
ما از آن نسل جوانیم که ثابت کردیم..........در ره عشق جگر دارتر از هر مردیم
نگاهی به فرهنگ ایثار و مقاومت در قرآن
ایثار و مقاومت از اصول اولیه ای است که انبیای الهی بدون بهره مندی از آن هرگز موفق به انجام رسالت خویش نمی شدند. پیامبران با ایستادگی و مقاومت در برابر سنت های غلط و مناسبات نادرست اجتماعی و بذل ایثار و از خودگذشتگی در این راه به اصلاح جامعه پرداخته و بدون به دل راه دادن هرگونه ترس و واهمه ای از سختی ها و مشکلات فراروی، رسالت های سنگین الهی خود را به انجام رسانیدند تا آنجا که خداوند درباره ایشان می فرماید:
«الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احدا الا الله و کفی بالله حسیبا؛ (1)
(پیامبران) کسانی بودند که تبلیغ رسالت های الهی می کردند و (تنها) از او می ترسیدند و از هیچ کس جز خدا واهمه نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است.»
در این مقاله نویسنده کوشیده است. سطوری را به کنکاش پیرامون موضوع ایثار و مقاومت در قرآن اختصاص دهد. مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:
ادامه مطلب ... مقابله با حجاب، محور دشمنی با فرهنگ اسلام است
خانهداری زن از اشرف کارها است سزاوار نیست که بانوی مسلمان، در غرب و قلب اروپا بر حفظ حجاب
اسلامی آنگونه در برابر فشارهای دولتهای آنها مقاومت کند، ولى در کشور
اسلامی عزیز ما ایران، ترک چادر مدّ و رایج شود و بعضی از دختران بدون چادر
باشند.
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در نوشتاری با عنوان
«مقابله با حجاب، محور دشمنی با فرهنگ اسلام» ضمن اشاره به اهمّیت مسأله
حجاب و مفاسد روشن اختلاط مردان و زنان، تاریخچهای از عداوت دشمنان اسلام
با فریضهی حجاب را به اختصار بیان کرده و زنان مسلمان را به مراقبت بر
حفظ حجاب و عفاف، سفارش کردهاند. متن نوشتار معظم له بدین شرح است. * حجاب، امتیاز زنان مسلمان
رکن قویم و اصیل «حجاب»، اساس و پایهای است که بانوان مسلمان
در جهان به آن ممتاز هستند و کرامت و شرافتی است که به آن افتخار
مینمایند؛ همان اصلی که دشمنان اسلام به اهمیت آن تا آنجا پیبردهاند که
یکی از نخستوزیران اسبق انگلستان در نطقی به صراحت میگوید: «مادامی که
کعبه، قرآن و حجاب در جوامع اسلامی باشد، ما نمیتوانیم سیادت و آقایی خود
را داشته باشیم. باید قرآن را بسوزانیم، کعبه را از بین ببریم (که وهابیت
را برای رسیدن به همین هدف به عربستان آوردند) و عفّت و حجاب را از بانوان
مسلمان بگیریم.»
اندیشمند عربستانی مطرح کرد؛ ریشههای تاریخی قساوت و توحش داعش کجاست؟
ریشه وحشی گری هایی که امروز از سوی داعش و تکفیری ها شاهد آن
هستیم -در حالی که بر آن نام حدود شرعی می گذارند!- از بنی امیه سرمشق
گرفته شده و بنیامیه هم از معاویه و معاویه هم از مادرش هند جگرخوار و
پدرش ابوسفیان پیروی می کرد که آن رفتار مشهور و فجیع را با جنازه حمزه در
جنگ احد کردند. دکتر شیخ حسن فرحان المالکی اندیشمند و مبارز سنی عربستانی در
سال 1390 هجری قمری در منطقه بنی مالک جنوبی 150 کیلومتری شرق شهر "جازان"
متولد شد؛ وی از چهرههای مشهور در بین پژوهشگران تاریخی در کشورهای عربی و
به ویژه عربستان سعودی محسوب میشود. فرحان المالکی به خاطر روشنگری هایش
علیه وهابیت و سلفی گری و انصافش در برابر شیعیان، و همچنین انتقاد در مورد
خلافت معاویه و یزید، اکنون در زندان آل سعود به سر می برد. وی طی مقاله ای با عنوان «هاکم اصول الدواعش» (که در
پایگاههای عربی درج شده است) ریشه های تاریخی قساوت جریان تکفیری از جمله
داعش را تشریح کرده است.
حسن
فرحان در دسامبر سال 2012 میلادی در برنامه زنده شبکه وصال که متعلق به
وهابیون سعودی است به انتقاد از برخی صحابه پیامبر(ص) می پردازد و این
انتقاد وی باعث میشود آن برنامه قطع شده و دستور پخش این برنامه به طور
کلی لغو گردد.
حسن فرحان در مقاله خود که پیش از رفتن
به زندان نوشته است، فهرستی از مسلمانان برجسته اعم از شیعه و سنی را در
طول تاریخ ذکر کرده است که بر اثر قساوت حاکمان اموی و یا عباسی با
پشتیبانی جریان تکفیر جان خود را از دست داده و قربانی شده اند. ترجمه متن
مقاله با اندکی تلخیص چنین است:
1. حجر بن عدی،
صحابی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ کشته می شود، چرا؟ چون از نظر حاکم
وقت (حجّاج) کافر شده بود و سبب کفرش اجتناب از لعن علی بن ابی طالب بود! و
امروز نیز برخی از ما همچنان از این منطق پیروی می کنیم.
جلوه هایی از آیات قرآن در کربلا
قرآن مىفرماید: «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ» [هود، 112] اى پیامبر! تو و یارانت استقامت بورزید. در کربلا بهترین جلوههاى استقامت را در امام حسین و یارانش علیهم السلام مىبینیم. قیام سیدالشهدا علیه السلام تابلویی است بزرگ که در آن ارزش های انسانی به بهترین وجه به تصویر کشیده شده اند. اوج ایثار، اخلاص، بصیرت، وفاداری و ... در این تابلوی زیبا
نمایان است. و صد البته یکی از اهداف اباعبدالله، ترسیم تابلویی ماندگار
بود تا دیگران با دقت در آن، در راه مستقیم بندگی حرکت کنند. یکی از ارزش های والای انسانی که گوشه ای از آن در قیام حضرت
بازتاب واضحی یافته، صبر است. استقامت و صبر امام علیه السلام بر سختی ها،
صبر زینب کبری علیها السلام، پایداری اصحاب، صبر در برابر عطش، در برابر
دشنام دشمنان، در مواجهه با شمشیرها و تازیانه ها، همگی در مقابل چشمان
بشریت، تصویری عظیم و مالامال از مظلومیت را نمایان کرده است.
