ولایت فقیه در اندیشه روح الله
مؤلف: اشرف آشوری
1 ـ خیال می کنند که اگر حکومت فقیه باشد، حکومت دیکتاتوری است و اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، دیگر هر که می خواهد باشد. اگر شمر هم باشد این آقایان اشکالی به آن ندارند فقط فقیه را بهش اشکال دارند. اشکال هم برای این است که از اسلام می ترسند.(1)
2 ـ اینهایی که می گویند؛ «دیکتاتوری»، اسلام را نمی فهمند چی هست. فقیه اسلام را نمی دانند، خیال می کنند ما هر فقیه، هر فقیه هرچه فاسد باشد، این حکومت، فقیه اگر پایش را این طور بگذارد. اگر یک گناه صغیره هم بکند، از ولایت ساقط است.(2)
3 ـ ما می خواهیم که فقیه باشد که جلوی دیکتاتورها را بگیرد، نگذارد نخست وزیر دیکتاوری کند، نگذارد رئیس مثلاً لشگر دیکتاتوری بکند، ... نه اینکه بخواهیم دیکتاتوری درست کنیم.(3)
4 ـ این که در قانون اساسی یک مطلبی ولو به نظر من یک قدری ناقص است و روحانیت بیشتر از اینها در اسلام اختیارات دارد و آقایان برای اینکه خوب دیگر خیلی با این روشنفکرها مخالفت نکنن، یک مقداری کوتاه آمدند اینکه در قانون اساسی هست، این بعض شئون ولایت فقیه هست نه همه شئون ولایت فقیه.(4)
5 ـ از ولایت فقیه آن طوری که اسلام قرار داده است، به آن شرایطی که اسلام قرار داده است هیچ کس ضرر نمی بیند؛ یعنی آن اوصافی که در ولی است، در فقیه است که به آن اوصاف خدا او را ولی امر قرار داده است و اسلام او را ولی امر قرار داده است، با آن اوصاف که نمی شود که یک پایش را کنار یک قدر غلط بگذارد، اگر یک کلمه دروغ بگوید، یک کلمه، یک قدم برخلاف بگذارد، آن ولایت را دیگر ندارد.(5)
ادامه مطلب ...از نگاه اسلام، تروریسم، امری منفور و مردود است؛ ولی از دید مستکبران که همه چیز را در نگاه ابزاری خویش می بینند، تروریسم دو نوع است: خوب و بد؛ که البته بدی و خوبی هم باز در قاموس فکری مستکبران با معیارهای خوب و بد در نگرش خداباوران تفاوت دارد.
چشم چرانی،آثاروراهکار درمان
چشم چرانی متاسفانه یکی از بیماری ها و عادت های ناپسندی است که برخی از افراد جامعه به دلایل مختلف بدان دچار می شوند. به منظور مبارزه با این عادت ناپسند, اولا لازم است نسبت به مفهوم, آثار و عواقب و زمینه های بروز آن آگاهی بدست آورد و سپس از راهکارهای عملی برای کنترل آن سود جست. در نوشته زیر تقریبا تمامی آنچه شما در زمینه کنترل چشم و درمان چشم چرانی بدان نیاز دارید, آمده است که امید واریم مفید باشد.
معنای چشم چرانی: چشم چرانی در مقابل غض بصر و چشم پوشی, به معنای نگاه خیره و شهوت آلود به نامحرم است که با انگیزه لذت طلبی جنسی انجام می شود. ما در روابط اجتماعی خود با دیگران چه جنس مخالف یا موافق به طور طبیعی با آنها ارتباط حضوری و کلامی داریم و به آنها نگاه می کنیم, نگاهی که به هیچ وجه در آن بحث تحریک شهوت و لذت جنسی مطرح نیست, این نگاه ها داخل در مقوله چشم چرانی نیستند, ولی نگاه های ادامه داری که با انگیزه لذت جنسی انجام می شود و به تحریک شدن غریزه و میل جنسی می انجامد, تحت عنوان چشم چرانی تعریف می شود.
در قرآن آمده است : «قل للمومنین یغضوا من ابصارهم » به مومنین بگو چشم های خویش را بپوشانند. یغضوا از ماده "غض" به معنی نگاه و صوت کوتاه می باشد و نقطه مقابل آن خیره نگاه کردن و صدا را بلند کردن است . منظور این است که انسان به هنگام نگاه کردن معمولاً منطقه وسیعی را زیر نظر می گیرد ؛ هر گاه نامحرمی در حوزه دید قرار گرفت ، چشم را چنان فرو گیرد که آن نامحرم از منطقه دید مستقیم و عمیق او خارج شود, یعنی به او نگاه خیره نکند اما راه و چاه خود را نیز ببیند. درحدیثی که ویژگی های رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ را توصیف می کند چنین آمده است : « و اذا فرح غض طرفه » وقتی که خوشحال می شد چشمانش را به صورت نیمه بسته در می آورد . مرحوم مجلسی این جمله را در بحارالانوار چنین تفسیر کرده است: پلک چشم را می شکست و سر را پایین می انداخت و چشمها را نمی گشود, چنین می
کرد تا از سبکسری و سرمستی به دور باشد . پس غض بصر یعنی کم کردن نگاه و خیره نشدن.
ادامه مطلب ...گناه کبیره
گناه چیست؟
«گناه» عملی است که با اراده و رضایت الهی در تضاد بوده ، با ایجاد نوعی “ تاریکی" معنوی در نفس انسان، آدمى را از خدای متعال که "نور" آسمانها و زمین است، دور مىسازد و به عبارت دیگر، موجب بازماندن وى از کمال و قرب به خدا مىگردد.
تعیین این که چه چیزی گناه است و چه چیزی ثواب از طریق کتاب و سنت مقدور است، زیرا در بسیاری از موارد، گناه بودن عملی قابل تشخیص عقلانی نیست و خدای متعال است که این موارد را به اقتضای علم و حکمت مطلق خود، از طریق وحی و دین، برای بشر بیان نموده است.
کارکرداجتماعی هیئت های مذهبی
هیأت های مذهبی از قدیمی ترین نهادهای مردمی و اجتماعی بوده که حول محور حب اهل بیت عصمت و طهارت و تعظیم شعائر دینی به خصوص بزرگداشت ایام شهادت سید و سالار شهیدان حضرت اباعبداله الحسین (ع) فعالیت می نمایند.
در یک نگاه بسیار کلی و گذرا بر تاریخچه هیأت های مذهبی می توان گفت این نهاد مردمی دینی بلافاصله پس از واقعه عاشورا و از طریق بازماندگان آن حماسه (چه آنهایی که مقدر نبود شهید شوند، چه آنهایی که از قافله عقب ماندند و چه آنهایی که در آن زمان قصد حضور نداشته، اما بعد ا پشیمان شدند) به صورت های مختلف نشو و نمو گرفت .
در تعظیم شعائر دینی و پاسداشت فرهنگ عاشورا در زمان های مختلف، مخالفت ها و موافقت ها و حال و هوای متفاوتی حاکم بوده است.
این عزاداری ها و سوگواری ها پس از حماسه عاشورا و هنگام ورود اهل بیت به شهر کوفه و افشاگری هایی که شد، آغازگردید و بعد از آن با حضور توّابین و عملکرد آنها، رنگ و بوی دیگری یافت و در ادامه به اهتمام خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام)، دوستداران اهل بیت و شیعیان، متفکرین و اندیشمندان و بزرگان دین ادامه یافت .
صد البته اصلی ترین رسالت هیأت های مذهبی اقامه عزاداری و سوگواری و ذکر مصیبت در شهادت حضرت سید الشهدا و احیاء فرهنگ پرشور و شعور و بالنده عاشورا و تعظیم شعائر مذهبی و دینی است. اما آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته، نقش اجتماعی هیأتهای مذهبی در جامعه و کارکرد آنها در برقراری تعاملات در سطوح مختلف مردمی است.
فرهنگ عاشورا و مکتب حسین (ع)
درس آموز ابعاد گوناگون زندگی بشر و متفکرین، خاصه شیعیان بوده است.
به عنوان نمونه؛ مهاتما گاندی، رهبر اندیشمند انقلاب و تحول بزرگ هند می گوید: من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندم و توجه کافی به صفحات کربلا نمودم و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین پیروی کند .
میسیو باربین، اندیشمند آلمانی می گوید: تا به امروز تاریخ بشریت نظیر چنین شخص مآل اندیش و فداکاری به خود ندیده و نخواهد دید. هنوز اسرای حسین (ع) نزد یزید نرسیده بودند که علم خونخواهی حسین برافراشته شد و نهضت عظیمی علیه یزید آغاز گردید .
به جرأت می توان گفت، قسمتی از فرهنگ شخصی هر شیعه و بخش اعظم فرهنگ و تمدن اسلامی شیعی، نشأت گرفته و متأثر ازفرهنگ عاشورا است .
در این راستا و با توجه به شعائر و اهداف عالی و بلند حاکم بر حرکت حسین بن علی و فرهنگ عاشورا، هیأت های مذهبی نیز ضمن اقامه عزاداری و سوگواری و بزرگداشت مناسبت های اسلامی در دیگر شئون اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، انسانی و ... که در شرع مقدس اسلام و احادیث معصومین(علیهم السلام) آمده است، وارد شده و نسبت به اجرای آن با جدیت فراوان می کوشند .
هویت بخشی و الگوسازی
یکی از کارکردهای بسیار مؤثر هیأت های مذهبی، الگوسازی، مبتنی بر دین باوری و رعایت هنجارها، ارزش ها و اخلاقیات است .
افراد
با حضور در دسته جات، تکایا و حسینیه ها و استماع احادیث و درس های اخلاقی و گوش
دادن به ایات الهی و اشعار مداحان در مدح و ثنای اهل بیت به صورت علمی و کاربردی
(تعلیم و تربیت)، راه به فرهنگی می برند که مبنای آن رعایت معنویات،اخلاقیات، اصول
و مبانی انسانی، خودشناسی و خداشناسی است. این کارکرد، انسان را برای رسیدن به یک
هویت مذهبی و حیات دینی کمک
می کند .
تعالی جویی و فضیلت طلبی
یکی دیگر از کارکردهای هیأت های مذهبی مساعدت، بسترسازی و کمک به انسان ها برای تعالی جویی و فضیلت طلبی است.
در این نهاد مذهبی که ملاک تفوق و برتری، صرف ا عشق و علاقه به اهل بیت (ع) و رعایت شرع مقدس اسلام و دستورات الهی است،
افراد در کنار هم جمع شده، بر اساس و چارچوب فعالیت های خداپسندانه و تقرب در درگاه باری تعالی تلاش می نمایند تا مسیر تعالی را بپیمایند .
کنترل غیر مستقیم انسان ها
از دیگر کارکردهای اجتماعی مؤثر هیئات مذهبی و دیگر نهادهای دینی، کنترل غیر مستقیم جامعه و افزایش حال و هوای معنوی است.
در بررسی های به عمل آمده در ایام و مناسبت های اسلامی، تعظیم شعائر دینی به خصوص در ماههای محرم، صفر، رمضان و فصول نیایش مشخص شده، انسان ها کمتر دچار هوای نفس شده، حتی بزه کاران، مجرمین، مفسده جویان نیز بعض ا در این ایام از فعالیت های غیر اخلاقی انسانی و انحراف آمیز خود کاسته و به سوی معنویات و برنامه های الهی روی می آورند .
