میکشم و پروازکنان میروم تا دشمنان زبون را که قصد تجاوز به میهن عزیزم را دارد نابود کنم و دشمن باید بداند که هیچگاه سنگر اسلام خالی بماند. مادرم، دلم میخواهد این ایام آخر پیش آقایم حسین بروم، دست آقا حسین را ببوسم به خدا میروم میروم با قلبی از شادی پرشده تا خدای خویش را ملاقات کنم میروم با خونی که در رگهای من است./ شهید محمدرضا فاخته شهرستانی
****************
از آن لحظه که عشق به معشوق را در وجودم احساس کردم، بهترین جایگاه زندگی خود را در جبهه یافتم. آنجا که وادی عشق است آنجا که سراسر صفا و لطف است آنجا که میعادگاه عشق و عشق بازی است. آنجا که جایگاه ایثار و از خود گذشتگی است، آنجا که چشم مخلصان به دیدار روی امام زمان باز شده است آنجا که انسان بر عرش رفیع اعلاء خواهند رسید آنجا که انسان بازتاب تازهای را در وجودش احساس میکند، آنجا که اینهمه شرایط دارد آخر کار چیزی نیست به جز آرزوی دیرینة هر مؤمنی که آن دیدار با الله میباشد و این وادی چقدر زیباست وادیی که سراسر زندگی و خوشبختی به سختی کشیدن منتهی می شود و عاقبت این سختی کشیدنها که جز شیرینی برای مؤمن چیز دیگری نیست همان شهادت آن لحظهای که بدن غرق به خون به روی زمین میافتد چشمانش با دیدن روی آقایش باز میشود و این را بدانید که این راه را رفتن آرزوی دیرینة من بود و بدانید شهید شدن حق است. و این را بدانید که مردن حق است، قیامت حق است و جهاد در راه خدا اجر و مقامی دارد./ شهید امیر نظری داشکنی
***********
من در دانشگاه کربلا وابسته به اسلام جهانی نام نویسی کردم و جزو شاگردان 14 سالة سیدالشهدا هستم و انشاءالله با مدرک ایمان به خدا فارغ التحصیل خواهم شد./ شهید سیدکمال سیدحسینی
***********
مگر ما خونمان رنگینتر از خون آن شهدای مظلومی است که ساعتها در کانال جان دادند، اما استوار و راست قامت پرچم توحید را برافراشتند. به خدا شرم آور است با آگاهی به این مسائل، باز دست بر روی دست نهیم و از جای خود برنخیزیم. وای بر ما که در آن دنیا جواب اینهمه خون ریخته شده را چه خواهیم داد. با این وصف چگونه جای ماندن و پرواز نکردن به دیاری که سبزه و بوتههایش با خون هزاران شهید سیراب شده است. آخر فردای قیامت با چه رویی در مقابل عبدیها و مجتبیها و وحیدها سربلند کنم. آری به هر جهت به حکم وظیفة شرعی واجب دانستم که به جبهه بیایم و در راه آرمانهای اسلام به حول و قوة الهی مبارزه کنم که این والله ادای وظیفه است و نه بیشتر./ شهید جواد مشهدیباقر
*********
مادرم، و پدر عزیزم بدانید که ما با آگاهی کامل و عاشقانه به جبهه میرویم و راهی است که باید طی کنیم و این کوچکترین کاری است که میتوانیم برای خدا انجام دهیم. از خبر مرگم ناداحت نباشید هنگام دفن من اگر جنازه به دست شما رسید کفنم را لباس رزمم قرار دهید که درصحرای محشر با همان لباس آغشته به خونی که در راه خدا ریخته در پیشگاه عدل الهی حاضر شوم. قرآن کوچکم را هم که به عنوان مونس غمها و خوشیهایم بود، در قبرم بگذارید تا بر اثر اجر و قرب و بزرگی قرآن خداوند بر من سهل گیرد/ شهید رحیم یاراحمدی
*************
چه مشقّتها کشیدم در راه رسیدن به جبهه که آرزویش را داشتم چه سنگها جلوی پایم سبز شد و چه چوبهای لای چرخم گذاشته شده بالاخره پدر و مادرم راضی شدند. برای رسیدن به جبهه زیر لب زمزمه میکردم خدایا، به امید تو میآیم به راه تو همراهیم کن تا لحظهای که خون در رگهایم هست و جان در بدن دارم./ شهید حسن مولائی
**************
من چیزی ندارم در این راه هدیه کنم ولی به امام امت بگویید که جان و خون بیارزش خود را هدیه میکنم هرچند که قابل امام و امت مبارز ایران را ندارد ولی خوشحالم که به آرزوی خود میرسم./ شهید فرمانباس جوکی
**************
چه خوش لحظة خلوتی که خلوص دل همراه گردد و انسان در تکاپوی وجود ناگاه به تو برسد و اشکها به امید دیدار او و فروغ خدا در وجودش همچو باران بهاری باریدن گیرد چه خوش است شب تاریک را با دعا و نجوا و راز و نیاز با محبوب روشن کردن چه خوش است بیریایی سحرهای وصال شکستن سکوت با شکستن بغض و درآویختن با نجوای دردآلود نیایش و چه با طراوت است باران اشک در خشکسالی قساوت. توبه سیلابی است که همه چیز را تطهیر مینماید صاعقهای است که همة ریاها قساوتها فریبها یأسها و حرمانها را میسوزاند و در بهاران امید است که گل دعا در خاک پاک دل روییده است و راه را به سرمنزل مقصود حیات طیبه گشوده و انسان آرام و سبکبال به سوی ملکوت بال میگشاید./ شهید ابراهیم طالش