تناسب امام حسین و سوره فجر در چیست؟
در حدیثی وارد است که امام صادق(علیه السلام)
فرمودند: «سوره مبارکه فجر را در نمازهای واجب و مستحب بخوانید زیرا این
سوره مبارکه در شأن امام حسین (علیه السلام) است. شخصی علت آن را جویا شد، حضرت در پاسخ فرمودند: به دلیل آن که امام حسین(علیه السلام) صاحب نفس مطمئنه بود که خداوند از او راضی و او از خداوند راضی بود.» (مجمع البیان، ج 10- ص 481) مگر در سوره فجر، چه موضوعی مطرح است که با سید الشهدا (علیه السلام) تناسب دارد؟ محتوای این سوره فساد و تباهی قوم عاد، ثمود و فرعونیان و نیز
لجاجت آنان در برابر دعوت پیامبران الهی، که برای نجات ایشان مبعوث شده
بودند به سرنوشت شوم ختم گردید. آن گاه که همانند این اقوام بنی امیه نیز تلاش خود را برای
نابودی دین خدا آغاز نموده، طغیان امویان به اوج خود رسید و فرزندان امیه
از کرسی خلافت انسان کامل، تختی برای پادشاهی خود ساخته اند. از اسلام نمانده بود الا ظاهری و جسم بی روح، جماعت همه آن
چیزی بود که از حقیقت دین بر جای مانده بود. نه عجب اگر در شهر کوران
خورشید را دشنام دهند و تاریکی را پرستش کنند! آنگاه که دنیا پرستان کور،
والی حکومت اسلام شوند، تقدیر این چنین رفته بود که شب حاکمیت ظلم و فساد
با شفق عاشورا آغاز شود و سرخی این شفق، خون فرزندان رسول خدا باشد، موجی
از خون، از کربلا به راه افتاد و سلطه آنان را همانند اقوام یاد شده از
میان برد.
چند حدیث
همسر خوب می خواهی، بسم الله
در حدیثی آمده است که «من اکثر الاستغفار»، کسی که زیاد استغفار کند، 4 چیز به دست میآورد: «جعل الله له من کل همٍ و غمٍ فرجا» اگر غم و غصه دارد، غم و غصه اش بیرون می آید.
آدم گاهی اوقات بی خودی غم و غصهاش میشود، در آن لحظه تسبیح را بردارید ، استغفار کنید. قطعاً حالتان خوب می شود.
نقش استغفار در دور شدن بلا از انسان
دوم: «من کل خوفٍ امنا» گاهی اخبار ناخوشایند را میدهند. اگر استغفار کنی، هیچ خبری نمیشود، یه نفر دشمن داری، تهدید کرده که امشب ترورت میکنم، استغفار کنی، او را یکی دیگر ترور میکند و راحت میشوی، اگر استغفار کردهای از کسی نترس و فقط از خدا بترس.
سوم: «من کل ضیقٍ مخرجا» صاحبخانه تو را جواب کرده؟ سفته هایت عقب افتاده؟ گرفتاری؟ اگر استغفار کنی همه اینها درست می شود.
مهمترین عامل نجات از مشکلات و سختى ها و بهترین سبب زدودن غم و اندوه در کلمات نورانى پیامبر و اهل بیت پاکش (علیهم السلام) استغفار و عذرخواهى از خداى مهربان، معرفى شده است.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در سخن زیبایى مى فرمایند:
هر کس غم و غصه اش زیاد است، باید زیاد استغفار کند. (کافى، ج 5، ص 316)
ادامه مطلب ...مقام معظم رهبری،حضرت امام خامنه ای (مدظله و العالی):
شهادت دُر گرانبهائیست که بعد از جنگ به هر کسی نمی دهند!!!!
شهید محمدعلی دولت آبادی اولین شهید پلیس 110 نیروی انتظامی
توکل و نقش اسباب طبیعی
به نظر می رسد که برخی باورها و اعتقادات با واقعیات هستی
تناسب ندارند و نوعی تناقص و تضاد میان آن چه هست و آن چه باور ذهن و نگرش و
گرایش آدمی را سامان می دهد یافت می شود.
البته برخی این تضادها و
تناقض ها توهم است و به سبب عدم تسلط شخص به موضوع و یا موضوعات پدیدار می
گردد و برخی دیگر نیز به سبب آن است که موضوعات در مجموعه خویش به درستی
قرار داده نمی شود؛ زیرا باورهای دینی که از منبع وحی و حکمت و علم فرو
فرستاده شده نمی تواند متناقض یا متضاد باشد. بنابراین ضروری است تا در یک
مجموعه و شبکه دیده شود. نمونه باورها و گزاره های ایمانی را می توان به
قطعات پازل تشبیه کرد که هر قطعه گاهی نه تنها معنا و مفهوم درست و کاملی
ندارد، بلکه بسیار زشت و نامناسب می نماید. اما همین قطعات بظاهر ناجور و
نامتناسب هنگامی که در کنار هم به درستی قرار گیرند و تحلیل گردند آن گاه
است که تصوری درست و کامل آفریده می شود که همگان را به شگفتی وا می دارد.
از امور و مسایلی که به نظر می رسد در حوزه تناقض ها و تضادها قرار می
گیرد، مسئله توکل و نقش اسباب طبیعی است. نویسنده در این نوشتار بر آن است
تا با بازخوانی و تحلیل و تبیین مسئله توکل و اسباب طبیعی در زندگی فردی و
جمعی، ارتباط آن دو را تشریح کند و نقش هر یک را براساس آیات و آموزه های
قرآنی تبیین نماید.
توکل تکیه گاهی برای اهل دل
انسان در زندگی خویش هرگامش متزلزل تر از آن است که خود بخواهد و بتواند بیاندیشد و یا بپندارد. از زمانی که خود را می یابد و با خود آشنا می شود مرگ را همانند هر تغییر و دگرگونی بنیان افکن دیگری می یابد که حضوری دایم دارد. از این رو برخی گفته اند که همواره باید پرسید چه مانده است نه این که چه گذشته است؟ به این معنا که باید از آن چه مانده پرسید نه از زندگی ای که گذشته است. برخی دیگر بر این باورند که زندگی با مرگ متولد می شود و جان می گیرد ؛ چون هر زندگی در درون خود مرگ را می پرواند و هردم آن بازدم مرگ است. البته شاید این تصور و تصویری تند و نگاهی بدبینانه باشد ولی ترسیم درستی از حقیقت و بازنمایی دقیق و راستی از واقع است. در این تصور و تصویر نانمایی میان ذهن و واقع رخ ننموده است بلکه بازنمایی دقیق ذهن از وضعیت موجود بشر و بیان کننده درست مفهوم زندگی است. زندگی به حقیقت و راستی آمیخته ای از شدن و مرگ است. مگر نه این است که حرکت جوهری و بیرونی انسان همواره به معنا و مفهوم شدن است و مگر نه این است که مرگ یعنی گام بلند شدن ؛ به این معنا که ما در هر حرکتی در حال شدن هستیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم این بود ما با شدن دایمی درونی و بیرونی همراه است. شدن نیز تغییر و دگرگونی است که رخ می دهد و آدمی را گریزی از آن نیست. جهان به گونه ای آفریده شده است که همه چیز آن از دایره ثبات بیرون باشد و تغییر و دگرگونی جزو ذات آن قرار داده شده است. از این رو جهان بی تغییر و شدن معنا و مفهومی ندارد. اگر این شدن ها نبود هر گز چیزی به کمال نمی رسید و هیچ قوه ای به فعلیت در نمی آمد. از این رو شدن به عنوان اقتضایی کمالی جهان و آفریده های آن امری اجتناب ناپذیراست. هر شدنی به معنا و مفهوم مرگ است ؛ زیرا آن چه بود نیست می شود و چیزی دیگری ایجاد و جانشین و جایگزین آن می گردد. در این مبان سخن از امرثابت و متغیر و رابطه ثابت و متغیر مساله فلاسفه و فرزانگان است که به نظر می رسد که تاکنون پاسخ درست و راستی نیافته اند و دغدغه ایشان شده است. شاید این ثبوت مانند هر امر دیگری در این دنیا نسبی و دارای مراتب باشد. از این رو حتی آن امر ثابت در این دنیا به گونه ای متغیر است ولی بسیار آرام و کند این شدن را انجام می دهد و می پذیرد به گونه ای که محسوس ما نیست و کسی آن را در حال شدن نمی یابد در حالی که به گفته صدرایی حرکت جوهری حتی آن امر ثابت را از شدن بیرون نمی راند و استثنا نمی سازد. و اینک دغدغه بزرگ تر میان این همه شدن ها و ثابت قدیم و ازلی و رابطه میان آن دو که پرسش بزرگانی بوده است که خواهان حل آن از سوی صاحب الامر (عج) شدند و این حکایت دیروز و امروز و فردای ماست و دغدغه فرزانگان .