پر نمودن اوقات فراغت
یکی دیگر از تعاملات هیأت های مذهبی، پر نمودن اوقات فراغت افراد، به طور منسجم و نهادینه است. افراد و اعضایی که فصول اشتراک دیگر اجتماعی، قومی، فکری و... دارند، غیر از ایام خاص مذهبی و تبلیغی و مناسبت های اسلامی چون ماه های محرم، صفر، فاطمیه و رمضان، در دیگر ایام سال به صورت گروه های کوچکتر گرد هم جمع شده و نسبت به اجرای برنامه های مختلف دینی، چون قرائت قرآن، ادعیه، زیارتنامه ها، برگزاری کلاس های آموزشی، اخلاق، احکام و علوم دینی و برنامه های فرهنگی و دینی اهتمام و اقدام می نمایند .
مساعدت، دستگیری و انفاق
هیأت های مذهبی در زمینه های دیگری چون انجام اعمال انسان دوستانه، انفاق و دستگیری از محرومین، تهیه جهیزیه و امکانات اولیه زندگی برای تازه عروسان و زوج های جوان کم توان، ایجاد صندوق های قرض الحسنه و اهداء وام های بدون بهره و راه اندازی سیستم های خدمات درمانی رایگان و... به واسطه ایجاد ارتباط بین افراد خیر و توانمند جامعه با افراد بی بضاعت و کمتوان فعالیت می نمایند .
هیأت های مذهبی در جمع آوری مساعدت های کم و زیاد مردم به عنوان نذر و توزیع آن در قالب هایی چون اطعام گسترده مردم،به ویژه در مناطق محروم نیز فعالیت چشمگیری داشته که این نیز، تعاملی است مناسب بین هیأت و جامعه .
موارد مطروحه، قسمتی از کارکرد هیأت های مذهبی است که کمتر به آن پرداخته شده است. ناگفته نماند، آسیب ها و آفت هایی نیزبعضاً بر پیکره هیأت های مذهبی می نشیند که اگر راهکار مناسب برای رفع آنها از طریق مسئولین هیئات مذهبی و دست اندرکاران هیأت و هیأت داران تدبیر نشود، بروز انحرافاتی را به دنبال خواهد داشت .
Tahiyat.ir
تاثیرنقش فرهنگ ایثار وشهادت برارتقاء معنوی بسیجیان
مقدمه
آنچه باعث بقای اسلام و نظام اسلامی است فرهنگ ایثار و شهادت است و این فرهنگ برگرفته از فرهنگ عاشورا بوده که ما باید به آن توجه ویژه ای داشته باشیم. توجه به فرهنگ ایثار و شهادت راز بیمه شدن کشور در برابر دشمنان است. جامعه امروز نیازمند گسترش فرهنگ ایثار و شهادت است که در این زمینه همه دست اندرکاران وظیفه مهمی را بر عهده دارند. دوران هشت ساله دفاع مقدس مشعلی است که همیشه فروزان است و نیازهای فکری و معنوی نسل فعلی و نسل های بعدی را تأمین می کند. و نیازمند معرفی رشادت های رزمندگان در طول هشت سال دفاع مقدس به نسل سوم انقلاب است. تفاوت دفاع مقدس ما با بقیه جنگ ها در روحیه معنویت و ایثار و فداکاری رزمندگان بوده است که این روحیه در هیچ جنگی در دنیا دیده نشده است.
شناخت اصلاحطلب واقعی
مقوله اصلاحات از جمله واژگانی است که به جهت گستره معنایی آن مورد سوءاستفاده فراوانی واقع شده است. به تعبیر قرآن حتی کسانی که در زمین فساد میکنند وقتی به آنها گفته میشود فساد نکنید در جواب میگویند که ما فقط در حال اصلاح کردن هستیم (قالوا انما نحن مصلحون). بنابراین سؤال اصلی در اینجا این است که ملاک تشخیص اصلاح طلب و اصلاحگر واقعی از غیرواقعی چیست؟ و چگونه میتوان آنان را از یکدیگر تمییز داد؟ مقاله حاضر در مقام تبیین این موضوع است که بر اساس تحقیقات به عمل آمده واژه اصلاحات با سایر مقولههای ارزشی ارتباط تنگاتنگ دارد و اصلاح طلب و اصلاحگر واقعی کسی است که در سایر مفاهیم ارزشی مانند توبه، عمل صالح، تقوی، ایمان، اخلاص و ... بتواند التزام عملی داشته و خود را مزین به آنها بنماید. اینک با هم مطلب را از نظر میگذرانیم.
جایگاه و اهمیت اصلاحات
یکی از واژگان و اصطلاحاتی که کاربرد
بسیار فراوانی یافته و در سالهای اخیر به سبب تحولات سیاسی گسترش رو به افزایش
داشته، اصلاحات است. این واژه یکی از اصطلاحات قرآنی و اسلامی است که در قرآن نیز
کاربرد بسیار داشته و در معانی چندی به کار رفته است. ظرفیت بسیار بالای این واژه
و اصلاح قرآنی این امکان را به گوینده میبخشد تا بتواند مفاهیم چندی را با آن
منتقل سازد. در روایات و سنت اسلامی این واژه نقش بسیار حساسی را در اندیشه اسلامی
ایفا کرده است. به طوری که نمود و تجلی کامل آن را در نهضت امام حسین (ع) میتوان ردگیری
و شناسایی کرد. آن حضرت در تحلیل و تبیین هدف نهضت خود ضدحکومت غاصب و باطل یزیدی
و خلافت اموی به مسئله بازسازی در امت جد خویش و اصلاح در میان ایشان اشاره میکند
و میفرماید: «ما خرجت اشرا و لابطرا ولکن خرجت لاصلاح امه جدی محمد، الموت احلی
من دخول النار» (برای فساد و تباهی خروج نکردهام بلکه برای اصلاح در امت جدم،
حضرت محمد (ص) ، بیرون آمدهام؛
زیرا مرگ شیرینتر از وارد شدن در آتش دوزخ است.) به نظر آن حضرت همراهی با دولت
اموی و کوتاهی در قیام ضد آن به معنای نادیده گرفتن حدود و قوانین الهی و آموزههای
وحیانی قرآن و سنت اسلامی است که پیامبر با عمل و کردار خویش شالودههایش را پی
ریخته است. کسی که به دستورها و فرمانهای الهی توجهی نکند و به آنها عمل ننماید
میبایست خود را آماده ورود به آتش دوزخ نماید. بنابراین در اندیشه ناب اسلامی و
قرآنی اصلاحات در امت و جامعه اسلامی امری بایسته است که کوتاهی در آن پیامدی جز
خشم خداوندی و عذاب آتش دوزخ نخواهد بود.
در آیات قرآن، واژه و اصطلاح اصلاحات در
معانی چندی چون اصلاح در معنای نزدیک به احسان و یا ایمان و یا توبه، اصلاح در
برابر افساد و اصلاح در برابر اضلال به کار رفته است که برای تبیین و بیان آن در
این نوشتار تلاش میشود تا در حد امکان گوشههایی از آن بازخوانی و تحلیل شود.
کاربردهای قرآنی اصلاحات
گاه اصلاح به معنایی به کار رفته است که
نزدیک به معنای احسان است. به این معنا که در برخی از موارد مراد از اصلاح به
معنای نیکویی به دیگران است که در برابر آن بدی و اسائه به دیگران قرار میگیرد.
(لسان العرب ج 3 ص 179) کسی که در بهبود
بخشیدن میان دو شخص و یا گروه فعالیت میکند به عنوان مصلح و محسن از او یاد میشود
که بیانگر آن است که هدف، نیکی کردن به دیگران است. البته در این معنا نیز تفاوتهایی
میان دو واژه وجود دارد که میتوان آن را امری طبیعی دانست؛ زیرا به نظر میرسد که
هیچ واژهای را نمیتوان در عربی یافت که مترادف به معنای واقعی کلمه باشند بلکه
همواره تفاوتها و تمایزهای ریز و دقیقی است که موجب میشود که دو واژه را از یک
دیگر جدا سازد. در این جا نیز احسان و اصلاح هر چند به جهاتی یک مفهوم نزدیک به هم
را بیان میدارند ولی تفاوتهایی نیز میتوان در این میان یافت؛ زیرا احسان مطلق
نیکی کردن به دیگران است؛ در حالی که مراد از اصلاح میان دو شخص نوعی از میان
برداشتن نقص در کار است که موجب اختلاف میان دو شخص شده است. مصلح با شناسایی نقص
میکوشد تا آن را کامل کرده و روابط میان آن دو را به نیکی بازسازی کند.
در آیاتی از قرآن مسئله اصلاحات با توبه
آمیخته شده است و ارتباط تنگاتنگی میان آن دو برقرار شده است. از این رو از کسانی
که توبه میکنند میخواهد که کارهای خویش را اصلاح کنند و نواقص آن را برطرف
نمایند. برخی مراد از اصلاح را اعمال نیک و صالح دانستهاند که شخص پس از توبه آن
را انجام میدهد تا توبه و بازگشت خود را نشان دهد و هر گونه شک و تردید را از دلها
بزداید؛ ولی برخی دیگر بر این باورند که مراد از اصلاحی که پس از توبه از اشخاص
خواسته شده است همان توبه واقعی و راستین است. بنابر تفسیر نخست هنگامی که شخصی
توبه کرد و عملی صالح انجام نداده درگذشت، نمیتوان توبه او را واقعی و کامل دانست
بلکه توبهای ناقص است؛ ولی بنا بر تفسیر دوم شخص با توبهای که میکند توبهای
واقعی کرده است و نیازی نیست تا آن را به عملی صالح کامل کند؛ چون به نظر ایشان
توبه ارتباطی به عمل صالح ندارد؛ زیرا نفس توبه خالص از سوی شخص مصداقی از
اصلاحاتی است که در قرآن به آن دستور داده شده است.
مشروط شدن توبه به اصلاحات در آیه 54 سوره
انعام بیان شده است و به نظر میرسد که اگر شخصی توبه کند و پس از توبهاش عمل
صالحی را انجام ندهد و بر گناه اصرار ورزد و یا اعمال واجب خود را انجام ندهد و
حرام را ترک نکند، اصولاً چنین شخصی توبه نکرده است. (تبیان ج1 ص526)
اگر این مطلب درست باشد که توبه مشروط
به عمل صالح است به معنای این خواهد بود که شخص میبایست پس از توبه به آموزههای
قرآنی و اسلامی عمل کند که به معنای عمل صالح است. با این همه این گونه نیست که
اگر در همان حال بمیرد و امکان انجام عملی را نیابد توبه او کامل نباشد؛ زیرا توبه
امری قلبی است که خداوند به آشکار و نهان آگاه است و او میداند که آیا شخص توبه
واقعی داشته و یا نداشته است. اما کسانی که زنده هستند در صورتی میتوان پذیرفت که
وی توبه واقعی کرده است که در کارها و اعمالش آموزههای دینی را مدنظر قرار دهد و
بر پایه آن عمل کند.