*************
براستی که چه لذت بخش است مطیع امر حق تعالی بودن عبادت خدا را بجای آوردن، و در راهش جهاد با نفس و بر ظلم قیام کردن و درخت اسلامش را با خون خود آبیاری نمودن و در بوستان جنّتش به لقای حق پیوستن.72/محمدرضا کارور
****************
هر قطرةخون من سخنی خواهد شد و از هر سخن هزاران جوان انحرافی به رشد اسلامی خواهند رسید./ شهید طهماسب قادری
****************
خوشا به حال کسانی که با دادن سرو جان و هدیه کردن خون خود خداوند را مشتری خود قرار میدهند و او را تنها مشتری جان خود میدانند و جان خود را در راه هدف مقدس او یعنی اسلام و قرآن فدا مینمایند. این چنین افراد کسانی هستند که خود را از تمام وابستگیهای درونی و نفسانی و همچنین از وابستگیهای برونی و مادی رها کرده و خود را کاملاً به محسنات خوبیها و مسائل الهی آراسته دائماً در حال مبارزه با نفس شیطانی و هلاک کننده میباشند./ شهید مجتبی صفاری
**************
هنگامی این وصایا را برای شما مینویسم که قلب در سینهام ملتهب و خون در عروقم به جریان شدید افتاده و روحم آمادة پرواز است. برادران عزیزم این عاشقان شهادت و اسوهگان تاریخ دست بر دعا و ثنا دارند، گروهی سر بر سجده نهاده و با اشکهای غلطان خود طلب مغفرت مینمایند و گروهی به تلاوت قرآن و گروهی مشغول تنظیف سلاحهای خویشند و همه در یک چیز مشترکند و آن خوشحالی فزاینده و خندههای معنیدار این عزیزان است که مفهوم عشق و شهادت و ایثار را زمزمه میکند. و هنگامی این مطالب را مینویسم که شاید فردا یا پس فردای آن جنازة غرق به خون بهترین برادران خود را در مقابلم ببینم و ماندن این چنین برایم دردناک و گرانبار است. بارها چنین گفته و میگویم« اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک» بارالها خداوندگارا به عزت و جلالت سوگند میدهم که گناهانم را بر من ببخشای که سخت گناهکارم.
شهید میداند به کجا میرود و وقتی دانست به کجا میرود میداند برای چه میرود و وقتی فهمید برای چه میرود میفهمد به چه وسیلهای برود. بگذار تیر و ترکشها بدنم را آماج خود قرار دهند که اینک بیاندازه این طاقت را پیدا کردهام. هر تیر و ترکش که از جایش خون میریزد خون نیست گناه است که پاک میشود.چه کنم که عشق حسین مرا دیوانه کرده است چه کنم که در خود قدرت پرواز مییابم چه کنم که عاشقم چه کنم که منتظر مهدی(عج) و فاطمه هستم، چه کنم که عاشق خمینی هستم و همة اینها خون میخواهد همةاینها ایثار میخواهد همة اینها جوان میطلبد و همةاینها فانی شدن در اسلام میخواهد./ شهید غلامحسین طالبی رحمتآبادی
***************
چیزی به عنوان وصیتنامه ننوشتهام چرا که خودم را جزو صالحان و پذیرفته شدگان درگاه حق تعالی نمیدیدم و وقتی به گذشتهام مینگرم سراسر معصیت میبینم. مگر نه اینکه شهدا جزو نیکان و صالحان هستند و شرط به فیض شهادت نائل آمدن اخلاص در اعمال نیک است که من نه عمل نیک دارم نه اخلاص. اما وقتی نگاهی به رحمت واسعة الهی انداختم دلگرم شدم که خدایا گناه من بیش امّا رحمت تو از گناهان من بیشتر است و روی این انگیزه خودم را برای شهادت آماده کردم. مقصودم الله هدفم پیاده کردن احکام اسلام، وسیلهام شهادت است که خلعت الله اکبر پوشیده و در این راه گام زدم و اگر خونی ریخته شد فراراه مریدان امام روح الله هدیه کردم./ شهید مهدی باقرینژاد
************
شهادت کشته شدن نیست شرایطی دارد و من خودم را به هیچ وجه لایق آن نمیدانم./ شهید محسن عسگری
*************
من با آغوش باز به سوی شهادت آمدم و تا آخرین قدم و آخرین نفس خود و آخرین قطرةخونی که در بدن دارم با این کفار از خدا بیخبر خواهم جنگید و به آنها خواهم فهماند که با هر قطرهخون شهید آرزوهای خود را به گور خواهند برد./ شهید غلامرضا کُرد
************
این را بدانید که من با دیدة باز و عاشقانه به «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان خود این اسطورة زمان لبیک گفتم و عاشقانه و خالصانه به سوی خالق خود شتافتم./ شهید حیدر کوشی