ادامه مطلب ...آداب معاشرت درقران - قسمت اوّل
آیة الله محمد تقى مصباح یزدى
بحث درباره آداب معاشرت است. در این باره در قرآن کریم مسائلى
مطرح شده که بعضى از آنها عمومیت دارد و بعضى درباره رسول اکرمصلى الله
علیه وآله وسلم است که شاید با بیانى که عرض مىکنیم کمابیش قابل توسعه
باشد. 1- آداب عمومى آنچه مربوط به عموم افراد است، آدابى چند است که در این جا به
بعضى از آنها اشاره مىکنیم: در سوره نور چندین آیه هست که کما بیش با هم
مربوط است و از آیه 27 شروع مىشود: «یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتا
غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون ×
فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یؤذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا
فارجعوا هو ازکى لکم والله بما تعملون علیم; اى کسانى که ایمان آوردهاید،
به خانههایى که خانههاى شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن
سلام گویید. این براى شما بهتر است، باشد که پند گیرید. و اگر کسى را در
آن نیافتید پس داخل مشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد:
«برگردید»، پس برگردید، که آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام
مىدهید داناست.»
آداب معاشرت در قرآن - قسمت دوّم
آیة الله محمد تقى مصباح یزدى
1 - 4 - آداب نشستن
دیگر از آداب معاشرت که در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده این
است که در مجالس طورى بنشینند که اگر تازه واردى، آمد جاى نشستنش باشد.
معمولا مجالس ظرفیت محدودى دارد و اگر همه افراد بخواهند آزاد و
راحتبنشینند ممکن است جا براى دیگران تنگ بشود از این رو دستور داده شده
که در مجالس وقتى به شما گفته مىشود که جا باز کنید تنگتر بنشینید و جا به
دیگران بدهید که خدا هم به شما وسعتبدهد. در آیه 11 سوره مجادله
مىفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا
یفسح الله لکم» درباره شان نزول این آیه گفتهاند: کسانى که خدمت
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شرفیاب مىشدند دور پیغمبر تنگاتنگ حلقه
مىزدند و کسانى که بعد مىآمدند دیگر جا براى ایشان نبود این است که در
این آیه اشاره مىفرماید طورى نباشد که اگر کسى کارى دارد یا مىخواهد سخنى
از پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم بشنود جا براى او نباشد.
بعد
اضافه مىفرماید: «و اذا قیل انشزوا فانشزوا» بعضى از مفسران گفتهاند که
منظور این است که اگر شخص محترمى وارد شد و به شما گفته شد بلند شوید و جاى
خود را به او بدهید این کار را انجام بدهید و در ذیل آیه دارد: «یرفع الله
الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات» این ذیل مىتواند مؤیدى براى
این تفسیر باشد که در بین شما کسانى هستند که مزایایى دارند و احترامشان
براى شما لازم است از جمله مؤمنین خالص و علماى ربانى که نزد خدا محترمند و
خدا آنها را بلند مرتبه قرار مىدهد. «اذا قیل انشزوا» یعنى هنگامى که به
شما گفتند برخیزید تا شخص محترمى بنشیند، برخیزید و به او جا بدهید و
بىاحترامى نکنید زیرا اشخاص متقى و عالم، نزد خداى متعال مقامى بلند
دارند.
1 - 5 - گوش سپردن به سخن
یکى دیگر از آدابى که از سیره پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله
وسلم استفاده مىشود و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده نکتهاى است که در
باب مدیریتخیلى مهم است. کسانى که در جامعه، شاخصند و نوعى رهبرى و
پیشوایى دارند طبعا دیگران به آنها مراجعه مىکنند و انتقادها و
پیشنهادهایى دارند و مسائلى را درباره مصالح و مفاسد جامعه مطرح مىکنند که
بسیارى از آنها صحیح و قابل قبول نیست اما شنونده در مقابل این سخنان باید
چه عکس العملى نشان بدهد؟ آیهاى هست که از آن استفاده مىشود که سیره
پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم این بود که به همه حرفها درست گوش
مىدادند و به اصطلاح خودمان تو ذوق طرف نمىزدند و اگر حرفش هم صحیح نبود
به رویش نمىآوردند.
منافقان این مطلب را براى پیغمبر، عیب مىدانستند
و مىگفتند: این شخص، فقط گوش و «اذن» است و هر کس هر چه مىگوید گوش
مىکند. در آیه 61 سوره توبه مىفرماید: «و منهم الذین یؤذون النبى و
یقولون هو اذن» منافقان درباره پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم
مىگفتند «اذن» استیعنى فقط گوش است و همه سخنان را مىشنود و نقض و
ابرامى نمىکند.