نقش توبه همراه عمل صالح (یعنی عمل به
آموزههای دینی) در برخی آیات به خوبی تبیین شده است. در آیات قرآن بیان شده است
که هرگاه کسی یا جامعهای به علت اعمال ناشایست و طغیانگری مستوجب عذاب و کیفر
دنیایی و اخروی شدهاند میتوانند با توبه و عمل صالح خود را از شر و آسیب آن برهانند
و خداوند به جهت توبه و کارهای شایسته از ایشان درمیگذرد. (نور آیات 4 و 5 و نیز
نساء آیه 164)
این آیات و آیات دیگر به خوبی روشن میکنند
که زمانی توبه مفید و سودمند خواهد بود که فرد آن چه را با اعمال زشت خویش تباه
کرده، با توبه و اعمال نیک و صالح میتواند اصلاح کند و برای در امان ماندن از شر
و بازگشت به گناه خود را به خدا واگذار کند. از این رو خداوند در آیه 146 سوره
نساء تأکید میکند که با توبه و اصلاح عمل نیاز شدیدی انسان به خدا دارد تا در کنف
حمایت او خود را از گناه و بازگشت به آن مصون دارد و از عصمت الهی برخوردار گردد.
با این کار میتواند امیدوار باشد که در عمل خویش در آینده تنها خدا را در نظر
خواهد گرفت و از شرک در عقیده و عمل رهایی خواهد یافت. از این رو در ادامه
تأکید میورزد که میبایست دین خویش را در آینده خالص گردانند و گرفتار شرک
اعتقادی و عملی نشوند.
بنابراین میبینیم که چه سان ارتباط
تنگاتنگی میان مفاهیمی چون احسان، توبه، عمل صالح و اخلاص برقرار میشود و مؤمن
زمانی میتواند خود را مؤمن واقعی بداند که در مقام نظر و عمل از چنین خصلتها و
صفاتی برخوردار گردد. در آیات قرآن و آموزههای
وحیانی و اسلامی میان عقیده و عمل پیوندی ناگسستنی برقرار شده است. پیوندی که
بیانگر آن است که چه سان بینش و نگرش انسانی در عمل او تأثیرگذار است و یا عمل او
میتواند اندیشهای را تغییر و دگرگونه سازد. این تأثیر و تأثر میان عمل و عقیده
موجب شده است که قرآن هرگاه از عقیده و ایمان سخن به میان آورد در همان حال بر عمل
صالح نیز تأکید کند. آیات قرآنی که پس از ایمان از عمل صالح سخن به میان آورده آن
چنان زیاد است که دیگر نیازی نیست برای اثبات ارتباط و پیوند میان آن دو به آیاتی
اشاره شود.
قرآن به ارتباط میان تقوا و عمل صالح
نیز اشاره میکند. میدانیم که تقوا مسأله علم و عملی است که در دو حوزه علم و عمل
قرار میگیرد. از سویی مسأله نظری و قلبی است و از سویی مسأله عمل است. از این رو
میتوان ارتباط محکم و استوار میان تقوا و عمل صالح را نیز دریافت. ناگفته نماند
که میان عمل صالح و تقوا و اخلاص و ایمان با اصلاحات ارتباطی محکم وجود دارد؛ زیرا
کسی که خود را نساخته و به ایمان درست و تقوا و عمل صالح دست نیافته باشد، نمیتواند
اقدام به اصلاح در دیگری و یا جامعه نماید؛ زیرا «ذات نایافته از هستی بخش / کی
تواند که شود هستی بخش». انسان پیش از آن که به اصلاحات اقدام ورزد، میبایست خود
شخصی کامل و صالح باشد؛ با ایمان و عمل صالح و تقواست که شخص خود را میسازد و به
صلاح میگراید و میتواند دیگری و جامعه را اصلاح کند و از فساد و تباهی و نقص
رهایی بخشد.
در آیه 93 سوره مائده و نیز آیه 70 و 71
سوره احزاب به نقش مقدمی تقوا و ایمان و عمل صالح برای اصلاحات اشاره شده است. در
این آیات رابطه ملازمهای میان آنها تبیین گردیده است. آیه 70 و 71 سوره احزاب
بیان میکند که پایبندی انسان به نیکوکاری موجب میشود تا شخص به اصلاح اعمال
کشانیده شود.
اصلاح و اضلال
قرآن گاه اصلاح را در برابر اضلال قرار
میدهد (محمد آیه 1 و 2) که این کاربرد قرآنی همانند قرار دادن ایمان در کنار
اصلاح است. به این معنا که هر مؤمنی میبایست در کارهای خویش صالح باشد و اعمال
صالح را انجام دهد و در حق دیگران نیکی و احسان و اصلاح را رویه زندگی خویش قرار
دهد. کسی که اهل اصلاح است با اضلال و گمراهی میانهای ندارد. بنابراین اهل اصلاح
هرگز اهل اضلال و گمراهسازی دیگری نیست و یا کسی که اهل اضلال است، میانه خوبی با
اصلاحات ندارد. یادکرد اضلال در کنار اصلاح گویای آن است که کفر و حق ستیزی سبب
نابودی اعمال نیکو شده و ایمان را از میان میبرد.
اصلاح و افساد
بیشترین کاربرد واژه اصلاح در سالهای
اخیر در برابر واژه افساد است. این واژه در قرآن نیز چنین است و قرآن گاه اصلاحات
را در برابر واژه افساد به کار میبرد. در آیه 81 سوره یونس، حضرت موسی(ع) خطاب به
ساحران میفرماید که خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمی کند: «ان الله لایصلح عمل
المفسدین.»
علامه طباطبایی (ره) معتقد است که صلاح
و فساد دو امر متقابل و ضدیکدیگرند و سنت الهی بر آن است که اثر متناسب و ویژه هر
یک از صلاح و فساد را بر صالح و فاسد مترتب کند و اثر عمل صالح، سازگاری و هماهنگی
با سایر حقایق عالم و اثر عمل فاسد، ناسازگاری با سایر حقایق عالم است. پس این
پدیده استثنایی به طور طبیعی بر اثر واکنش سایر اسباب عالم با همه قوا و وسایل
مؤثرش، محکوم به نابودی است. بنابراین باطل در نظام آفرینش پایدار نیست و دوام نمی
یابد و سرانجام جهان رو به اصلاحات و آبادی و بهبودی است: «والله لایهدی القوم
الظالمین» (خداوند گروه ستمکاران را هدایت و رهنمون نمی سازد) (بقره آیه 258) و
نیز میفرماید: «ان الله لایصلح عمل المفسدین» (خداوند عمل افسادکنندگان را اصلاح
نمی کند.) (یونس آیه 81) نگاه کنید: المیزان ج 10 ص 110.
بنابراین انسان که بخشی از هستی و
آفرینش است از این قانون کلی بیرون نیست. پس اگر بر پایه هدایت
فطری خود عمل کند به خوشبختی و سعادتی که برای او مقدر شده است، میرسد و اگر از
حدود الهی تجاوز کند و در زمین فساد و تباهی نماید در آغاز گرفتار بلا و رنج و
گرسنگی و مانند آن شود (روم آیه 41) و در نهایت به جایی میرسد که گرفتار عذاب
استیصال میشود و در همین دنیا عذاب او را میگیرد و همانند قوم فرعون و لوط و
ثمود و عاد نیست و نابود میشود. (هود آیه 117)
سنت الهی و جبر تاریخی بر این است که در
نهایت این انسانهای مؤمن و معتقد و یکتاپرستان هستند که زمین را به عنوان وارثان
به ارث خواهند برد؛ زیرا انسانی که صالح شد و در کارهایش عمل صالح را پیشه خود میکند
با نظام عمومی جهان سازگار و هماهنگ میشود و با این اعمال صالح، زمین را برای
زندگی طیب و صالح آماده میسازد و در نهایت نیز خود وارث همین زمین میشود که در
جهت صلاح قرار گرفته است. (بقره آیه 11)
عدالت و امیرالمؤمنین(ع)
یکی از محورهای عمیق اصلاحات در فرهنگ اسلامی و سیره علوی(ع)، موضوع عدالت اجتماعی است. عدالت از ارکان سعادت انسانهاست. در سایر عدالت، روابط اجتماعی و سیاسی برقرار و پایدار خواهد ماند. یکی از محورهای اصلی اصلاحات در سیره آن بزرگوار تأکید بر اجرای عدالت بود و عدالتخواهی آن بزرگوار، موجب شهادت آن حضرت شد. دوستداران آن امام مظلوم باید هرچه بهتر و بیشتر در جهت شناخت عدالت و تحقق عدالت تلاش کنند و پیروان و شیعیان راستینی برای او باشند که پیامبر(ص) فرمود: علی و شیعته هم الفائزون1. آری علی و پیروان واقعی آن حضرت، پیروز واقعیاند. اکنون با توجه به این موضوع مهم نگاهی داریم به مفهوم عدالت و راههای گسترش و تحقق آن در جامعه اسلامی و کشور عزیزمان، باشد تا چراغ راهنمایی باشد برای همه عدالتخواهان و شیفتگان امام و عدالت انشاءالله.
اهمیت زیارت حضرت امام رضا(علیهالسلام)
زیارت امام رضا(علیهالسلام) مزایای بسیاری دارد که در این مقاله به تعدادی از آنها اشاره میشود.
مزیت اول: زیارت حضرت رضا(علیهالسلام) افضل و برتر از زیارت سیدالشهدا(علیهالسلام) است :
حضرت عبدالعظیم حسنى گفت: به حضرت جواد(علیهالسلام) عرض کردم :
متحیرم که به زیارت قبر حضرت سیدالشهدا(علیهالسلام) مشرف شوم یا به زیارت پدرتان .
فرمود:
اندکى صبر کن؛ سپس داخل اندرون شد بعد
- در حالى که اشکهایش بر رخسارش جارى بود - خارج شد و
احتمالا به یاد پدرش افتاده و بر دورى از پدر اشک ریخته بود... فرمود:
زائران امام حسین (علیهالسلام) بسیارند؛ اما زائران پدرم کم
هستند.
ادامه مطلب ...
نماز ، حل المشاکل
ساختار فطری انسان به گونه ای
تشکیل یافته است که انسان در همه حالات نیاز به پرستش و عبادت دارد.عبودیت و بندگی
انسان از طرفی خلاء موجود در نهان انسان را پر می کند و از طرف دیگر باعث رشد و
تکامل و رسیدن به مقام قرب الهی می شود . بهترین راه پرستش و بندگی انسان ها به
جای آوردن نماز است.
نماز رابطه انسان با خداست و مایه صفای روح و پاکی دل و پیدایش
روح تقوا و تربیت انسان و پرهیز ار گناهان است. طبق روایات وارده در کتب حدیثی ما مهمترین
عبادت بندگان نماز می باشد که اگر مورد قبول درگاه الهی واقع شود عبادات دیگر نیز قبول
خواهد شد و اگر قبول نگردد اعمال دیگر نیز قبول نخواهد شد[1] . پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله) می فرمایند:کسی که نمازهای پنج گانه را انجام میدهد از گناهان
پاک می شود همانگونه که اگر شبانه روز پنج مرتبه در نهر آبی شست و شو کند اثری از
آلودگی در بدنش باقی نمی ماند[2]. به همین خاطر در آیات و روایات بر آن تاکید
بسیار شده است و ترک آن را از بزرگترین گناهان کبیره به شمار می آورند[3].