****************
اگر سینهام را بشکافند، اگر مغزم را متلاشی کنند اگر قلبم را هدف گلوله خود کنند دست از یاری امام خمینی بر نخواهم داشت. اگر سوراخ سوراخم کنند اگر پاره پارهام کنند اگر تکه تکهام کنند هر قطرة خونم بر زمین مینویسد: الله اکبر، خمینی رهبر. اگر چه چشمانم را از دست بدهم باز چشم به راه مهدی خواهم بود. اگر گوشهای خود را از دست بدهم باز هم گوش به فرمان امام امت هستم. اگر زبانم را از دست بدهم شعار «لااله الا الله» بر زبانم جاری است. اگر دستم را از دست بدهم باز هم اسلحه به دوش خواهم کشید و به جنگ صدامیان خواهم رفت. اگر پاهایم را از دست بدهم گامهای بلندتری در راه رسیدن به خدای عزوجل خواهم برداشت، و اگر جانم را از دست بدهم اوج سعادت و آرزوی من است./ شهید سیدعباس غلامی
****************
هر انسانی دیدی و منطقی دارد، و دید و منطق ما مسلمانان همان گفتههای اسلام است و دین ما اسلام. من چون بر خود نام مسلمان گذاشته بودم، آگاهانه و با میل و رضایت کامل خود پا به جبهه گذاشتم تا بتوانم به امر معبود خود جامة عمل بپوشانم. و چون جهاد یکی از فروع دین است و واجب برای جهاد فی سبیل الله پا به جبهه برای جنگیدن گذاشتم، و من اعلام میکنم که هیچ کس و هیچ ارگان و گروهی مرا وادار به رفتن به جبهه نکرده است، خود بادیدی آگاهانه و با هدفی مقدس و با قدمهایی استوار پا به جبهه گذاشتم و برای اینکه دشمنان اسلام نیز این مسئله را بدانند دوست داشتم اگر میشد به هنگام دفن من چشمهایم را باز بگذارید تا دشمن بداند که من با دیدی عمیق به مسئله جهاد و شهادت رفتم. و گوشم را باز بگذارید تا بدانند که من تمام حرفهای شما را شنیدهام ولی فقط حرف اسلام را پذیرفتم. و دهانم را باز بگذارید تا دشمن بداندکه شعار من الله اکبر بود. و مشتم را ببندید تا دشمن بداند که من آزاد بودم./ شهید عبدالله کریمی
******************
آری، کاروان انقلاب اسلامی سرعت گرفته و همچنان به پیش میرود، ولی ما از قافله عقب ماندهایم و اکنون که به خود مینگرم احساس میکنم که در قبال این انقلاب هیچ زحمتی نکشیده و خود را در برابر خون شهدا شرمنده میدانم و خداوند شاهد است هدفم از آمدن به جبهه جز ادامة راه شهیدان چیز دیگری نیست و نبوده است همانطوری که خداوند متعال در قرآن میفرماید: ما انسان را مورد آزمایش و امتحان قرار دادیم. ما هم امروز در معرض امتحان الهی قرار داریم و هر لحظة زندگی در پیشگاه خدای متعال ثبت و در روز قیامت به حساب آنها خواهد رسید و ازخدا میخواهم که ما را در این آزمایشات موفق گرداند و اگر در این راه هدیه الهی شهادت نصیب این بندة گنهکار هم شد آن را با آغوش باز میپذیرم اگر ه خود را شایستة آن نمیدانم چرا که این لباس برازندة آنهایی است که در راه خدا مخلصانه و بدون هرگونه ریا و غروری کار میکنند./ شهید کمال صباغ
****************
زندگی را حرکتی دیدم حرکتی که از روی خطهای مختلفی میگذرد و خط بیخیالی و چشم را بر روی همه چیز بستن. خط امیال نفسانی که این خط و خطهایی از این قبیل را پست و خوار دیدم. آن راهی در وجودم شکوه قرمز آفرید که بر محوری میگشت که انسان را به سوی خدا میبرد من آن را در میان شهر پیدا نکردم به جبهه آمدم آن را یافتم در میان خمپارهها در صحبتهای بچهها در شبهایی که بیدار میماندیم در نالههای دوستانم در لحظاتی که آخرین نفسها را میکشیدند و چه زیبا بود و آن حقیقتی بود که از اسلام سرچشمه میگرفت و وقتی فردی آن را یافت دیگر هیچ چیز بجز آن حقیقت برایش مطرح نیست./ شهید اسماعیل مجیدیفرد
بزودی وارد قبر میشویم، و چگونه دل میبندیم به دنیا در حالی که دنیا در شرف نابود شدن است، و چگونه حاضر میشویم که استراحت کنیم در حالی که نعمات و لذتهای آخرت خیلی بیشتر از لذّات این دنیاست و جاویدان چنین است./ شهید سیدعباس غلامی
**********
دلم از این جهان گرفته و برایم همچون قفسی میماند، و آخرت برایم چون خانهای زیبا و آزاد دلم میخواست در زندگیم آقا امام زمان را میدیدم، ولی اگر این سعادت نصیبم شد امیدوارم بعد از مرگ ملاقاتش کنم./ شهید علیاکبر نجاری قزاآنی
***********
این دنیا برای من چون زندان شده است و اصلاً نمیتوانم در این زندان ادامة حیات دهم. دوست دارم آزاد شوم دوست دارم از این قفس رها شوم و از این زندان بیرون رفته و به آنجایی که جای همیشگی ماست بروم/س شهید عید زارعشحنه