خداى متعال در جواب ایشان مىفرماید: «قل اذن خیر لکم
یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منکم والذین یؤذون رسول
الله لهم عذاب الیم»
درباره این تعبیر «یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین»
مفسران وجوهى ذکر کردهاند که چرا در یک جا متعلق «یؤمن» با حرف «با» ذکر
شده (بالله) و در جاى دیگر با حرف لام (للمؤمنین) و فرق اینها چیست؟ یکى
از بهترین وجوه این است که فرق بین این دو تعبیر، اشاره به تصدیق خبر و
تصدیق مخبر است. توضیح آن که: کلمه «یؤمن» که متضمن معناى تصدیق استبا
حرف «باء» متعدى مىشود و دلالتبر تصدیق به واقعیت و محتواى خبر دارد;
مثلا «ایمان بالله» به معناى تصدیق به وجود خداى متعال است و «ایمان به
انبیا و کتابهاى آسمانى» به معناى راستشمردن ادعاى پیامبران و تصدیق به
صحت محتواى کتابهاى آسمانى است، اما هنگامى که با «لام» ذکر مىشود
دلالتبر تصدیق گوینده دارد اعم از این که سخنش را مطابق با واقع هم بداند
یا نداند; یعنى معنایش این است که دروغ عمدى به گوینده نسبت نمىدهد ولى
معنایش این نیست که محتواى سخن او را هم تصدیق مىکند و به اصطلاح تعبیر
اول، به معناى تصدیق خبر است و تعبیر دوم به معناى تصدیق مخبر، خواه همراه
با تصدیق خبر هم باشد یا نباشد; یعنى وقتى شخص مؤمنى مىآمد به
پیغمبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم عرض مىکرد که فلان مطلب چنان است
پیغمبر نمىفرمود: تو دروغ مىگویى یعنى مىخواهى خلاف واقع بگویى، اما
معنایش تصدیق به صحت محتواى سخن نبود و اگر آن مطلب احتیاج به تحقیق داشت
آن را تحقیق مىکرد که آیا درست استیا نه. و این لسان مدحى استبراى
پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم. و از این آیه مىتوان استفاده کرد که
سایر رهبران و کسانى که مرجع مردم هستند باید در برخوردشان با دیگران این
طور باشند وقتى کسى حرفى به ایشان مىزند درست گوش بدهند و قیافهشان قیافه
کسى باشد که او را تصدیق مىکند اما معنایش این نیست که ترتیب اثر هم به
حرف طرف بدهند.
در شان نزول این آیه گفته شده که شخصى از منافقان خدمت
پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىنشست و سخنان آن حضرت را براى
دوستان خود نقل مىکرد (در روایات شیعه، نام وى عبدالله بن مطعم ذکر شده
است). جبرئیل به پیغمبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم خبر داد که این شخص،
سخنچین است و گفتگوهایى را که در حضور شما انجام مىگیرد براى منافقان
نقل مىکند. حضرت او را خواستند و به او گفتند که آیا تو براى منافقین خبر
چینى مىکنى؟ گفت: نه، چنین چیزى نیست. گفتند: بسیار خوب، ولى مبادا از این
کارها بکنى. او رفت و پشتسر پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم گفت که
این شخص «اذن» (گوش) است هر کس هر چه مىگوید قبول مىکند، به او گفته
بودند که من اخبار را نقل مىکنم او هم قبول کرده بود، و من آن را انکار
کردم، از من هم قبول کرد!
1 - 6 - صحبت درگوشى (نجوا)
یکى دیگر از مسائلى که در معاشرتها مطرح مىشود و در چند مورد
در قرآن کریم به آن اشاره شده نجوا و درگوشى صحبت کردن است. در یک جمعى که
افراد مختلفى حضور دارند اگر دو نفر با هم خصوصى و درگوشى صحبت کنند طبعا
موجب رنجش دیگران مىشود و در دلشان مىگویند چرا مطلبى را مىخواهند از ما
پنهان کنند و ما را نامحرم حساب مىکنند؟ اما گاهى مواردى پیش مىآید که
این کار ضرورت پیدا مىکند; مثلا شخصى یک مساله خصوصى دارد و نمىخواهد
دیگران بفهمند ناچار مىبایستبطور خصوصى و نجوا مطرح بکند، البته اگر
بتواند در جایى که دیگران نباشند بگوید خیلى بهتر است ولى گاهى وقت تنگ است
و باید زودتر به طرف گفت. یا این که مطلبى مربوط به مصالح حکومتى است که
فقط باید رهبران قوم بدانند یا مربوط به اسرار نظامى است که نباید دیگران
مطلع شوند یا براى این که آبروى کس دیگرى محفوظ باشد احتیاج پیدا مىشود که
مطلب بطور خصوصى مطرح بشود; مثلا کسى مىخواهد کمکى براى شخص فقیرى بگیرد
اگر در حضور جمع مطرح بکند آبروى طرف ریخته مىشود بدون این که ضرورتى
داشته باشد یا این که دو نفر کدورتى دارند و کسانى مىخواهند آنان را اصلاح
بدهند اگر علنى مطرح کنند نقض غرض مىشود، زیرا در «اصلاح ذات البین»
گاهى اقتضا مىکند که برنامهریزى بشود و مىدانید در اصلاح ذات البین گاهى
گفتن دروغ هم جایز و بلکه مطلوب است مثل این که به طرف بگویند فلانى
نسبتبه شما خوش بین است و ارادت دارد.
بطور کلى در موارد مختلفى
احتیاج به برخوردهاى خصوصى و گفتگوهاى سرى و درگوشى پیدا مىشود. مواردى
هم هست که بر عکس این درگوشیها درستبرخلاف مصلحت است مثل توطئههایى که
منافقین مىکردند آنها هم کارهایى را که مىخواستند انجام بدهند فقط با
همکارانشان مطرح مىکردند.
در قرآن کریم به انواع نجوا اشاره شده است
در بعضى از آیات بطور کلى سفارش مىکند که در نجواهایتان تقوا را رعایت
کنید و توجه داشته باشید که سخنان محرمانه شما را خدا مىشنود بنابراین
چیزى نگویید که خلاف مصلحت اسلام و بر خلاف تقوا باشد. در بعضى از آیات
نجواهاى خلاف مصلحت را منع فرموده و مردم را از آن برحذر داشته است و در
بعضى از آیات گفته شده که نجوا براى کارهاى صحیح اشکال ندارد و مواردى را
ذکر فرموده که نجوا گفتن در آنها مانعى ندارد.
در سوره مجادله چندین
آیه در مورد نجوا است و به این صورت شروع مىشود: «الم تر ان الله یعلم ما
فى السموات و ما فى الارض ما یکون من نجوى ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة
الا هو سادسهم و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا ثم
ینبئهم بما عملوا یوم القیمة ان الله بکل شىء علیم» (1) اگر سه نفر باشید
خدا چهارمى شماست و اگر پنج نفر باشید ششمى شماست و اگر کمتر باشید مثلا
دو نفر باشید خدا سومى است و اگر بیشتر باشید مثلا هفت نفر باشید خدا هشتمى
است. بنابراین به حضور خداى متعال در همه جا توجه داشته باشید و رعایت
تقوا را بکنید.
درباره این آیه، نکتههاى تفسیرى متعددى هست که مفسران
ذکر کردهاند از جمله درباره «معیتى» است که خداى متعال در این جا براى
خودش ذکر مىفرماید: «و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم» بدون شک
خداى متعال یک موجودى در عرض موجودات دیگر نیست که شمارهبندى بکنیم و
بگوییم مثلا پنج انسان به علاوه خدا مىشود شش موجود. و این همان مطلبى است
که حکما فرمودند که وحدت خدا، وحدت عددى نیست زیرا عدد و شمارش در مورد
موجوداتى به کار مىرود که در عرض هم هستند و با افزودن یکى بر دیگرى،
موجودیت آنها افزایش مىیابد. پس منظور از این که خدا ششمین از پنج نفر هست
فقط اشاره به حضور خداى تعالى و قیومیتى است که خداى متعال در همه جا و
نسبتبه همه چیز دارد.