از آنجا که این عمل دارای آثار و برکات بسیاری می باشد ، برای درک آن آثار باید در
بجا آوردن این فریضه الهی چند نکته را در نظر گرفت:
ادامه مطلب ...
درباره زیارت عاشورا، روایات
فراوانی وجود دارد. امام باقر( علیه السلام) این زیارت را به یکی از اصحابش به نام
علقمه بن محمد حضری آموزش داده است}کامل الزیارات، ص80، بحار
الانوار،ج101ص290}
از آنجا که زیارت
نوعی اعلام موضع در مشخص کردن خط فکری است و آثار سازنده عجیبی دارد؛ آنچه به
عنوان متن زیارتی خوانده میشود از نظر محتوی و جهت دهی، از حساسیّتی ویژه
برخوردار است. به همین جهت ائمه(علیهم السلام) با آموختن نحوة زیارت به یاران خود،
به این عمل سازنده جهت و غنای بیشتری بخشیدهاند.
ولایت فقیه از دیدگاه استاد مطهری
بحث مهم ولایت فقیه و تبیین مسایل
تئوریک آن از جمله مسایل مهم فلسفه سیاسی در اسلام می باشد که هرچند در مورد آن
تالیفات و تحقیقات فراوانی انجام شده، اما راه طی نشده در فرایند تحلیلی آن بسیار
است.این مقاله کوششی در همین راستاست.
استاد شهید مرتضی مطهری، معلمی بزرگوار بود که با شمع هدایت خویش سرچشمه های تحریف
را بیش از هرکس دیگری تشخیص می داد و به مقابله با آن می پرداخت،غافل از این که
گفتار خود او نیز ممکن است زمانی گرفتار حریق تحریف شود و تاویل های ناتمام وبعضا
ناصواب، بیان موجز او را در مبحثی چون ولایت فقیه تهدید نماید.آن چه تاکنون ابزار
تحلیل تئوری ولایت فقیه از دیدگاه استاد مطهری قرار گرفته است ناشی از تمرکز نظریه
پردازان بر سه مسأله حقوق طبیعی،انتخاب مردمی و محدوده زمانی بوده است که منجر به
برداشت رایجی از نظر استاد تحت عنوان،ولایت انتخابی مقیده فقیه گشته است.
این گفتار قصد دارد با نگاهی گذرا بر دو مساله اول،میزان صحت و سقم نظریه فوق را
در مورد رهبری و موقتی بودن آن مورد ارزیابی قرار دهد.برای این منظور به شکل مختصر
از این حق طبیعی آغاز می کنیم.
1-استاد مطهری در سیری در نهج البلاغه طبق منطق این کتاب حقوق را متقابل می داند و
معتقد است از جمله حقوق الهی حقوقی است که مردم بر مردم دارند و هر حقی وظیفه ای
ایجاد می کند،بزرگ ترین این حقوق متقابل،حقوق مردم بر حکومت و حکومت بر مردم است و
وقتی حق در جامعه حاکم شد ارکان دین قوام می یابد «1» .از نظر ایشان بشر احتیاجاتی
فراتر از آب و نان هم دارد و عوامل روانی نیز هست که در جلب رضایت انسان شرط است و
اعتراف حکومت به حقوق واقعی مردم و احتراز از هر نوع عمل که مشعر بر نفی حاکمیت آن
ها باشد از شرایط اولیه جلب رضا و اطمینان آنان است. «2» این بحث در کتاب«نظام
حقوق زن در اسلام»از نقطه نظر ابتدایی تری مورد توجه واقع می شود و با مساله
آفرینش گره می خورد که براساس آن،هر استعداد طبیعی یک سند طبیعی برای یک حق طبیعی
است و چون انسان موجودی مدنی الطبع است،افراد بشر از حقوق طبیعی مشابه و مساوی در
اجتماع مدنی برخوردارند و مطالعه در احوال طبیعت انسان ها روشن می کند، افراد بشر
هیچ کدام طبیعتا رییس و مرئوس و مطیع و مطاع،آفریده نشده اند و تفاوت آن ها در
حقوق اکتسابی است. «3»
ادامه مطلب ...
عدالت اجتماعی در اسلام
درسها و عبرتهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی
پیش از آن یادآوری چند نکته مفید و مناسب مینماید:
1. تفاوت درس و عبرت
درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و
رفتار عاشورائیان را در زندگی فردی و اجتماعی، الگو و اسوه قراردادن. در نهضت
عاشورا با قهرمانان و الگوهایی رو به رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثهای
بس بزرگ آفریدند، حادثهای که میتوان برای شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان
الگوی مناسب و کارآمدی باشد. عبرت: واژه «عبرت» از ریشه «عبور» و گذشتن از چیزی به
چیز دیگر است. به اشگ چشم «عبره» گفته میشود،[2] چون اشک از چشم عبور میکند. در
تعبیر خواب نیز، این واژه به کار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل میکند.
به همین مناسبت به حوادثی که به انسان پند دهد «عبرت» گویند، چون انسان را
به یک سلسله تعالیم کلّی راهنمایی میکند.[3] بنابراین، عبرتآموزی
یعنی از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسی و از آن پند گرفتن است. عبرتآموزی از
حادثه عاشورا به این معناست که انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه
خود را با آن مقایسه کند تا بفهمد در چه حال و وضعی قرار دارد، چه چیزی او را
تهدید میکند و چه چیزی برای او لازم است.
با این بیان، تفاوت اساسی بین درس و
عبرت وجود ندارد؛ چرا که عبرتآموزی نوع دیگری از درس است، امّا درس از راه عبرتگیری.
با این توضیح که ما در درسآموزی نقطههای اوج و خوبیها را میبینیم و آنها را
به عنوان اسوه و سرمشق معرفی میکنیم. امّا در عبرتآموزی، تنها به خوبیها و
الگوهای مثبت نگاه نمیکنیم بلکه بدیها و زشتیها و نامردمیها را نیز میبینیم و
از آن به گونهای دیگر درس میآموزیم. به گفته استاد شهید مطهری: حادثه عاشورا دو
صفحه دارد: سفید و نورانی، تاریک و سیاه. صفحه سفید قهرمانانی چون امام حسین(ع) و
قمر بنیهاشم و صفحه سیاه قهرمانانی چون یزید، ابن زیاد و عمر سعد دارد. در بحث
عبرتها به صفحه سیاه و تاریک و جنایتهای آنان نیز توجّه میشود.
2. اهمیت بحث در اندیشه اسلامی
هر چند برخی درسآموزی و عبرتگیری از
تاریخ را نفی کردهاند،[4] ولی بر اساس بینش اسلامی، این موضوع مورد تأیید و تأکید
منابع دینی ماست. قرآن و روایات در بسیاری از موارد ما را به درسآموزی و عبرتگیری
از تاریخ فرا خواندهاند. از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت یوسف و
برادرانش و همچنین انحراف زلیخا و عفاف و پاکدامنی یوسف و دیگر مسائل میفرماید:
«لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب؛[5] در قصههای آنان برای صاحبان خرد عبرت
است.» امامان بزرگوار شیعه نیز بر این مسأله تأکید کردهاند. به عنوان نمونه:
علی(ع) به یکی از کارگزارانش مینویسد: «و اعتبر بما مضی من الدنیا لما بقی منها،
فان بعضها یشبه بعضاً و آخرها لاحقٌ باوّلها؛[6] از گذشته دنیا، برای مانده و
آینده آن پند و عبرت گیر. چرا که پارههای تاریخ با یکدیگر همانندند و پایانش به
اوّلش میپیوندد.» آیات و روایات در این باره فراوان است. در اینجا به همین دو
نمونه بسنده میکنیم.
3. ابعاد بحث
عبرتهای عاشورا، از دو زاویه درخور بحث
و بررسی است:
الف. از بعد تاریخی
از این بعد محقّق با مطالعه و تحلیل چند
مقطع از تاریخ اسلام به علت یا علل این فاجعه بزرگ دست مییابد. چرا که این قیام
بزرگ بدون مقدمه و زمینه قبلی نبود بلکه مقدمات بسیار از دیر زمان زمینههای آن را
فراهم کرده بود. بنابراین، اگر از این بعد بخواهیم به این رویداد نگاه کنیم باید
به حدود پنجاه سال پیش از آن برگردیم و پس از بررسی حوادث گذشته به تحلیل روی
کارآمدن یزید و فاجعه عاشورا بپردازیم.
ب. از بعد نظری
در اینجا به اصول و عواملی که در این
رویداد نقش داشتهاند باید پرداخته شود. به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامی، تعیین
سرنوشت جامعه و تاریخ به دست انسان است: «ان الله لا یغیّر ما بقوم حتی یغیروا ما
بانفسهم.[7] ذلک بان الله لم یک مغیراً نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما
بانفسهم.»[8] جامعه و تاریخ همانند دیگر پدیدهها
دارای ضابطه و قانون است، و قوانین حاکم بر آنها همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیدهها
ثابت و غیرقابل تغییر است: «و لن تجد لسنّة الله تبدیلا.»[9] خداوند حتی به جامعه
مؤمنان خطاب میکند که اگر آنان از ایمان خویش روی برگردانند طولی نخواهد کشید که
گروهی را جایگزین آنان خواهد کرد.[10] بر این اساس پیدایش، بقا، رشد و حرکت و
نابودی جوامع در گذشته و حال و آینده پیرو اصول و قانونهایی است که با دقت در
منابع و متون دینی میتوان به پارهای از آنها و یا همه آنها دست یافت. در این
گفتار، درصدد بیان و تشریح این اصول نیستیم، بلکه میخواهیم با مطالعه تاریخ،
اصولی و عواملی را که سبب رویداد عاشورا شدهاند شناسایی کنیم. در این نگاه هر چند
مطالعه و تحلیل مقاطع گذشته تاریخ در پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) برای
پژوهشگر لازم است ولی طرح همه آن ضرورتی ندارد، پژوهشگر از آن تحقیقات در این نگاه
بهره میگیرد. هر چند هر دو نگاه مفید درسآموز است، ولی در این پژوهش حادثه کربلا
را از نگاه دوّم مورد بحث قرار میدهیم، یعنی به پارهای از اصول و عواملی که
زمینهساز حادثه عاشورا شدهاند اشاره خواهیم کرد.
