ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
کمک به زیارتگاه/نقل خاطره از عمّه شهید دولت آبادی
محمد معمولا عیدها و تابستان ها به سبزوار میرفت چون تقریبا همه فامیل و وابستگان در سبزوار ساکن بودند.
سال 1381 یا سال 1382 بود ومحمد حدود 11 سال داشت که تابستان به تنهایی به سبزوار آمد.
صبح روزچهارشنبه به اتفاق من(عمّه شهید) و دختر عمّه هایش به یک زیارتگاه بنام پیرحاجات رفتیم.
زیارتگاه ابورفاعه
مشهور به پیرحاجات از صحابه پیامبر اکرم(ص) در یککیلومتری غرب شهرستان سبزوار و
در حاشیه محله کلاته سیفر منتهی به جاده تهران-مشهد قرار دارد
.
این زیارتگاه در آن زمان( پیرحاجات )از امتیاز برق برخوردار نبود.
آنروز هنگام ورود به زیارتگاه خادم آنجا به سراغ ما آمد و برای خرید امتیاز برق تقاضای کمک کرد.
برخی در حد بضاعت خود کمک کردند.
محمد به من گفت:عمه جان این 50 هزارتومان را هم بده.
گفتم تو نیازی نیست کمک کنی ما همه پرداخت کرده ایم ضمنا این پول زیاد است.
گفت:شما برای خودتان کمک کرده اید من هم برای خودم باید کمک کنم.عمه جان اینجا برق ندارد.
پول را از محمد گرفتم وپرداخت نمودم و بعد به محمد گفتم اگر پولی داری بده تا مثل همیشه برایت نگه دارم.گفت نه نیازی نیست عمه.
من شک کردم چون معمولا برادرم(پدرشهید) هر وقت محمد به سبزوار می آمد به او پول میداد تا لوازمی که احتیاج دارد را برایش تهیه کنیم چون سبزوار شهر زادگاهش بود و معمولا قیمتها هم از تهران مناسب تر.
پس از بازگشت از زیارتگاه به برادرم(پدر شهید)زنگ زدم وگفتم: به محمد پول داده بودید آمد سبزوار ؟
برادرم گفت: به محمّد مقداری پول داده ام تا با همراهی شما لباس و وسایل مدرسه که برای سال تحصیلی جدید مورد نیاز است تهیه کند.
گفتم :دقیقا محمّد چقدر پول داشت؟
گفت: 50 هزارتومان!!!!!!!!!!!!!!
چند عکس از کودکی و نوجوانی و جوانی شهید محمدعلی دولت آبادی
مفید بود و عالی
سلام:
روحش شاد
زندگی شهدا سراسر درس است البته اگر بدان توجه کنیم
ممنون