*************
فکر و اندیشة ماندن آزارم میدهد نمیتوانم بمانم ماندن در زیر ظلم و ستم ماندن در حالی که از هم بودیم و برای هم، در حالی که هدفمان یکی بود اما آنها خالصتر، ای خدای مهربان نمیدانم چه سری است و من متعجب از اینکه پنج بار عازم جبهه شدم و چند بار آن در زیر توپ و خمپاره دشمن. از اینکه لیاقت آن را نداشتم که بیایم و یا صلاح بر این بود، این را خود بهتر میدانی، ولی من در خودم نمیبینم لیاقت آمدن را وقتی که خود را با شهدا مقایسه میکنم و وقتی که به گذشتة خود مینگرم. اما، بارخدایا، لیاقت شهادت در راه خودت را نصیب من بندةسرتاپا خطا کار بفرما،آمین. / شهید علی دولتآبادی
************
خوشا به حال آن عاشقی که خدایش توفیق داده و با خلوص پاک و نیتی که تنها برای خدا باشد این راه را پیماید و قفس تنگ و تاریک تن را بشکند و روحش پرواز کنان به معشوق واصل گردد،زیرا که دنیا با تمام دورنگیها و نیرنگها و و چهرههای نفاق منافقان برای عاشقان الله کوچک است و تحمل ناکردنی. / شهید محمود رفیعی
*************
خداوندا، تو خود میدانی که دنیا برای من زندانی بیش نبودهاست و آرزوی هر زندانی این است که روزی درباز شود و او به جهان آزاد قدم گذارد و من نیز برای عروج به ملکوت اعلی و فرار از این زندان تنگ و تاریک دقیقه شماری میکنم. پروردگارا، از تو که قادر به هر کار هستی درخواست میکنم و از تو یاری میطلبم تا در رسیدن به هدفم مرا یاری کنی.37/مجتبی پاشائی
**************
در دنیا احساس دلتنگی میکنم میخواهم پرواز کنم این بار که به جبهه آمدم خودم یا روحم به کربلا خواهد رفت. / شهید علیجان سعیدی
************
این را باید بدانیم که ما برای آخرت آفریده شدهایم نه برای دنیا برای نیستی نه برای هستی برای مردن نه برای زندگانی ما در حال کوچ کردن میباشیم و در سرای موقّت و در راه آخرت سیر میکنیم و ما راندةمرگیم که گریزنده از آن رهایی نمییابد و جوینده آن را از دست نمیدهد و ناچا رمرگ او را در مییابد. سپس باید بترسیم از اینکه مرگ ما را دریابد و ما در حال گناه باشیم. / شهید محمدعلی صفری
************
ما باید تا موقعی که در این دنیای فانی هستیم اعمالمان را بسنجیم. عزیزان این دنیا چند صباحی بیش نیست و میگذرد و روز حساب میرسد باید در آن دنیا جوابگوی خدا و شهدا و انبیا باشیم. اگر در این دنیا بیتفاوت نسبت به مسائل باشیم و به خوشگذرانی و ثروت اندوزی بپردازیم و دور از مسئولیتهایی که در اجتماع اسلامی بر گردن ماست باشیم و از خون شهدا دفاع نکنیم و با زمزمههای شوم مبارزه نکنیم فردای قیامت چگونه میخواهیم جواب شهدا و خدا و انبیا را بدهیم آیا شهدا نمیگویند چرا خون ما را پایمال کردید و از خون ما دفاع نکردید؟ در آن موقع چه جوابی میتوانیم بدهیم جز خاموشی؟ و کسانی که پا در این راه میگذارندو جان و مال خود را میدهند و میگویند که اگر با ریخته شدن خون ما اسلام تحکیم پیدا میکند آرزو میکنند که در این راه تکه تکه شوند و به لقای رب خود برسند چه بهتر که ما هم پا در این راه بگذاریم و در راه خدا جهاد کنیم و اسلام را یاری کنیم. / شهید هادی دشتی
****************
ای دوست، ای دردمند و حاجتمند، نیک بدان دلی که سخت شد دیگر روشنی ندارد و زمینی که شخم نخورد ناچار سخت میشود. قساوتها از کوچک شمردن گناهان مایه میگیرد. ای سختی کشیده در وادی قرب ای عزیز بدان که راه حق سخت است. تو باید سرنوشت خویش را در دست گیری و با ارادة خویش آسمان زندگیت را نورانی گردانی و این امر ممکن نیست مگر اینکه عاشقانه و خالصانه نماز را اقامه کنی. آنگاه که به ندای حق لبیک گفتی و نماز را با تمامی جان و روحت بر پا داشتی درهای رحمت گشوده میشوند و به فیض میرسی. / شهید ابراهیم طالشی
**************
همه از این دنیا خواهیم رفت آنچنان که همه رفتهاند فقیر و غنی بزرگ و کوچک و صاحب نام و بینام و نشان پس چه خوب است آنچنان رویم که ملائک و فرشتگان و انبیا و اولیا بر ما سلام گویند/ شهید غلامعباس فضلی