4. از قیام عاشورا تحلیلهای گوناگونی
ارائه شده است. یکی آن است که عاشورا از اسرار الهی و تکلیفی ویژه برای امامحسین(ع)
بوده است و هیچ فرد و یا معصوم دیگری چنین وظیفهای نداشت است.[11] اگر این تحلیل
را بپذیریم، سخن گفتن از عاشوراهای دیگر و همچنین درس و عبرتگیری از رویداد
عاشورا در ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سیاسی بیمعنی خواهد بود، چرا که
وظیفه اختصاص مجالی برای الگوبرداری باقی نمیگذارد. ولی این تحلیل از سوی متفکران
اسلامی، از جمله شهید مطهری به عنوان یکی از تحریفهای معنوی عاشورا نقد و ردّ شده
است.[12] امّا در تحلیلهای دیگر حرکت و قیام امام(ع) میتواند الگو و
سرمشق هر مسلمانی به ویژه رهبران جامعه باشد. همانگونه که خود آن حضرت خواستار آن
بودهاند: «و لکم فیّ اسوة».[13] بنابراین، قیام امام حسین(ع) از ابعاد گوناگون
مادّی و معنوی، فردی و اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، نظامی، فرهنگی میتواند الگو و
سرمشق باشد. و در نتیجه استنتاج سنّتها و قواعدی از این حادثه در وضعیتی همانند
وضعیت روزگار امامحسین(ع) امکانپذیر خواهد بود.
درسهای عاشورا
درسهای عاشورا همواره بحثی زنده، حیاتبخش
و حرکتآفرین است. هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودی به وقوع پیوست، امّا
درسهای آن ویژه زمان و مکان مشخصی نیست. اگر تا دیروز عدهای میپنداشتند که
عاشورا حادثهای مقطعی است، امروز با توجه به تعالیم عاشورایی امام خمینی و در
نتیجه استقرار حکومت اسلامی، باید به عنوان رویدادی تلقّی شود که در طول تاریخ میتواند
درسآموز بوده و پایههای ستم و استبداد را از بیخ و بن براندازد: «واقعه عظیم
عاشورا از سال 61 هجری تا خرداد 42 و از آن زمان تا قیام حضرت بقیةالله ارواحنا
لمقدمه الفداه، در هر مقطعی انقلابساز است.»[14] پس از سال 61 هجری، این رویداد
در عرصه رفتار سیاسی الگوی بسیاری از حرکتها شده است: حرکت توّابین، مردم مدینه،
قیام مختار، نهضت زیدبن علی، قیام محمد نفس زکیّه و ابراهیم فرزندان عبداللّه...
تا قیام و نهضت مقدس ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره) همه و همه با الهام از
عاشورا سازماندهی شدهاند. اقبال لاهوری، استقلال و نجات پاکستان را مرهون قیام
عاشورا دانسته است.[15] گاندی، نیز، نهضت عاشورا را الهامبخش خود در رهایی
هندوستان میداند.[16]
ما در این مقاله، درصدد تجزیه و تحلیل
قیام و انقلابهایی که در پی رویداد عاشورا صورت گرفتهاند نیستیم و همچنین در پی
صداقت و یا درستی و نادرستی این نهضتها نیز نیستیم؛ ما برآنیم که اشاره کنیم که
رویداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سیاسی منشأ حرکتهایی علیه حاکمان ستم در
دورههای گوناگون بوده و هست. و در یک کلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه
همه حرکتهای حقطلبانه و عدالتخواهانه بنامیم و بدانیم سخنی به گزاف نگفتهایم.
مصعب ابن زبیر با اینکه خود را رقیب امامحسین(ع) برای حکومت میدانست میگوید:
«و ان الاولی بالطف من آل هاشم تاسوا فسنوا الکرام التاسیا[17] مردان بزرگواری از آلهاشم در
برابر ستم مقاومت نشان دادند که برای بزرگان تاریخ نمونه و الگو است.» بسیاری از
نویسندگان، شاعران و تاریخنگاران مسلمان و غیرمسلمان از درسآموزی این رویداد
برای همه جهانیان سخن گفتهاند. از باب نمونه یکی از نویسندگان مصری به نام عباس
محمود عقاد، با قلم توانایش در کتاب: «ابوالشهداء حسین بن علی(ع)» چنین مینویسد: «نه تنها مسلمانان بلکه غیرمسلمانان از این حادثه درس جوانمردی،
ایثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفیر مسیحی که در همان مجلس یزید به
او اعتراض کرد بگیریم تا برسیم به قرون میانه، تا روزگار خودمان.»[18]
آری عاشورا از چنان عمق و غنایی
برخوردار است که تا پایان تاریخ، پیامآور ارزشهای والای انسانی و الهامبخش
انسانهای آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهی است
که همه طبقات از زن و مرد، کوچک و بزرگ، باسواد و بیسواد، سیاه و سفید، مسلمان و
غیرمسلمان از آن درس میآموزند و در این دانشگاه همواره استادان بنامی چون: حسین
بن علی(ع)، قمر بنیهاشم، زینب کبری و دیگر عاشورائیان تدریس میکنند. ولی
متأسفانه ما تاکنون نتوانستهایم ارزشهای عاشورا را آنچنان که شاید و باید به
جوامع جهانی بشناسانیم. در یکی از فیلمهایی که بر ضداسلام به وسیله B.B.C
با نام شمشیر اسلام، تهیه شده، بخش
مهمّی از آن را عزاداری و سوگواریهای دوستداران امامحسین(ع) تشکیل میدهد. مفسّر
این فیلم میگوید: «باید مراقب بود که اگر این عزاداریها و این همه عشق هدفدار
شود و به سوی قلب غرب نشانه رود، دیگر هیچ سلاحی نمیتواند در برابر آن مقابله
کند.»[19] با توجه به سخنان فوق، مهم جهتدار شدن مراسم عاشورا و شناخت درسهای آن
در ابعاد گوناگون است.
فداکاری و ایثار، صبر و استقامت، شهادت
و شجاعت، تعهد و مسؤولیت، صداقت و وفاداری، قاطعیت در راه هدف، دفاع از امامت و
ولایت، دفاع و پاسداری از دین و ارزشها، تولی و تبری، ستیز با ستم و ستمگران، با
فساد و مفسدان، دستور به نیکیها، پرهیز از بدیها و زشتیها، انس با قرآن، ترویج
فرهنگ نماز، نهراسیدن از نیروی دشمن، پرهیز از سستی و تنبلی در برابر تجاوز به
ارزشها، افشای چهره دشمنان اسلام، توجّه به معنویات حتّی در جبهه جنگ، نفی
نژادپرستی، توبه، دعا، استغفار، تسلیم در برابر خدا، قیام برای خدا و... بخشی از درسهای عاشورا است. البته همین درسها کافی است که یک
ملّت را از ذلت به عزت برساند و همین درسها میتواند جبهه کفر و استکبار را شکست
بدهد. همانگونه ملت ایران با الهام از همین درسهای عزّتبخش استبداد و استعمار
را به زانو درآورد و باز همین درسها بود که نقش خود را در جنگ تحمیلی به نمایش
گذاشت. آنچه آوردیم فهرست بخشی از درسها و آموزههای عاشورا بود. صدها بلکه
هزارها هزار درس از رویداد عاشورا میتوان آموخت. شرح و تفصیل درسهای
یاد شده در این مقاله نمیگنجد. از این روی، به شرح نمونههایی از درسها در عرصه
رفتار سیاسی بسنده میکنیم:
1. عدالتخواهی و ستمستیزی
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان
ستم و برپاییِ عدل یکی از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است. عاشورا به ما
میآموزد که انسان مسلمان نمیتواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بیتفاوت
بماند؛ اگر سکوت کرد در حکم همان ستمکار است. امامحسین(ع) در یک سخنرانی که در
منزل «بیضه» در برابر سپاهیان حرّ فرمودند:
«ای مردم رسول خدا(ص) فرمود: اگر کسی حاکم ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام میکند،
عهد و پیمان الهی را میشکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به
ستم و بیدادگری رفتار میکند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که
این فرد را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند.»[20] آن بزرگوار سپس از بنیامیه و
پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقی از سخنان پیامبر گرامی اسلام یاد کرده و میفرماید:
«مردم آگاه باشید که بنیامیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروی و بندگی خدای
بخشنده سرپیچی کردهاند، فساد و تباهی را آشکار ساختهاند و حدود الهی را تعطیل
کردهاند و اموال مردم را به خود اختصاص دادهاند. حرام خدا را حلال و حلالش را
حرام کردهاند. من از هرکس شایستهترم که وضع موجود را تغییر دهم... پس لازم است
از روش من پیروی کنید زیرا عمل من برای شما حجّت و سرمشق است...»[21] از سخنان یاد
شده چند نکته اساسی زیر استفاده میشود:
1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به
حدود و قوانین دین واجب است. این برنامه باید سرلوحه زندگی امت اسلامی در گستره
تاریخ در هر سرزمینی باشد.
2. سکوت در برابر حاکم ستم، گناهی بس بزرگ
و در حدّ گناه همان حاکم ستم است.
3. حکومت یزیدی از مصادیق حاکمان ستم و
متجاوزان به حدود و قوانین الهی است از این روی مبارزه با او نیز تکلیف الهی است.
امام در نامهای به مردم کوفه مینویسد:
«فلعمری ما الامام الاّ الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس
نفسه علی ذات الله؛[22] به جان خودم سوگند،
امام و پیشوا تنها کسی است که برابر کتاب خدا داوری کند. دادگر و متدین به دین حقّ
باشد. وجود خویش را وقف و فدای فرمان خدا کند.» امامحسین(ع) در همین نامه سخنان
مردم کوفه را که نوشته بودند: «لیس لنا امام؛ ما امام نداریم، تأیید کرده است، چرا
که آن بزرگوار یزید را دارای شرایط امامت و حکومت نمیداند. زیرا که اجرای حقِّ و
عدالت، عمل به کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را
ندارد.
2. یکی دیگر از درسهای عاشورا در عرصه
رفتار سیاسی، درس عزّت است.
امامحسین(ع) و دیگر عاشورائیان با
گفتار و عمل خود به ما آموختند که برخورد مسلمانان با یکدیگر چه در داخل کشور و چه
با خارج کشور باید از موضع عزّت باشد. چرا که در فرهنگ اسلامی، مسلمان عزیز است و
هرگز نباید تن به ذلت و خواری بدهد. ذلت و خواری با مسلمانی قابل جمع نیست.
بنابراین، مسلمانی که ذلّت را پذیرفته مسلمانیاش کامل نیست. بر این اساس دو نوع
زندگی خواهیم داشت: زندگی ذلیلانه و زندگی عزتمندانه. زندگی عزتمندانه در پرتو
پذیرش ولایت خدا و اولیاء خدا، و زندگی ذلیلانه در پرتو پذیرش ولایت کفر و شرک و
دشمنان خداست. همراهی و دوستی با دشمنان خدا نیز ذلت و خواری است. بر همین اساس
قرآن کریم میفرماید: «یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء؛[23] ای
مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولایت بر نگیرید.»
عزّت در سخن و عمل همه عاشورائیان تجلی
دارد، ولی در سخن و عمل امام حسین(ع) از همه بیشتر. همه این بزرگواران مرگ با
عزّت را زندگی و زندگی با ذلّت را عین مرگ میدانستند. یکی از شعارهای امامحسین(ع)
در روز عاشورا این بود: الموت خیرٌ من رکوب العار و العار خیر من دخول النّار.[24]
مرگ از پذیرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است.» و نیز آن بزرگوار در
روز عاشورا میفرمود: «این ناکس پسر ناکس مرا به پذیرش یکی از دوکار ناچار کرده
است. یا شمشیر کشیدن و کشته شدن و یا پذیرش ذلّت. ذلت از خاندان ما به دور است.