بعد از این آیه مىفرماید: «الم تر الى الذین
نهوا عن النجوى ثم یعودون لما نهوا عنه» نمىبینید کسانى را که نهى شدند
از نجوا باز هم همان کار را ادامه مىدهند. این اشاره استبه نهى منافقان
از نجوا و نیز نجوا در مورد کارهایى که موجب مفسده اجتماعى است. بعد توضیح
مىدهد: «ویتناجون بالاثم والعدوان و معصیت الرسول» اینها کسانى هستند که
با این که به آنها گفته شده نجوا نکنید در عین حال نجوا مىکنند و محتواى
نجواى آنان گناه و عدوان و تجاوز به حقوق دیگران و مخالفت و نافرمانى با
پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم است.
میان این سه چیزى که در این
آیه ذکر شده مىتوان به این صورت فرق گذاشت که «اثم» یعنى گناهى که مورد
نهى خداى متعال است اما تجاوز بر دیگران نیست مانند شرب خمر و عدوان، در
مقابل اثم، گناهى است که موجب تضییع حقوق دیگران مىشود. البته ممکن است
«اثم» هم ارتباط با دیگران پیدا بکند اما اصالتا حیثیت «اثم» همان حیثیت
گناه شخصى است. اما «معصیة الرسول» در مقابل «معصیة الله» نافرمانى
پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم در امور ولایتى و حکومتى است، چون
بیاناتى که پیغمبر اکرم مىفرماید گاهى به عنوان ابلاغ رسالت الهى است، که
اطاعت این اوامر و نواهى همان اطاعتخداست، چون پیغمبر اکرمصلى الله علیه
وآله وسلم نقشى جز واسطه بودن و رسول بودن را در این جاها ندارد اما گاهى
اوامرى است که شخص پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم صادر مىکنند طبق
مقامى که خداى متعال به ایشان مرحمت فرموده و ولایتى که بر مردم دارند
منظور از معصیة الرسول نافرمانى پیغمبر در این گونه دستورهاى حکومتى و
ولایتى است.
درگوشیهاى منافقان درباره این چیزها بود یا مىخواستند
گناهى را دور از چشم دیگران مرتکب شوند و یا با هم براى مخالفتبا
پیغمبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم توطئه مىکردند که چیزهایى را که ایشان
دستور مىدهند عمل نکنند و مخالفت نمایند.
«و اذا جاؤک حیوک بما لم
یحیک به الله» اینها کسانى هستند که وقتى در حضور تو مىآیند تحیتهایى به
تو مىگویند که خدا آن تحیتها را نفرموده است. در روایات آمده است که این
جمله اشاره به یهودیانى است که خدمت پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم
مىرسیدند و به جاى سلام، «سام» مىگفتند (سام در لغت عبرى به معناى مرگ
است) و چنین وانمود مىکردند که اداى احترام مىکنند. و مىتوان ذیل آیه را
مؤید آن قرار داد که مىفرماید: «ویقولون فى انفسهم لولا یعذبنا الله بما
نقول» پیش خودشان مىگفتند که چرا خدا ما را به واسطه این سخنان عذاب
نمىکند؟ «حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر» (2) خدا ایشان را عذاب خواهد
کرد و براى عذابشان جهنم کافى است و احتیاجى نیست که آنان را در دنیا عذاب
کنیم.
به هر حال این آیه نهى از نجوا و سخن محرمانهاى مىکند که
محتوایش نامطلوب باشد و برخلاف مصلحت و حق باشد. بعد مىفرماید: «یا ایها
الذین آمنوا اذا تناجیتم فلاتتناجوا بالاثم والعدوان» از این آیه استفاده
مىشود که مطلق تناجى و درگوشى گفتن نامطلوب نیست از این روى، تاکید مىکند
که اگر زمانى لازم شد که سخن محرمانهاى بگویید مواظب باشید که در
سخنانتان اثم و عدوان و معصیت پیغمبر نباشد: «فلاتتناجوا بالاثم والعدوان و
معصیت الرسول و تناجوا بالبر و التقوى» پس مطلق نجوا همیشه مذموم نیست و
در صورتى که مقتضاى بر و تقوا این باشد که شخص نجوا بگوید و خصوصى صحبت کند
اشکالى ندارد: «واتقوا الله الذى الیه تحشرون».
در آیه بعد اشاره
مىفرماید به نجواهاى مذموم: «انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و
لیس بضارهم شیئا الا باذن الله و على الله فلیتوکل المؤمنون» روشن است
نجوایى که کار شیطان است همان نجواى مذموم است، زیرا تناجى به بر و تقوا در
جمله «و تناجوا بالبر و التقوى» تجویز شده است; یعنى نجوایى که به بر و
تقوا نیست و مصلحتى ندارد یک کار شیطانى است، و شیطان این کار را به مردم
القا مىکند تا مؤمنان را ناراحت کند «لیحزن الذین آمنوا» زیرا وقتى مؤمنان
مىبینند که چند نفر خصوصى صحبت مىکنند ناراحت مىشوند که چرا از ما
پنهان مىکنند و چه مطلبى هست که ما را مطلع نمىکنند، شاید مىخواهند
بلایى سر ما بیاورند «و لیس بضارهم شیئا» کارهاى منافقان ضررى به مؤمنان
نمىزند «الا باذن الله» مؤمن باید توجهش به خدا باشد. البته ممکن است
کسانى توطئههایى بکنند و با نجوا و در گوشى و قراردادهاى محرمانه اسباب
زیانى براى مؤمنین فراهم بکنند ولى مؤمن باید توجهش به خدا باشد که هیچ
چیزى بدون اذن خدا اثر نمىکند و این یک تربیت توحیدى است که مؤمن باید
توجهش به خدا باشد: «و على الله فلیتوکل المؤمنون» (3) توکلشان باید بر
خدا باشد و از او بخواهند که توطئههاى دیگران را خنثى کند، البته وظایف
دیگرى هم دارند که باید انجام بدهند ولى توجه و اعتماد قلبىشان باید بر
خدا باشد، نه از کار کسى بترسند که مستقلا ضررى به ایشان بزند و نه امیدشان
به دیگران باشد، امیدها باید به خدا باشد و خوف هم باید از خدا باشد.
از مجموع این آیات به دست مىآید که ما چند نوع نجوا داریم: نجوایى که بر
اساس بر و تقوا و به خاطر تامین مصلحتى است که اشکالى ندارد: «و تناجوا
بالبر و التقوى» و نجوایى که براى مخالفتخدا و پیغمبر است و محتوایش اثم و
عدوان و معصیة الرسول است و از گناهان به شمار مىرود و مىبایست ترک
بشود. و اما نجواهاى عادى که نه مصلحتى بر آن مترتب بشود و نه براى زیان
زدن به مؤمنان است فى حد نفسه کار مطلوبى نیست و شاید اطلاق «انما النجوى
من الشیطان لیحزن الذین آمنوا» شامل آن هم بشود. این کار برخلاف ادب است که
در حضور دیگران دو نفر با هم درگوشى صحبت کنند و نتیجهاش حزن مؤمنین است و
شیطان آدمى را وادار مىکند که کارى انجام دهد که موجب ناراحتى دیگران
بشود.