ـ راستی چرا در دنیا به همه چیز مشغولیم غیر از یاد و راه خدا، چرا برای همه مسائل برنامه و روش هست به غیر از مسئله ارتباط با اولیا. در طی شبانهروز و یا هفته و ماه و سال و سالهای بسیار تمام اوقات خود را صرف مسائل مختلف میکنیم غیر از اینکه ثانیهای و یا دقیقهای و یا ساعتی بنشینیم و در خلوت دل خود را با خدای خود تنها بیابیم و با او صحبت کنیم و پیش او اعتراف کنیم که بنده او هستیم؛ و با آنکه هر لحظه عمر را او در دست دارد و ثانیه به ثانیه عمر را به ما و به کل هستی هدیه میکند، و مانند یک میزبان ما را به صورت میهمان پذیرایی میکند، از ضربان قلب و راحت نفس کشیدن و اعمال اعضا و جوارح تا عمل ذرات وجودتان و شریان حیات را به ما ارزانی داشته که «هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است وچون برمیآید مفرح ذات» و آنی ما را به خودمان وانگذاشته ـ تازه با این همه بیمعرفتی ما ـ چه بینهایت به ما لطف و محبت دارد. وای اگر روزی ما هم نگاهی به او کنیم آن وقت میفرماید یک عمل را ده برابر پاداش میدهد یعنی به تلافی این همه لطف که به ما در این دنیا داشته فقط به خاطر اینکه عصیان نکردهایم و اگر کردهایم توبه نمودهایم، باز بهتر از این دنیا و به بهشت وعده پاداش میدهد و همجواری خوبان و نیکان و بهترین خوبان ائمه اطهار(ع) که درود خدا بر ایشان باد. وقتی که گاهی به خودم فکر میکنم که در عرض سی و پنج سال گذشته حتی یکبار نتوانستهام با این اولیای خودمان خلوت کنم و سخنی از روی صدق بگویم، میبینم که حقیقت و هستی و حیات را درک نکردهام. زمانی که فکر میکنم ابدیتی که خداوند در بعد از قیامت مطرح میکند چگونه با دو روز دنیا معاوضه کردهام، به عقل خودم شک میکنم. آخر حیات ابدی کجا و دو روزه دنیا کجا؟ عزت نزد مولا و صاحب اصلی کجا و اسم و رسم این دنیا کجا؟ او که به یک عبادت ـ هر چند کوچک ـ از ما خرسند میشود،ما کی وقت داریم چنین عبادتی را بجا آوریم./ شهید منصور بامداد
**********************
ـ من خود با ایمان قلبی این راه را انتخاب کردهام و با عشق پا در این راه نهادم. عشق قه لقاءالله و عشق به «شهادت» و عشق به اوج گرفتن و پرواز کردن از قفس تنگ زندگی به سوی معشوق. من در این عشق میسوختم و این عشق با شعلههای سوزانش مرا در بر گرفته بود و در خود فرو میبرد و من بارها خواستم که شعلههای فروزان این عشق را برای مدتی خاموش کنم تا بتوانم به تحصیل ادامه دهم، ولی موفق نشدم زیرا بنزین این آتش خون شهیدانی بود که در جلوی چشمانم بر زمین ریخته شد، و هیزمش چشم پاک شهیدانی بود که در جلوی دیدگانم بر زمین افتادند و در خون خود غلتیدند./ شهید محمود قائنی
***********************
ـ زندگی، لحظاتی بیش نیست. پس، چه چیزی بهتر از اینکه خاتمه این زندگی در راه جهاد و اطاعت خداوند متعال و چه شیرینتر از این خاتمه که انسان به خون غلتیده به لقاءالله برود./شهید میثم فیاض
*********************
ـ خداوند متعال انسان را آفرید تا او را بپرستد، در خطرات، جاذبهای از عشق خود در او نهاد تا او را به سوی خود بکشاند. این عشق خدایی در صادقانهترین تظاهرات باعث ایثار میشود، و ایثار در قله عشق انسان به خدا در شدیدترین تجلیاتش به شهادت میرسد./ شهید حمیدرضا قلیزاده
******************
ـ وه، چه زیباست انسانی خسته از فراق و دلشکسته از هجران یار و جگرسوخته از جدایی محبوب و دلسوخته از بیوفاییهای ظلم پیشهگانی ناجوانمرد راه نجاتی را بیابد و در کام آن راه فرو رود و محو شود و با محو در راه معبود حقیقیاش که نهایت هدف است برسد و آسایش یابد و تا ابدیت در کوی حضرت دوست منزل گزیند. و چه شیرین است انسان در این دو روزه عمر همواره و مداوم روح خویش را با طراوت ایمان و اعتقاد به خدا و قران تطهیر نماید./شهید محمدعلی مشهد
********************
ـ خدایا، عجیب دردی دارم، میدانید چیست؟ از یک سو باید بمانم تا شهید آینده شوم و از سوی دیگر باید شهید شوم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شوم تا فردا بماندو هم باید بمانم تا فردا شهید نشود. عجب دردی؛ خدایا، چه میشد امروز شهید میشدم و فردا زنده میشدم تا دوباره شهید شوم./شهید مهدی نورحق