هیهات که ذلت و زبونی را اختیار کنم. نه خدا به ذلت من راضی است، نه رسول خدا و نه
مؤمنان و نه دامنهای پاکی که مرا تربیت کردهاند. همچنین مردان غیرتمند و آزاده،
کشته شدن را بر پیروی از انسانهای پست ترجیح میدهند.»[25] آری، امام حسین(ع) در
دامن پدر و مادری تربیت شده است که مرگ با عزّت را زندگی، و زندگی با ذلّت را عین
مرگ میدانست: «فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین.»[26] آن
بزرگوار در جای دیگری میفرماید: «و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ
فرار العبید؛[27] به خدا سوگند همانند افراد فرومایه تسلیم شما نمیشوم و مانند
بردگان نیز فرار نمیکنم.»
عزّت حسینی به او اجازه نمیدهد که برای
اینکه چند روز بیشتر زنده بماند با فردی همانند یزید بیعت کند. چرا که بیعت با
یزید به معنای تأیید حکومت و کارهای ناپسند او است. چنین کاری نه تنها شایسته آن
امام همام که حتی یاران او نیز نیست. در سخنان یاد شده، امام(ع) به ما میآموزد که
در برابر غیرخدا عزیز و سربلند باشید و تنها در پیشگاه خدا متواضع باشید. آن
بزرگوار در جای دیگر میفرماید: «فانی لا اری الموت الاّ سعادة و الحیاة مع
الظالمین الاّ برما؛[28] من در چنین محیط ذلتباری مرگ را جز سعادت و زندگی با این
ستمگران را جز رنج و نکبت نمیدانم.» سخنان و رفتار امامحسین(ع) و دیگر
عاشورائیان درس است به همه شیعیان به ویژه کارگزاران نظام اسلامی و هشداری است به
کسانی که خود را شیعه میدانند ولی در این حال خود را در اختیار غیرخدا قرار داده
و مرعوب و تسلیم قدرتهای بزرگ شدهاند و دیگران را نیز به این ذلّت فرا میخوانند.
3. پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی
پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی یکی
دیگر از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است. پیش از یادآوری این درس از سوی
امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان یادآوری این نکته مفید مینماید که: در فلسفه
سیاسی، امروزه در باره نقش حکومت در تأمین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار
است. برخی(حکومتهای لیبرال) بر این باورند
که اینگونه امور در قلمرو مسائل خصوصی افراد جای دارد. از این روی، حکومت در این
باره هیچ مسؤولیتی ندارد. امّا در اندیشه سیاسی
اسلام، با دلیلهای بسیار اینگونه امور جزو قلمرو حکومت است. نه تنها حاکم و همه
کارگزاران حکومتی باید به اسلام و ارزشهای اسلامی باور داشته باشند که همگان موظف
به تبلیغ و پاسداری از آن میباشند. بر همین اساس هنگامی
که اسلام و ارزشهای آن از سوی امویان مورد تهاجم قرار گرفته بود و یزید و
کارگزارانش به روشنی بر خلاف احکام اسلام و دستورهای آن عمل میکردند ولی در عین
حال رفتار خود را در برابر اسلام مینمایاندند، امام حسین(ع) برای پاسداری از
اسلام قیام کرد چرا که اگر امام حسین(ع) قیام نمیکرد دیری نمیپایید که از اسلام
جز نامی باقی نمیماند. حکومت یزید درصدد نابودی اصل اسلام بود. از این روی وقتی
که امام حسین(ع) دعوت به سازش و بیعت با یزید شد فرمود:
«انّا لله و انّا الیه راجعون، و علی
الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛[29] در این صورت باید از اسلام
برای همیشه چشم پوشید، هنگامی که امت به زمامداری فردی چون یزید گرفتار آید.»
امام(ع) در بسیاری از موارد از جمله در نامهای که از مکّه به مردم بصره مینویسد
همچنین به هنگام رویارویی سپاه امام(ع) با سپاه حرّ نیز پاسداری از اسلام را وظیفه
همه مسلمانان دانسته و از آنان میخواهد که او را در این راه یاری دهند. در نامه
آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است: «شما را به کتاب خدا و سنّت
پیامبر(ص) فرا میخوانم. زیرا در شرایط و وضعیتی قرار گرفتهایم که سنّت پیامبر(ص)
از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا بپذیرید شما را به راه
سعادت راهنمایی میکنم.»[30] آن بزرگوار در جای دیگر میفرماید: «لو لم یستقم دین
جدّی الاّ بقتلی فیا سیوف خذینی،[31] اگر دین جدّم جز به کشته شدن من استوار نمیماند
پس ای شمشیرها مرا فرا گیرید.» با سخنان یاد شده امام(ع) به ما میآموزد که اگر
برای پاسداری از اسلام راهی به جز فداکاری و ایثار و کشتهشدن نباشد باید جان خود
را فدای اسلام کرد. نه تنها امامحسین(ع)
که همه یاران او هدفی جز پاسداری از اسلام نداشتند. از باب نمونه، در آن
هنگام که دست راست قمر بنیهاشم قطع میشود میفرماید: «به
خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولی من تا زنده هستم از دین خودم حمایت
خواهم کرد.»
4. شهادت در راه خدا
سیاستمداران حرفهای در مبارزه دو گروه
با یکدیگر بر توازن قوا تأکید میکنند و از درگیری مبارزان با دشمنی که از جهت
عِدّه و عُدّه برتر است، بر حذر میدارند و آنان را به سکوت و گوشهگیری فرا میخوانند.
روشنفکران آن زمان نیز امام حسین(ع) را از درگیری با یزید که تا بن دندان مسلح
بود بر حذر میداشتند، امّا منطق آن بزرگوار چیز دیگری بود. او و دیگر عاشورائیان
از ایستادگی در برابر یزید و حکومت اموی هرگز تردیدی به خود راه ندادند و با ایثار
جان خود درخت اسلام را آبیاری کردند. کشته شدن در راه خدا هر چند از سوی انسانهای
ظاهر بین جداً شدن از دنیا و لذایذ آن است، ولی از نگاه انسانهای وارسته، شهادت
پایان رنجها و سختیها و رسیدن به لقاء الله است. آخرین آرزوی اینگونه انسانها
شهادت است. اسلام با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت کرد که برای
دفاع از مکتب، از جان و مال خویش میگذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر
یکدیگر پیشی میگرفتند. و گاه برای حضور یکی از آنها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن
یکی از آنها در خانه، کار به قرعه میکشید.[33] وقتی که امام حسین(ع) میخواست از مکّه حرکت کند در خطبهای، از زیبایی مرگ در راه
خدا سخن گفت و از همراهان خواست هرکس آمادگی کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما
بیاید: «من کان باذلاً فینا مهجته موطّنا علی
لقاء الله نَفْسَهُ فلیرحل معنا،[34] هر یک از شما حاضر
است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار کند آماده حرکت با
ما باشد.»
در جای دیگر آن بزرگوار میفرماید: «اگر
این بدنها برای مرگ آفریده شدهاند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد.»[35]
استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملتهای دیگر هم ارزشمند است. مردم آزاده
دیگر نیز چنین مرگی را تقدیس و ستایش میکنند و آن را برتر از زندگی ذلتبار و زیر
ستم و همراه با ننگ و پستی میدانند. بنابراین، چقدر سست و بیپایه است سخنان
کسانی که امروزه، شهادتطلبی را «خشونت» خوانده و آن را محکوم میکنند. سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است. کوتاه سخن اینکه
تلاش و فداکای و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدفهای الهی تا کشته شدن و شهادت
در راه خدا یکی از درسهای رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است، یعنی انسان در
عرصه سیاسی گاه به جایی میرسد که باید در راه هدف و آرمانهای الهی فداکاری کند و
از جان و مال خود بگذرد. این یکی از درسهای امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان در
قضیّه کربلاست.
5. جمع بین سیاست و معنویت
جمع بین حضور در عرصههای سیاسی و توجّه
به معنویات یکی دیگر از درسهای عاشورا است. غفلت از نیازهای روحی و معنوی به ویژه
برای کسانی که درگیر کارهای مهم و سنگیناند و مسؤولیتهای بالایی دارند خطرساز و
خطرآفرین است که باید در برابر آن هشیار بود. امام حسین(ع) در آن هنگام که
رویاروی دشمن ایستاده و حتّی در آن هنگامی که در محاصره دشمنان است، هرگز از این
مسأله غفلت ندارد. از این روی، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا در میان خیمه
امام حسین(ع) جنب و جوش عجیب و نشاط فوقالعادهای به چشم میخورد؛ یکی مشغول دعا
و مناجات با خداست و آن دیگری مشغول تلاوت قرآن: «لهم
دوِیٌّ کدویّ النحل بین قائم و راکع و ساجد.»[36] و به هنگام حمله دشمن در عصر
تاسوعا امام حسین(ع) به قمربنیهاشم میفرماید: «به سوی آنان برو و اگر توانستی
امشب را مهلت بگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم. خدا
میداند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید
دارم.»[37] از این درخواست در آن موقعیت به خوبی میتوان به اهمیت معنویت و
خودسازی پیبرد. این کار امام(ع) بیانگر آن است که هرگز نباید به دلیل کار و
گرفتاری زیاد از خودسازی و توجّه به معنویات غفلت کرد. چرا که موفقیتهای انسان در
همه عرصهها در گرو همین توفیق است. ممکن است گفته شود کسی که به خاطر خدا کار و
یا مسؤولیتی را پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول کار است، کار او بلکه همه
حرکتهای او عبادت است، ولی باید توجه داشت که برای عباداتی که بین انسان و خداست
اثر و نقشی است که هیچ چیز دیگر نمیتواند جایگزین آن شود.
6. امر به معروف و نهی از منکر
از درسهای مهمی که در عرصه رفتار سیاسی
میتوان از رویداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهی از منکر است. همانگونه
که رفتار امت اسلامی با یکدیگر بر اساس امر به معروف و نهی از منکر است با حاکمان
نیز بر همین مبنا استوار است. دولت حاکم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس
مراحل امر به معروف و نهی از منکر با او برخورد کرد. امام حسین(ع) در وصیتنامه
سیاسی الهی خود یکی از انگیزههای قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر میداند:
«من از روی خودخواهی، غرور و خیرهسری و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و
ستمگری به پا نخاستهام، بلکه قیام من برای اصلاح امور مسلمانان و... اجرای برنامه
امر به معروف و نهی از منکر در میان امت اسلامی است.»[38] از این وصیتنامه
استفاده میشود که حرکتهای سیاسی انواع گوناگون دارد: حرکت از روی خودخواهی،
غرور، ستم و فساد که درست نیست و تنها حرکتی که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف
و نهی از منکر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درسهای
این رویداد در عرصه رفتار سیاسی بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روی،
به همین اندازه بسنده میکنیم.