انگیزههاى شیطانى براى نجوا مختلف است; مثلا کسانى مىخواهند
خودنمایى بکنند که ما یک خصوصیتى با این شخص داریم و سخنان محرمانهاى با
یکدیگر داریم که دیگران نباید از آنها باخبر شوند، این گونه انگیزهها صرف
نظر از آثار سویى که بر نجوا مترتب مىشود، خود به خود ضد ارزش است.
در همین سوره اشاره مىفرماید به مطلبى که در زمان پیغمبر اکرمصلى الله
علیه وآله وسلم اتفاق افتاد و آن این بود که کسانى زیاد به آن حضرت مراجعه
مىکردند و تقاضاى ملاقات خصوصى داشتند و این کار مشکلاتى را براى پیغمبر
اکرمصلى الله علیه وآله وسلم به وجود مىآورد هم وقت آن حضرت را مىگرفت و
مانع مىشد از این که به کارهاى مهمترى بپردازند، و هم کسانى از این کار
سوء استفاده مىکردند و چنین وانمود مىکردند که ما با پیامبر خصوصیتى
داریم که باید حرفها را محرمانه با ایشان بزنیم. خداى متعال دستور داد که
هر کس مىخواهد با پیغمبر نجوا بکند و ملاقات خصوصى داشته باشد باید
صدقهاى بدهد: «یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى
نجویکم صدقة ذلک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم» (4) هر
کس توانایى دارد موظف است قبل از این که با پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله
وسلم ملاقات خصوصى داشته باشد صدقهاى بدهد. محدثان نقل کردهاند که تنها
کسى که به این آیه عمل کرد حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام بودند که یک
دینار داشتند و این دینار را تبدیل به ده درهم کردند و هر وقت مىخواستند
با پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم صحبت کنند یک درهم صدقه مىدادند و
هیچ کس دیگر به این آیه عمل نکرد. بعد این آیه نسخ شد و آیه بعدى ناسخ
همین آیه است «ءاشفقتم ان تقدموا بین یدى نجویکم صدقات» ترسیدید که اگر
قبل از نجوا صدقه بدهید فقیر بشوید «فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم
فاقیموا الصلاة و آتوا الزکوة و اطیعوا الله و رسوله والله خبیر بما
تعملون» (5) حالا که شما این دستور را عمل نکردید خدا هم بر شما بخشید
«تاب علیکم» و این حکم را از شما برداشتبروید سایر تکالیفى که دارید
انجام بدهید; نمازتان را بخوانید، روزهتان را بگیرید و کارهاى خیر انجام
بدهید. این یکى از آیات منسوخه است و شاید کمتر کسى در منسوخ بودنش شبههاى
داشته باشد. با تشریع این حکم، معلوم شد کسانى که اصرار داشتند با پیغمبر
اکرمصلى الله علیه وآله وسلم نجوا بگویند و ملاقات خصوصى داشته باشند این
ملاقاتها براى ایشان یک درهم هم نمىارزید و معلوم شد که این ملاقاتها
مصلحتى و لزومى نداشته است.
در آیه 114 سوره نساء موارد نجواى صحیح
ذکر شده است; نخست مىفرماید: «لاخیر فى کثیر من نجویهم» در بسیارى از
نجواها خیرى نیست. این لسان نکوهش است; یعنى کارى که فایده ندارد چرا انجام
مىدهید؟ بعد مواردى را استثنا مىکند: «الا من امر بصدقة او معروف او
اصلاح بین الناس» مگر کسى که نجوا را وسیلهاى براى وادار کردن کسى به
صدقه قرار دهد. کسانى هستند که از خودشان خدمتى برنمىآید ولى مىتوانند
وساطت در خیر بکنند و براى این که آبروى طرف ریخته نشود بطور خصوصى مطرح
مىکنند. «او معروف» یا مىخواهند امر به معروف کنند اما براى این که در
حضور مردم خجالت نکشد بطور خصوصى به او مىگویند. «او اصلاح بین الناس» یا
این که مىخواهند مقدمات اصلاح بین دو نفر را فراهم بکنند اول خصوصى با هم
صحبت مىکنند که چگونه با او برخورد بکنیم که کار اصلاح بشود. «و من یفعل
ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتیه اجرا عظیما» نه تنها این گونه نجواها بد
نیستبلکه کسانى که براى رضاى خدا چنین کارهایى را انجام بدهند اجر عظیمى
خواهند داشت.
ادامه دارد
پاورقیها:
1) مجادله(58) آیه7.
2) همان، آیه8.
3) همان، آیه10.
4) همان، آیه12.
5) همان، آیه13.
شهید راه نظم وامنیت،
تهاجم فرهنگی و راههای مقابله با آن- مقالات اجتماعی
اشاره:
اگر به تقابل استکبار جهانی در سه دهه گذشته نظر بیفکنیم در می یابیم که در دهه اول تقابل در حوزه نظامی است و سراسر این دهه جنگ، کودتا و ترور می باشد. اما از ابتدای دهه دوم، بحث فراگیر عمومی در جامعه ایرانی مسئله «تهاجم فرهنگی» بود.
تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، هجوم فرهنگی و... مفاهیمی است که بر سر زبان ها افتاد و گسترش یافت. مقام معظم رهبری از همان اولین سالهای پایان دفاع مقدس، دست دشمنان را خوانده و خبر از تهاجم و شبیخون فرهنگی آنان دادند. چنانچه در یکی از سخنرانی ها می فرمایند: «دشمن از راه اشاعة فرهنگ غلط – فرهنگ فساد و فحشاء – سعی می کند جوانهای ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی می کند یک تهاجم فرهنگی بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگی و یک قتل عام و غارت فرهنگی است».[1]
استکبار در دهه سوم در راستای هجمه فرهنگی به فکر مهار انقلاب اسلامی در سطح جهان افتاد لذا پرونده ایران به شورای امنیت رفت و تحریم ها تشدید شد و حمله به افغانستان، عراق و حزب الله به قصد مهار انقلاب اسلامی ایران آغاز گشت ولی در این امر(مهار بین المللی)نیز شکست خوردند.
نظام سیاسی و فعالیت مبتکرانه در مقابله با تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی- مقالات اجتماعی
فرهنگهای مختلف میکوشند تا به نوعی به فرهنگ مسلط در جامعه تبدیل شوند. همینک فرهنگ لیبرال هرچند فرهنگی غیربومی و وارداتی است، در حال مبارزه با فرهنگ مسلط یعنی فرهنگ اسلامی می باشد.
در حکم آخر رهبر معظم انقلاب برای شورای عالی انقلاب فرهنگی، معظم له بر نکات فراوانی تأکید کردند که در میان آنها سه نکته از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و به نوعی نکات کلیدی مورد تأکید ایشان بودند. این سه نکته عبارتند از:
۱- برخورد فعال و مبتکرانه با جبههبندی هواداران فرهنگ انقلابی و اسلامی و معارضان عنود با انگیزه ی آن
۲- مکمل و تسهیل گر و الهام بخش بودن در فعالیت های خودجوش و فراگیر مردمی عرصه فرهنگ
۳- بازآرایی و هم افزا کردن همه ظرفیت های نرم افزاری و سخت افزاری و منابع انسانی حوزه فرهنگ.