**********************
ـ هر چیزی را میبینم برایم عبرت است، هر صحنهای را ـ حتی کوچکترین آنها را ـ مثلاً یکبار که پرستوها در آسمان بودند و با سرعت زیادی و به طرز زیبایی پرواز میکردند بیاختیار به همسنگرم گفتم: ما راهی را به سوی خدا طی میکنیم و حرکتمان مثل مورچه است، و تیری را در جای دوری نشان دادم و گفتم: این فاصله را باید طی کنیم، و اگر بتوانیم جلوی هواهای نفسانی خود را بگیریم، حرکتمان مانند این پرستوها میشود و با این سرعت. بله، با این سرعت نمیشود باور کرد، ولی راست است و مسیر را اصلاً حس نمیکنیم و وقتی متوجه میشویم که به هدف رسیدهایم. برادر،کمکم کن، ولی نمیتوانم چون تحمل این قدر فکر کردن را ندارم، هر وقت فکر میکنم بعد از مدتی حس میکنم نمیتوانم درک کنم و دیگر هر قدر سعی میکنم نمیتوانم. حالت عجیبی پیدا میکنم و بیاختیار به یاد خدا میافتم، باور کن راست میگویم. پناه به خدا میبرم و خوب میشوم. خوب خوب، اما خیلی تشنه فکر میشوم و خیلی زیاد دلم میخواهد بدانم، وقتی نمیتوانم گریه کنم؛ و از خدا میخواهم مرا ببرد جایی که همه چیز را بفهمم، چون حس میکنم قوه ادراکم ضعیف است، ولی لذتی بیان نکردنی دارد که جز خود انسان و خدایش کسی درک نمیکند. خیلی آن حالت را دوست دارم، دوستداشتنی عجیب، روزی برادر،اولین بار به دور از همه کس و همه چیز گوشه دیوار مخروبه که نیمی از آن را خمپاره از بین برده بود خودم را تنهاترین وبیکس ترین موجود روی زمین یافتم و بدون داشتن خدا ـ حتی اگر همه چیز و همه کس را داشته باشم باز هیچم ـ باز پوچم و واقعاً درک کردم که در این دنیا جز خدا، جز پناه بردن به خدا، هیچ کس به آن انسان نمیرسد، نه پدر و نه مادر و نه دوست، هیچ هیچ، واقعاً با تمام وجودم خدا را حس کردم. برادر دیگر خدا را به خاطر نعمتهای بهشت و رهایی از جهنم و رفاه آن دنیا نمیپرستم، واقعاًحس میکنم خدا شایسته پرستش است. برادر، یک مژده در مورد خودم دارم، من فک رنمیکردم که کار به رضای خدا کردن مثلاً نیت دارد، هر وقت انسان یاد خدا باشد، همان حساب میشود، ولی حالا درک میکنم که انسان واقعاً اگر بخواهد، همه کارهایش را به راه رضای خدا میشود. آخر چکار کنم، دلم میخواهد پیش از این انسانهای خوب بمانم. برادر، هر بار که ناراحت میشوم، وقتی دلم میگیرد، هر بار اشک در چشمانم حلقه میزند پناه بر خدا میبرم، ایمانم قویتر میشود،حالا ایمانم محکمتر از کوه شده است و حالا میتوانم بگویم حاضرم جانم را در راه خدا بدهم./شهید بیژن بهتوئی
ـ من از این شهر میروم، از شهر خودم، نمیدانم به کجا میروم، نمیدانم سرنوشتم چه خواهد بود! آیا مثل یک برگ پاییزی در دست باد به اینجا و آنجا کشیده میشوم و زیر قدمهای عابران خُرد میشوم؟ آیا در دورترین شهرها گم میشوم؟ نمیدانم، ولی هر چه هست احساس میکنم که دلم نمیخواهد از این شهر جدا شوم؛ ولی مثل پرندهای شدهام که مجبور است آشیانه خودش را ترک کند. من از اینجا میروم همراه غمهای دلم، همراه اشکهایم، همراه خاطرات دیدنی که با شما بودم، همراه با شما میروم./ شهید حسین بیکمحمدی
******************
ـ برای هدیه دادن خون گرمم، خون گرم قلبم به خداوند، صبح زود کوچ کردم. پدرم را بوسیدم و مادرم را در آغوش کشیدم، از برادران و خواهران مهربانم خداحافظی کردم. صبح زودی بود، صبح یک روز پاییز، به طرف هدفم چون تیری رها شدم، همه جا را برای دیدار با او سر کشیدم، هر چه بیشتر میرفتم کمتر موفق میشدم، تا اینکه از پیری مشکل را پرسیدمف با نگاه عمیق و با صدای گیرا جوابم را چنین گفت: پسرم دیدار حق مقدماتی لازم دارد، تا کسب لیاقت نکنی موفق به دیدار حق نمیشوی. او راست میگفت، شهادت واقعاً نصیب هر کس نمیگردد. اینجا بود که حس کردم که به مرادم نزدیک شدهام، زیرا باید لیاقت را در درونم جستجو کنم. خوشبختانه، به خویشتن نوید میدادم که خداوند این لیاقت را از تو دریغ نخواهد کرد. آخر خدا مانند انسانها بخیل نیست هر چه که بخواهی میدهد، اما به شرطی که بخواهی، مصرانه بخواهی. این بود که تمامی روحم تبدیل به خواستن شد، تبدیل به تمنا شد، واضح میدانستم که با چه کسی میخواهم معامله کنم. میدانستم که در این معامله هرگز ضرر نمیبینم، بازار معامله را هم پیدا کرده بودم، چه بازاری بهتر از کربلای زمان ما، اما آسان نیست، تحملها لازم است، صبور باید بود، نوبت را باید رعایت کرد، منتظر باید شد، زیرا که بازار معامله شلوغ است و این رحمتی و نعمتی بسیار گرانبهاست؛ نعمتی که خداوند به ما منت گذاشته است و درِ رحمت جنگ را به روی ما باز کرده است. میداند که نامهها سیاه است، میداند که چگونه سیاهیها را باید پاک کرد. بلی، با خون، با رنگ سرخ خون ظلمت را به رنگ سفید در خواهد آورد. میبینی که چه خدای مهربانی داریم؟ اینها همه رحمت است، اینها همه بخشش است، راستی شکر این همه نعمت و این همه الطاف را چگونه باید بجا آورد؟ چه پرعظمت است خدای متعال، خداوندا این قدر میگویم «اللهم ارزقنی الشهاده فی سبیلک» تا هدیهام را بپذیری و مرا به سوی خویشتن فراخوانی. از خود در کتاب منزلت فرمودهای: که ما از تو هستیم و سرانجام به سویت باز خواهیم گشت. اما، من بیتابانه میخواهم به سویت به پرواز درآیم که شوق دیدار تو لبریز شده از جام وجودم. پروردگارا، میدانم که تو جان دادهای و خود نیز خریدار آنی، چه بخشندگی از این بالاتر، کورند آنهایی که بخشندگیت را نمیبینند. خداوندا،مرا بخوان که هر لحظه آمادهام که به سویت آیم، مرا بخوان./شهید ابوالفضل حبیبی
****************
ـ زندگی مانند کوهستانی است پر فراز و نشیب، زندگی مانند جادهای پرپیچ و خم است که انسان در آن قدم گذارده و تنها یک اشتباه کافی است تا او را به قعر درههای تنگ و باریک و ضلالت و نکبت بکشاند و او را فنا سازد. راهی است بس دور و دراز با پرتگاههای خطرناک که انسان استوار و پابرجا آن را با چشم باز میپیمایند تا به قله عظمت و کمال دست یابد و خود را برای جهانی جاوید مهیا سازد. و شهادت و خون به مانند چشمهای خروشان است که به زندگی طراوت و نشاط خاصی میبخشد، و کوتاهترین راه است برای رسیدن به کمال و سعادت و خوشبختی./شهید رضا شفیعیمعز
*****************
ـ هر گاه در جبهه احساس غرور کردم به کوهها نگاه کردم، که از من با قدرتتر و باوقارتر هستند. هرگاه به بزرگیم اندیشیدم به زمین فکر کردم، که چقدر بزرگ است و من گوشهای از آن هم نیستم. هر وقت فکر میکردم که من زیبایم به گلها فکر میکردم، که من در برابر آنها زشتی بیش نیستم. هر وقت فکر میکردم که قلب پاک است به آب زلال فکر میکردم؛ که قلبش از من بسیار بسیار پاکتر و شفافتر میباشد. هر وقت فکر میکردم که زیاد نیایش میکنم، به حضرت علی(ع) فکر میکردم که نیایش میکرد، که در حال دعا غش میکرد و فاطمه زهرا(س) را به فکر میآوردم که به قدری نماز و نیایش میکرد که کف پاهای مبارکش تاول زده بود. و هر وقت احساس میکردم خستهام از ائمه معصومین و خداوند قدرت میگرفتم. / شهید محسن رزاقی
*******************
ـ تنها چیزی که همیشه و همه جا انسان محتاج اوست «الله» است. او غنی است و ما همه فقیر و نیازمند او. به امید آن روز که تحرک را از موجهای خروشان بیاموزیم، وقار و آرامش رااز سکوت پاک صخرهها قرار بگیریم، و شکوفایی را از سپیدی شکوفههای بهاری، و پاکی را از شبنم سحرگاهی بهاران، و تواضع را از جاری آبشارهای نقرهفام بیاموزیم./ شهید مهدی ولی
**********************
ـ بشر در پرتو تحمل سختیها جانش صیقل مییابد، مواهب الهی با صبر یافت میشوند و لذت میبخشند. نعمتهای الهی اگر همراه با تحمل سختیها شکرگزاری و عبادت خدا نباشد، همه نقمت میشوند. اگر انسان دلش مسخر یاد خدا نباشد هر آنچه هست برای او بلا میشود. / شهید محمد فرهادپور
*****************
ـ من چیزی نیستم که خود را صاحب شأنی پندارم، هر چهام اوست، رب است، الله است، همه چیزم اوست و من بنده روسیاه او، بنده خطارکار او. شرمم میآید که بگویم انگیزهام چه بوده، چون تمام سرمایههایم از اوست و توفیقاتم از او. ولی، همین قدر میدانم که آن قدر از گناهانم شرمندهام که اگر مرا تا قیامت بکشند و هر بار خاکسترم را باد دهند و دوباره زندهام کنند هرگز در برابر خدا نخواهم ایستاد و بنده ذلیلش خواهم بود، هر چند مرا هم به آتش جهنم برند و تا ابد بسوزانند. / شهید محسن ناظرفصیحی
به نام او که همه چیزم از اوست. به نام او که زندگیم در جهت اوست. به نام او که زنده به اویم. به نام او که به اویم و زندگیم به خاطر اوست. شدنم در جهت اوست. بودنم از اوست. رفتنم از اوست. یادم به اوست. جانم به اوست. معشوقم اوست. معبودم اوست. مقصودم اوست. مرادم اوست. احساسش میکنم با قلبم، با ذره وجودم، با تمام سلولهایم، اما بیانش نتوانم کرد./ شهید علی طائی