عبرتهای عاشورا
در تفاوت درسها و عبرتها اشاره کردیم
که در عبرتها تنها به الگوهای شایسته و خوبیها نگاه نمیکنیم، بلکه بدیها و
زشتیها و رذالتها را نیز میبینیم. در این بحث از عوامل زمینهساز این رویداد،
علت سکوت و بیتفاوتی مردم در برابر قیام امام حسین(ع) و یا بالاتر، ضدّیت با آن،
و چگونگی بهرهگیری از این حادثه بحث میشود. عبرتگیری از حادثه عاشورا را مقام
معظم رهبری چنین ترسیم میکند: «اوّلین عبرتی که در قضیّه عاشورا ما را متوجه خود
میکند این است که ببینیم چه شده که پنجاه سال بعد از درگذشت پیامبر(ص) جامعه
اسلامی به آن حدّ رسید که کسی مثل امام حسین(ع) ناچار شد برای نجات جامعه این
چنین فداکاری بکند... مگر چه وضعی بود که حسین بن علی(ع) احساس کرد که اسلام فقط
با فداکاری او زنده میماند و الاّ از دست میرود؟ عبرت اینجاست، ما باید نگاه
کنیم و ببینیم که چه شد که فردی مثل یزید بر جامعه اسلامی حاکم شد؟... چرا باید
وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین بن علی(ع) ببیند چارهای ندارد جز این فداکاری
عظیم، که در تاریخ بینظیر است. چه شد که آنها به اینجا رسیدند؟ این همان عبرت
است... چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در همان شهری که ایشان
حکومت میکرد سرهای پسران امیرالمؤمنین(ع) را بر نیزه کردند و در آن شهر
گرداندند... و دخترها و حرم امیرالمؤمنین(ع) را در بازار کوفه گرداندند...»[39]
پاسخ به پرسشهای یاد شده و بررسی و
تحلیل عوامل و زمینههای این حادثه میتواند مایه عبرتی برای جامعه اسلامی و نظام
و حکومت دینی ما باشد، چرا که وقتی انقلاب پیامبر اسلام(ص) را آن عوامل به فاجعهای
بزرگ چون شهادت حسین بن علی(ع) و یارانش و اسارت اهل بیت آن بزرگوار کشانید، بیتردید
اگر به جان انقلاب و نظام ما بیفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد که بر
انقلاب بزرگ پیامبر(ص) آمد؛ عبرت عاشورا، اینجاست. اگر عوامل زمینهساز این حادثه
را به درستی شناختیم و از آن عبرت گرفتیم، یعنی تلاش کردیم که انقلاب ما دچار آن
آفت نشود، شاهد عاشورایی دیگر نخواهیم بود و اگر خدای نخواسته عبرت نگرفته و به
وظیفه خود عمل نکردیم همان سرنوشت نیز در انتظار ما خواهد بود.
عوامل زمینهساز حادثه عاشورا
درباره عوامل زمینهساز حادثه عاشورا
نظریههای گوناگونی اظهار شده است؛ در مرحله نخست میتوان به عوامل مختلفی چون:
عامل نژادی و قومی، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی، اخلاقی و ارزش و... اشاره کرد. هر
یک از این عوامل مورد توجه و تأکید برخی از نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است. شماری یک و یا دو عامل و شماری بیش از آن را زمینهساز حادثه
عاشورا شمردهاند. شماری از نویسندگان دشمنی بنیامیه با بنیهاشم، برخی دیگر
تغییر ارزشها و برخی از متعصبان اهل سنّت نیز عملکرد خود امام حسین(ع) را سبب
حادثه عاشورا دانستهاند. گروهی دیگر از بیتوجهی به معنویت و دنیاگرایی و کوتاهی
خواصّ از انجام رسالت خود[40] و... به عنوان عوامل زمینهساز حادثه عاشورا سخن
گفتهاند. از باب نمونه مقام معظم رهبری با استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم
خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات» بر آن است که دو
عامل، از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف است: «یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن
صلوه و نماز است. یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی
و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و
کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی. و عامل دوّم «اتبعوا
الشهوات» است یعنی دنبال شهوترانیها و هوسها و در یک جمله «دنیاطلبی» رفتن و به
فکر جمعآوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن
اینها و فراموش کردن آرمانها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این
درد دچار بشویم.»[41]
استاد شهید مرتضی مطهری نیز در موارد
بسیار به این موضوع اشاره کردهاند از جمله: «باید گفت: امام حسین(ع) را طمع مُلک
ری و طمع پول: «خولی میگفت: جئتک بغنا الدّهر»
ورشوه رؤسا(و امّا رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم) و جبن و مرعوبیت
عامّه و میل به جبران محبّت یزید که ابن زیاد میخواست کدورت یزید را از پدرش که
در ولایت عهدی یزید تعلل کرد جبران کند. و خبث ذاتی امثال شمر
و غرور و بد مستی شخص یزید و از همه بالاتر فراموش کاری مردم که مسلمان بودند و
سیری به تاریخ شصت ساله خود نمیکردند و سابقهها را فراموش کرده بودند و گول ظاهر
را میخوردند و... شهید کردند.»[42] از دو نمونه یاد شده که با توجّه به واقعیات
گفته و نوشته شدهاند میتوان چنین نتیجه گرفت که مجموعهای از عوامل زمینساز
حادثه عاشورا شدهاند، بنابراین، نظریههای تکعاملی با صرف نظر از نادرستی برخی
از آنها،[43] نمیتوانند رویداد عاشورا را تحلیل و تفسیر کنند. در تفسیر این
حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میان این عوامل نیز، میتوان
به دنبال یک و یا دو عامل مسلط و مهمّ بود. پرداختن به همه عوامل اصلی و فرعی،
مجالی فراخ و فراخور میطلبد. از این روی، در اینجا تنها به دو عامل مهم و مسلط
خواهیم پرداخت:
الف. دگرگونی
ارزشها و آرمانها.
ب. کوتاهی
خواص از انجام رسالت خود.
الف. دگرگونی ارزشها و آرمانها
پیش از آنکه به اصل بحث بپردازیم اشارهای
به مفهوم ارزشها و همچنین ارزشهای حاکم بر جامعه نبوی مفید و مناسب مینماید:
مفهوم ارزشها
جامعه شناسان، ارزشها را اینگونه
تعریف کردهاند: «ارزشها عقاید عمیقاً ریشهداری هستند که گروه اجتماعی هنگام
سؤال در باره خوبیها، برتریها و کمال مطلوب به آن رجوع میکند.»[44] با توجه به
تعریف یاد شده ارزشها هدایت کننده رفتار انسان در جامعهاند. هرگونه تغییر و
دگرگونی در آنها، دگرگونی در رفتار و هنجار اجتماعی را در پی خواهد داشت. از این
روی، شناخت ارزشها و پاسداری از آن، از وظایف اصلی هر جامعه است.[45]
ارزشهای حاکم بر جامعه نبوی
پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتی بتپرست
بودند. شناختی نسبت به معارف الهی چون خدا و پیامبر(ص) و معاد نداشتند. مردم در
حیرت و ضلالت و گمراهی زندگی میکردند. نژادپرستی و تکاثرطلبی از ارزشهای آنان
بود. عربها در جاهلیت غیرت و شجاعت را بسیار میستودند اما حقیقت این است که غیرت
و شجاعت مورد ستایش آنان همان درندهخویی و بیباکی در جهت تأمین منافع مادّی و
حمایت از همقبیلگی خود به حقّ و یا ناحقّ بود. عواطف انسانی در میان آنان بسیار
کمرنگ بود. دخترکشی اعراب نمونهای از آن است. پیامبر اسلام(ص) ستیز و مبارزهای
پیگیر را علیه نژادپرستی و تکاثرطلبی و دیگر ارزشهای جاهلی آغاز کرد و به صراحت
اعلام کرد که در اسلام اینها ملاک ارزش و برتری افراد بر یکدیگر نیست. آن
بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قیامت و دیگر دانشهای مفید را یکی از ملاکهای
برتری افراد بر یکدیگر بر شمردند.
ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را که
مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤولیت سازندگی بود، جایگزین افتخار به حسب و
نسب و ثروت و قدرت ساختند. و با تحوّل در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت
کردند که اسوه پاکی و فداکاری، ایثار و همه خوبیها شدند. نمونه بارز این ویژگیها
را میتوان در رویدادهای تاریخی صدر اسلام به ویژه در جنگها مشاهده کرد. از باب
نمونه: جابربن عبدالله انصاری میگوید: «در جنگ
احد به بالین پدرم عبدالله رفتم. در حال احتضار بود.
درخواست آب کرد. من رفتم و ظرف آبی آوردم، وقتی خواستم به او بدهم اشاره کرد: آب
را به این مسلمان که در کنار من و تشنهتر از من است برسان. سراغ او رفتم. او به
سومی اشاره کرد، سراغ سومی رفتم او به چهارمی، و همچنین تا دهمی. وقتی به سراغ
دهمین رفتم دیدم که او به شهادت رسیده است. برگشتم به سراغ نهمی و... تا اوّلی
دیدم همه به شهادت رسیدهاند.»[46] از این نمونهها در جنگهای صدر اسلام فراوان
است. لازم به یادآوری است که این نمونهها در میان کسانی نمودار شد که تا چند سال
پیش از آن، اگر یکی از این افراد به دیگری بر میخورد که مشغول خوردن سوسمار زنده
صحرایی بود و باقیمانده سوسمار را از او مطالبه میکرد، امتناع میکرد و گاهی به
خاطر نصف سوسمار انسانی را از میان دو نیم میکرد.[47] بر این اساس پیامبر
اسلام(ص) با تحوّل در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت کرد که دیگران را
حتّی به هنگام مرگ بر خود پیش میداشتند. و پیش از آن نیز، برای دفاع از مکتب از
جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد و شهادت بر یکدیگر پیش میگرفتند.
بازگشت به ارزشهای جاهلی
بزرگترین و مهمّترین خطری که هر نهضت
انقلابی را تهدید میکند «ارتجاع» است. این خطر
آفتی است که متأسفانه نهضت انقلابی پیامبر اسلام(ص) نیز، گرفتار آن شد.
پس از پیامبر(ص) باورها و ارزشهای الهی رنگ باختند و به تدریج باورها و ارزشها و
اعمال جاهلی احیا شدند. مردمی که در روزگار پیامبر(ص) ارزشهای الهی: چون ایثار و
فداکاری در روح آنان تا آنجا نفوذ داشت که در رفتن به سوی جهاد و میدان جنگ بر
یکدیگر پیشی میگرفتند، در زمانی که بدن پیامبر(ص) هنوز روی زمین بود در سقیفه بنیساعده
گرد آمدند و شعار «منّا امیر و منکم امیر»[48] سردادند و حکومت اسلامی را غنیمتی
پنداشتند که باید در میان آنان تقسیم شود. متأسفانه کار بازگشت ارزشهای جاهلی به
جایی رسید که چهرههای برجستهای چون: ابوذر، عمار و حجربن عدی آزار و شکنجه و
تبعید شدند. در برابر، کسانی که به وسیله پیامبر(ص) تبعید شده بودند جزو مشاوران و
کارگزاران خلیفه شدند. تبعیض و غارت بیتالمال، گناه و معصیت در جامعه اسلامی رواج
یافت. احساس مسؤولیت، امر به معروف و نهی از منکر جای خود را به بیمسؤولیتی و سهل
انگاری و بیتفاوتی داد. ارتجاع و بازگشت از
ارزشها به جایی رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومی و بیتالمال، درآمد خلیفه و
بستگان و همدستان او پنداشته شد.