درآمدی بر شناخت ابعاد تهاجم فرهنگی و نحوه ی مقابله با آن
چکیده
مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ را فرهنگ مینامند. تبادل فرهنگی ملتها نیز که در طول تاریخ در بستری طبیعی ادامه داشته برای تازهماندن معارف و حیات فرهنگی بشر امری ضروری است و جامعه ی انسانی را در مسیر سعادت واقعی به پیش میبرد.
اما آنچه امروزه مشکل ساز شده "تهاجم فرهنگی" یا غلبه ی یک فرهنگ بر سایر فرهنگ هاست که نمونهی بارز آن روند روبه گسترش تسلط فرهنگ غرب بر سایر فرهنگها ـ به ویژه فرهنگ اسلامی ـ در یکصد سال اخیر است. تفاوت عمده ی تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی در این است که در تهاجم برای فرهنگ مورد هجوم امکان انتخاب وجود ندارد.
۱۳سال از صدور فرمان ۸ ماده ای رهبر انقلاب (مدظله العالی) در مبارزه با فساد گذشت وطرح یک سوال اساسی!!!!!
چرا تاکنون در خصوص مبارزه با مفاصد اقتصادی،هیچ اقدام ملموسی که حضرت آقا(مدظله العالی) ومردم را راضی نماید توسط مسئولین انجام نگردیده است؟
نارضایتی مردم و رهبری از عدم مبارزه جدی با فساد
طرح رسیدگی به اموال مسوولان بیش از دو سال است که در مجمع تشخیص مصلحت نظام باقی مانده است.البته این طرح بزودی در مجمع تشخیص طرح و بررسی خواهد شد.
صراط: با وجود گذشت
13سال از فرمان 8مادهای، هشدارهای رهبر معظم انقلاب طی این مدت با بروز
مفاسد اقتصادی بزرگ، پررنگتر شدند و در دیدارهای مختلف با مسئولان اجرایی،
قوه قضاییه و قوه مقننه از بیتوجهی نسبت به این مسئله انتقاد
کردند.
ادامه مطلب ...
هنوز سفره این خانه چهار نفره چیده می شود/ پسرم در روزهای آخر برایم قد بلندتر شده بود شهید محمد علی دولت آبادی تنها بیست سال داشت که در یک عملیات پلیسی تعقیب و گریز از خاک جدا شد و پنجه در پنجه افلاک کشید. |
به گزارش خبرنگار انتظامی " دفاع پرس "، قدم زدن در کوچهشان سنگین نیست. اصلا هیچ فرقی با دیگر کوچه های شهر ندارد. یک کوچه است به مانند هزار کوچه دیگر در دل محله نظام آباد.
در این کوچه تا دو سال پیش جوانی که
هنوز جوهر مهر بیست سالگیش خشک نشده بود قدم می زد، مسجد می رفت و سینه زنی اربابش
را می کرد.
ادامه مطلب ...
سرچشمه های عزاداری شیعه پس از واقعه عاشورا در کربلا
چکیده:
در تاریخ شیعه، سنت عزاداری، علاوه بر جنبه های روحی و معنوی، رنگ سیاسی ـ اجتماعی نیز به خود گرفته است. شیعیان امامیه، با برپایی عزاداری و گرامیداشت شهیدان کربلا، طرفداری ازراه وروش پیشوایان شهیدومخالفت بادشمنان آنان رابه نمایش می گذارند.
این مراسم که هر سال پرشورتر برگزار می شود، این پرسش را مطرح می کند که سرچشمه های عزاداری شیعه امامیه پس از واقعه کربلا چیست؟
مقاله حاضر با رویکرد تاریخی، ریشه ها و سرچشمه های این سنت را بیان می کند.
چه کسانی امام حسین (ع) را یاری نکردند؟
جریان سیدالشهدا علیهالسلام و عاشورا شامل خود ایشان و یارانی میشد که در صحرای کربلا بههمراه ایشان به شهادت رسیدند؛ افرادی که مبانی بنیادین و مبانی معرفتی خوبی داشتند و مسائل اسلامی را در دورهی خود بهخوبی درک کرده بودند. این جمع چون با استدلال و اندیشهی صحیح به مسئلهی امامت پی برده بودند، دیگر در هر مسئلهای با امام حسین علیهالسلام بحثوجدل نمیکردند و نگاه او را کاملترین نگاه نسبت به همهی مسائل و نسبت به همهی رجال آن عصر میدانستند
از منظر جریان شناسی تاریخی، می توان طیف ها و افراد مختلف زمانه ی سیدالشهدا علیه السلام را در سه جریان کلی مورد بررسی قرار داد.
دوستان شهید محمد علی دولت آبادی غالبا بروبچه های هیئت(هیئت زوارالحسین)هستند.
ما از آن نسل جوانیم که ثابت کردیم..........در ره عشق جگر دارتر از هر مردیم
عاشورا و امام حسین علیه السلام در آئینه احادیث
امامان شیعه علیهم السلام برای اینکه نهضت خونین کربلا و محرم و عاشورا برای همیشه زنده و جاوید بماند، سعی و تلاش فراوانی نمودند و دراین راستا از پنج شیوه استفاده کردند:
1- یادآوری مصائب امام حسین علیه السلام و یاران فداکارش در مناسبت های مختلف، بخصوص در ایام محرم و عاشورا.
عن ابی عمارة المنشد قال: «ما ذکر الحسین بن علی عند ابی عبدالله علیه السلام فی یوم قط فرئی ابو عبدالله علیه السلام متبسما فی ذلک الیوم الی اللیل » (1) ابوعماره منشد می گوید: هر گاه در حضور امام صادق علیه السلام نام حسین علیه السلام برده می شد، آن روز تا شام خنده بر لبان آن حضرت دیده نمی شد
صرف شرکت در مجلس امام حسین علیه السلام به معنای مورد تایید بودن و مورد عنایت بودن نیست زیرا چه بسا افرادی با اغراض شیطانی در این مجالس شرکت می کنند.
گریه بر امام حسین علیه السلام شاه بیت اعمال است. دستگاه امام حسین علیه السلام نقطه اتصال خوبی برای وصل شدن به خداست.
در کتاب کامل الزیارات روایت آمده است که گریه برای امام حسین علیه السلام، اولیای دین مثل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا علیها السلام را خوشحال می کند. شاد کردن دل ایشان مانند مرحمی است که بر دل ایشان گذاشته می شود.
بر این اساس می توان به اهمیت مجالس روضه اهل بیت علیهم السلام اذعان بیشتری داشت.
اصلاً چرا ما برای اباعبدالله علیه السلام اشک می ریزیم؟
سه گناهی که کیفر آن در همین دنیاست
توجه ویژه داشتن، به ارزش و مقام پدر و مادر و احترام به آنها ، محترم دانستن حق دیگران و ترس از ظلم به طرق مختلف به مردم ، شکرگزار بودن در مقابل پروردگار و صدها مورد دیگر از مواردی هستند که با دیدن خلاف این ها، آهی بلند را از ما بلند می کند و با گفتن جمله ی "یاد قدیم ها بخیر" افسوسمان را دو چندان می کند.