***************
ـ به نام او که نامش داروی دلهای خسته است و ذکرش ضفای قلبهای شکسته. معرفتش معراج عارفان است و قدرتش موجب استواری مجاهدان فیسبیلالله. سپاس او را که مصیبت را موجب تعالی انسان قرار داد، بشر را صاحب اراده نمود و به وی نعمت انتخاب عطا فرمود تا «أسفل السافلین» را زیر پا نهد و پذیرای «انا الیه راجعون» گردد. آنگاه در مقام «رضیالله عنهم و رضوا عنه» آرام گیرد. خداوندا، بندگانی بودیم با کولهبار سنگین تملقها. بار سنگینی بود و غرق در دنیا تا آنکه از لابلای امواج رحمت «مقلب القلوب» بناگاه برقی جهید و تا اعماق جان دوید. و در جان مرده ما روحی دیگر دمید. جای درنگ نبود، برخاسته و در این خیل روندگان راهت دویدیم. پس، دیگر بار فریاد کردیم پروردگارا، یاوری هستیم از یاوران مکتب و هوایی زیارت حسین(ع) که برای رسیدن به کربلای تو بسیاری شهید دادیم. حسین جان، هوای تو در دلهایشان بود که تو در وقت «شهادت» سرهایشان را به دامان گرفتی. و این بار نسیم جانبخش رحمت خداوندی بود که بر چهرههای عرق کرده و تنهای زخم خورده من وزید و صبح صادق نوید میداد در حالیکه با خالق خویش زمزمه میکردیم. هوای دیدار حسین(ع) در دلم بود. خداوندا، خون من در قبال شهیدان ناقابل است. شهید حبیبالله خطیبی
***************
ـ به نام خدای شهیدان که فرمود: شهید بیمرگ است، و به پاس خون شهیدان که قلب گرمشان بر آسمان شهر جنایت به خون نشست بگذار که همت والایشان را بستایم، و به حرمت و تقوایشان شاید که روزمرگیمان را از تن بزداییم. / شهید حسن قدیانی
***************
ـ با سلام خدمت امام زمان(عج) و نایب بر حقش امام خمینی. با سلام بر آن امامی که با فرا رسیدن حمله دامانش غرق به خود میگردد. سلام بر کسی که یار و یاور جانبازان است. سلام بر کسی که در زمان حمله در دامان خود شهید و زخمی دربردارد. و خلاصه، سلام بر کسی که در شب حمله ـ بعد از خدا ـ امید رزمندگان به اوست. بلی، مهدی موعود(عج) را میگویم. / شهید حمید فخاری
***************
سلام،سلام از دیار شهیدان به خون غلطیده ایران، از جایی که خمپارههای دشمن مانند باران زمین را میپوشاند وا نسانهای مومن مانند کوههای سخت در برابر این ترکشها استقامت میکنند، برای یک هدف و فکر، و این از دین و حدتانگیز اسلام است. به خدا قسم آنچه که بتوانید احساس کنید نگفتهام؛ بگذار، آنهایی که میگویند احساسات است بگویند؛ بگذار آنهایی که میگویند تبلیغات است بگویند، زیرا نمیفهمند، درک نمیکنند، همه چیز را در مرز خود میبینند. آن قدر تنگنظر هستند که نمیتوانند ابعاد این انقلاب را درک کنند. / شهید رضا طهانی
***************
ـ سلام بر دل خستگان صابر در طریق الیالله، و سلام بر دلسوختگان داغدار مجاهد فی سبیلالله، و سلام بر دلباختگان لقاءالله، و سلام بر امام زمان حضرت ولیعصر(عج) و نائبش ولی زمان «روحالله»، و سلام بر شهیدانی که اسرار نهفته را بر روی شمع جگرشان سوزانیدند و در راه حق از تمامی وجودشان گذشته و قطرههای پاک خونشان را هدیه به درختی کردند. که بذر گلگون آن را در عاشورا «حسینبن علی(ع)» کاشت. و سلام بر دلیرمردان سنگر توحید، رزمندگان کفرستیز، عابدان دلسوخته و دلباختگان عاشق، که سراسر وجودشان سوختن و سوختن و سوختن است. و سلام بر شما امت شهیدپرور. خوشا به حالتان که قدر رهبر را دانستید و ندای حسینیاش را لبیک، فریادرس مستضعفان گشتید و تارهای عنکبوتی سیاه دنیوی را از هم گستید و اسلام را دریافتید و اسلام را در جهان آیینه پیروزی قرار دادی و شیعیان مظلوم را به سرکشی در مقابل ظلمی که بر سرورشان «حسینبنعلی(ع)» از سوی ستمگران رفت روا داشتند وا داشتید. هدایتگر شدید و بهترین عزیزانتان را هدیه به درگاه حق تعالی نمودید، و خداوند هدیههایتان را قبول کرد و در جوار الله قرار داد و سربلند از آزمایشی که خداوند برایتان قرار داد بیرون آمدید. ولی، باید باز هراس از نیرنگاه و شیطنتها داشته باشید، باید همیشه هوشیار باشیم و درمقابل مفاسد مقاومت و سرکش باشیم، و بهترین حالت این است که یاد شهدا باشیم و به قول شهیدی: «شهدا را به خاک نسپاریدف بکله به یادها بسپارید.» و طریق سیرت شهدا را مدنظر داشته باشید و شهدا را معلم خویش گمارید تا شاید انشاءالله در جنت خدایی شفیعمان قرار گیرند. / شهید محمدهادی میرزائی
سلام
لطفا سایت رو بروز نگهدارید
دشمن با تمام قوا کار می کند
بقول شهید آوینی :پس شما کجایید؟؟؟؟
شادی ارواح شهدا وامام شهدا صلوات.
سلام عالیه
به من هم سر بزن
http://www.end-it.blogsky.com/