در روایتی پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله، به مواردی که در بالا به عنوان مثال اشاره شد ، متذکر شده اند و در این رابطه فرموده اند:
کیفر سه گناه به قیامت نمی ماند (یعنی در همین دنیا مجازات می شود.)
1 - عاق پدر و مادر 2 - ظلم و تجاوز به مردم 3 - ناسپاسی در مقابل احسان و نیکی. (بحار الانوار، ج 74، ص 74)
در ادامه در باب این موضوع با ما همراه باشید ...
این روزها همه چیز عوض شده، خیلی از چیزها رنگ و بوی سابق را ندارد؛ یکی از آنها هم احترام به پدر و مادر است ...
گاهی ما چنان با پدر یا مادر خود صحبت می کنیم که گویی طلبکار هستیم و حق و حقوقمان را خورده اند.
گاه در پاسخ محبت بی حد و حصرشان چنان ناسپاسی می کنیم که قلبشان به درد می آ ید.
امام حسین (ع) در آغوش پیامبر (ص)
حضرت سیّدالشهدا (ع) همواره مورد توجّه ویژه رسول خاتم (ص) بوده است. پیامبر اسلام (ص) ارتباط ویژهای با نوه خود برقرار میکردند و هرگاه این کودک خردسال را مشاهده میکردند، او را در آغوش گرفته و بسیار میبوسیدند.
در این رابطه روایات زیادی وجود دارد. به عنوان نمونه ابن قولویه[1] در کتاب «کامل الزیارات» از امام باقر (ع) اینگونه نقل میکند:
«کانَ رَسُولُ الله (ص) إِذا دَخَلَ الحُسَیْنُ (ع) إجْتَذَبَهُ إِلَیْه»
هرگاه سیّدالشهداء (ع) نزد رسول خاتم (ص) میآمد، حضرت تمام آغوش خود را میگشود. نکته مهم این است که حضرت در هر مکانی، چه در منزل خود، چه در منزل دختر گرامیشان، چه در مسجد و حتّی در محراب، با مشاهده فرزند خود، غرق در شادی شده و او را در بغل میگرفت.
از واژة «إجتذبه» در روایت قبل به معنی «او را به سمت خود جذب میکرد» فهمیده میشود اباعبدالله (ع) به راحتی در آغوش پیامبر (ص) نمیآمد؛ بلکه پیامبر (ص) باید نرمش و ملاطفت مینمود تا او را در آغوش بگیرد.
عاشورا از اسلام تا اسلام-مقالات عاشورایی
عاشورا، همچون کوهی است عظیم به وسعت تاریخ، به
زیبایی جلوه الهی و بهرنگ خونِ سیدالشهدا. قیام امام حسین (ع)
مانند دشت نیست که بتوان تا انتهایش رادید و کرانه هایش را مشاهده
کرد، داستان یک کوه است، از هر طرف میتوان آن را درککرد، میتوان
از آن بالا رفت و از جنبههای متفاوتش بهره برد. پس کربلا داستانی
در دلخود جای داده است که هر چه از آن بگویی، کم گفتهای .
حسین (ع) فرزند دختر رسول اللّه ۶ که ایمان را بر مصلحت مقدم
میداشت. اوپسر علی (ع) است که شجاعت و هیبتش، دشمنان را فراری
میداد و فرزند فاطمه علیه السلام است که در برابر ظلم و ستم میایستد و میسوزد،
ولی کوتاه نمیآید. پس باید حماسهایرا ایجاد میکرد که در تاریخ
بشریت بماند و الگوی حق پرستانِ تاریخ باشد .
ادامه مطلب ...
امام حسین(ع) در کلام امام خمینی (ره)
دست آوردهای عاشورا
اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جان
فرسای نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را طاغوتیان آن زمان به نابودی
کشانده بودند. ابوسفیانیان می خواستند قلم سرخ بر کتاب وحی بکشند و یزید،
یادگار عصر تاریک بت پرستی، به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان
وحی امید داشت اساس اسلام را برچیند و با شعار صریح «لا خبرٌ جاء ولا وحیٌ
نَزَلَ» بنیاد حکومت الهی را برکند. اگر عاشورا نبود، نمی دانستیم به سر
قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد، لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و
هست که اسلام رهایی بخش و قرآنِ هدایت را جاوید نگه دارد و حسین بن علی
علیه السلام ، این عصاره نبوّت و یادگار ولایت، را برانگیزد تا جان خود و
عزیزانش را فدای عقیدت خویش و امّت عظیم پیامبر اکرم نماید تا در امتداد
تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیاری فرماید و از وحی و ره آوردهای
آن پاسداری نماید.
درس های عاشورا-مقالات عاشورایی
فداکاری در راه مکتب
امام حسین علیه السلام با عمل خود به انسان های مؤمن آموخت هنگامی که اساس مکتب با خطر مواجه می شود، باید در راه حفظ آن از هیچ گونه فداکاری دریغ نورزند. امام حسین علیه السلام وقتی دید زمام جامعه اسلامی به دست فردی مثل یزید افتاده است که به صورت علنی احکام الهی را زیر پا می گذارد قیام کرد و مردم را هم برای مبارزه با یزید فرا خواند و در این راه از جان و مال و فرزندان و یارانش گذشت و اجازه نداد که مرد فاسقی چون یزید احکام الهی را پایمال سازد و فرمود: «ای شمشیرها، اگر دین محمّد صلی الله علیه و آله وسلم جز با قتل من حفظ نمی شود، مرا در بر گیرید». بدین ترتیب عمل آن حضرت الگویی شد برای تمام انسان های مومن که در مواقع به خطر افتادن ارزش های الهی با سرمشق گرفتن از عمل کرد امام حسین علیه السلام در برابر طاغوت ها قیام کرده، جلو تعدی آنها را بگیرند و از این طریق ارزش های دینی را در طول قرون متمادی از خطرها حفظ کنند.
آزاده زندگی کردن
یکی از درس های مهم نهضت عاشورا برای همه انسان ها این بود که صرف نظر از هر عقیده ای که دارند، سعی کنند در زندگی آزاده باشند و تن به هیچ گونه خواری ندهند و تسلیم ستم هیچ ستمگری نشوند. آری، آن هنگام که مرد ستمگری چون یزید او را به بیعت با خود فرا خواند، در جواب او فرمود: «هرگز دست ذلّت به شما نمی دهم و هم چون برده ها تسلیم شما نمی شوم» و بارها جمله «مَوتٌ فی عزٍّ خیرٌ مِن حیاةٍ فی ذُلٍّ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگی ذلیلانه است»، را بر زبان جاری ساخته، انسان ها رابه آزادگی دعوت کرد. در کربلا وقتی آن حضرت را بین مرگ و بیعت با ستمگری چون یزید مخیّر ساختند، فرمودند: «این گروه ستم پیشه مرا به انتخاب یکی از دو چیز یعنی جنگ و پذیرش ذلت مجبور کردند. امّا محال است که من به ذلّت تن دهم».