امام علی(ع) پس از آنکه با اصرار مردم
حکومت را پذیرفتند از دگرگونی ارزشها چنین یاد میکنند: «ای بندگان خدا... شما در
زمانی واقع شدهاید که خیر و نیکی به آن پشت کرده و شرّ و بدی روی آورده است.
شیطان جز طمع در هلاکت مردم کاری ندارد پس اکنون زمانی است که وسائل پیشرفت شیطان
قوی شده، نیرنگ و فریبش همگانی کشته و بدستآوردن شکار برایش آسان شده است. به هر
سو که میخواهی نگاه کن آیا جز فقیری که با فقر دست و پنجه نرم میکند، یا
ثروتمندی که نعمت خدا را به کفران تبدیل کرده، یا بخیلی که با بخل و رزیدن در اداء
حقوق الهی ثروت فراوانی گردآورده و یا متمرّدی که گویا گوشش از شنیدن پند و
اندرزها کر است. آیا شخص دیگری جز اینها میبینی؟ کجایند خوبان شما، صالحان،
آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند همانها که در کسب وکارشان با ورع بودند و در
مذهب و رفتارشان از بدیها دوری میجستند، مگر همه آنها از این دنیای پست و از این
زندگی پر مشکل کوچ نکردند. مگر نه این است که شما وارث انسانهای بیارزشی شدهاید
که لبها جز به نکوهش آنها حرکت نمیکند تا مقام آنها کوچک شمرده شود و برای
همیشه فراموش گردند، فانا للّه و انّا الیه راجعون، مفاسد آشکار شده، نه
انکارکننده و تغییردهندهای پیدا میشود، و نه بازدارندهای به چشم میخورد، آیا
با این وضع میخواهید در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین
اولیای او باشید...»[49]
دگرگونی باورها و ارزشها تا آنجا پیش
رفت که مدعیان خلافت و جانشینی پیامبر(ص) نابودی دین همان پیامبر را در سر میپروراندند.در
گفت و گوی مغیره بن شعبه با معاویه، وقتی که مغیره از معاویه میخواهد که با مردم
به عدالت رفتار کرده و با بنیهاشم بد رفتاری نکند معاویه در پاسخ میگوید: هیهات، هیهات، مغیره گوش کن، ابوبکر به خلافت رسید و پس از
آنکه مرد، نامش نیز از بین رفت. همچنین عمر و عثمان حکومت کردند و مردند و نامی از
آنها باقی نماند. امّا برادر هاشم(مقصود او رسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبت به
نام او در جهان اسلام ندا میکنند و «اشهد ان محمداً رسول الله» میگویند. ای مغیره بیمادر، پس از آنکه سه خلیفه بمیرند و نام محمّد اینگونه
زنده باشد دیگر چه عملی باقی خواهد ماند جز آنکه نام محمّد هم دفن شود و از بین
برود.[50] از این قضیه و امثال آنکه در زندگی معاویه و به ویژه پسرش یزید فراوان
است میفهمیم که آنان با اسلام و ارزشهای آن از ریشه مخالف بودهاند و چنانچه
قیام عاشورا نبود خدا میداند سرنوشت اسلام به کجا میانجامید. معاویه در گفت و
گوی یاد شده از حکومت پیامبر به عنوان مُلک و پادشاهی یاد کرده و خواهان دفن نام
آن حضرت است.
زمینههای دگرگونی ارزشها
چرا پس از پیامبر(ص) به تدریج ارزشها و
آرمانهای اسلامی رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ این پرسش نیاز به شناخت یک نکته
تربیتی و دقت در اوضاع آن روزگار دارد. همانگونه که روانشناسان گفتهاند: تربیت
کاری تدریجی است. پیامبر اسلام(ص) برای تربیت انسانها و تثبیت ارزشهای اسلامی
تلاش بسیار کردند. امّا ده سال برای تربیت مردمی که درست بر ضدّ این خصوصیات بار
آمده بودن زمان خیلی کمی بود. درست است که مردم اسلام را پذیرفته بودند، اما هنوز
نتوانسته بودند ارزشهای جاهلی را به کلّی فراموش کنند و ارزشهای الهی را با جان
و دل بپذیرند به ویژه که بسیاری از مسلمانان پس از فتح مکّه و در سال هشتم هجری به
اسلام گرویده بودند و پیامبر نیز دو سال پس از آن از این جهان رحلت کرده بودند.
نخستین نشانههای احیای ضدّارزشها در جریان سقیفه بنیساعده سر بر آورد. کسانی که
از اصحاب و یاران نزدیک رسول خدا(ص) به شمار میآمدند سخنانی را به پیامبر نسبت
دادند که بسیار شگفتانگیز بود. با اینکه آن بزرگوار در بسیاری از جاها از جمله در
آخرین سفر خود که از مکّه برمیگشت، به صراحت فرموده بودند که: تفاوتی بین عرب و
عجم، بین غلام حبشی و سید قرشی نیست. امّا به ناگاه در سقیفه اعلام شد که آن حضرت
فرمودهاند:
«الائمة من قریش»؛[51] این نسبت با صراحت
قرآن[52] و سخنان آن بزرگوار[53] ناسازگار است.
بنابراین سقیفه بنیساعده نخستین گامها در جهت احیای ارزشهای جاهلی بود. اما چون
دینداری بسیاری از مردم قوی بود و هنوز مردم آلوده به دنیا و جلوههای آن نشده
بودند این جریان خیلی نمود پیدا نکرد. ولی این وضعیت چندان
دوام پیدا نکرد. امت اسلامی هر روز از مسیری که پیامبر معیّن کرده بودند دورتر و
دورتر میشدند. عوامل زیادی زمینهساز این وضعیت بودند؛ از باب نمونه به پارهای
از آنها اشاره میکنیم:
1. جدایی مردم از اهل بیت(ع)
انحراف رهبری از مسیری که پیامبر(ص)
معین کرده بود و انزوای علی(ع) به مدّت 25 سال یکی از مسائلی است که زمینه را برای
دگرگونی ارزشها فراهم ساخت. چون در جامعهای که پیامبر(ص) خطوط کلّی آن را ترسیم
کرده بود، آشناسازی مردم با دین و ارزشهای آن یکی از مناصب اهل بیت(ع) بود. که
این نقش با انزوای علی(ع) و منع از ترویج احادیث نبوی از آنها گرفته شد. با این
وضعیت مردم برای اینکه رفتار خود را با اسلام راستین و ارزشهای آن هماهنگ کنند
دچار مشکل شدند. متأسفانه در جهت حلّ این مشکل نه تنها اقدامی نشد که اقداماتی در
جهت عکس آن صورت گرفت. مسلمانان برای شناخت احکام دین به ابوهریرهها و کعب الاحبارها
ارجاع شدند. نقل حدیث و فضائل اهل بیت(ع) قدغن شد، از باب
نمونه، بنا به نقل ابن الحدید، معاویه به کارگزارانش نوشت: «هرکس
چیزی در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند خونش هدر است. مالش حرمت ندارد.»[54]
معاویه به این کار نیز قانع نشد، دستور داد تا احادیثی در نکوهش علی(ع) جعل کنند و
نیز دستور داد که همه در منبرها باید به علی(ع) لعن کنند.[55] افزون
براین در بخشنامهای نوشت:
«انظروا الی من قامت علیه البیّنة انّه
یحب علیّا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا اعطائه و رزقه؛[56] هر که را که
ثابت شد از دوستان و شیعیان علی و اولاد او است اسم او را از دیوان قلم بکشید و
حقوق و مزایای او را قطع کنید.» و در بخشنامه دیگری، یادآور شد هرکس را احتمال
دادید از دوستان اهل بیت است زیر شکنجه قرار دهید و خانهاش را خراب کنید.[57] معاویه حکومت بصره و کوفه را به زیاد ابن ابیه که پیش از آن از
شیعیان علی(ع) به شمار میآمد داد و او چون به خوبی شیعیان را میشناخت دست و پای
بسیاری از آنان را قطع کرد و به چشمهای آنان میل کشید و بسیاری از آنان را تبعید
کرد و یا کشت تا جایی که شخص مشهوری از آنان باقی نماند. در اثر تبلیغات معاویه،
لعن و نفرین به علی(ع) از بزرگترین عبادتها به شمار میآمد به گونهای که اگر
شخصی آن را در نماز فراموش میکرد قضای آن را بجا میآورد. معاویه با شیوه یاد شده
تلاش میکرد که مردم را از اهل بیت(ع) جدا کند تا در نتیجه
اسلام و ارزشهای آن فراموش شود و اسلام اموی و ارزشهای جاهلی جایگزین آن گردند.
از این روی هرکس در برابر این دستورات میایستاد مورد آزار و اذیت باند اموی قرار
میگرفت.
2. تبدیل امامت به پادشاهی
تبدیل امامت به پادشاهی یکی دیگر از
زمینههای دگرگونی ارزشها و فاجعه عاشورا بود. بدون تردید هر جامعهای به حکومت
نیاز دارد تا امور آن جامعه سامان گیرد. از سوی دیگر جامعه اسلامی، زمانی شاهد
حاکمیت اسلامی و ارزشهای آن است که حکومت اسلامی بر پا باشد. بر این اساس اگر پس
از رحلت پیامبر(ص) امامت عدل علوی استقرار مییافت همان جوّ ایمان و تقوا و جهاد
در راه خدا ادامه مییافت. ولی متأسفانه با جریان سقیفه حکومت اسلامی ادامه نیافت
و حکومت به صاحبان اصلی آن نرسید و با فراز و نشیبهای بسیار به حکومت و پادشاهی
معاویه و یزید انجامید. خاندانی که امام علی(ع) در باره آنها میفرماید: «ای
معاویه، کی شما رهبر رعیت و رئیس ملت بودهاید؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت
والای معنوی؟(یعنی شما شایستگی این کار را نداشته و ندارید.»[58] با مرگ معاویه
زمانی که امام حسین(ع) برای بیعت با یزید دعوت میشود امام(ع) در پاسخ میفرماید:
«باید فاتحه اسلام را خواند اگر شخصی همانند یزید حاکم مسلمانان باشد.»[59] و نیز
آن بزرگوار به هنگام رویارویی دو سپاه میفرماید: «آگاه باشید که بنیامیه پیروی
از شیطان را بر خود لازم دانسته و پیروی از خداوند را ترک گفتهاند و فساد را
آشکار و حدود الهی را تعطیل کردهاند...»[60]
بدون شکّ، حکومت نقش مهمی در تثبیت ارزشها
و یا ضدّ ارزشها دارد چرا که امام علی(ع) میفرماید: «النّاس بامرائهم اشبه منهم
بآبائهم؛[61] مردم به حاکمانشان شبیهترند تا به پدرانشان.» وقتی که حاکمان و
کارگزاران جامعه افرادی چون معاویه و یزید باشند که همه توان خود را در جهت تحریف
دین و نابودی ارزشها و همچنین مروّجان آن به کار گرفتهاند، طبیعی است که افراد
جامعه نیز همانگونه تربیت خواهند شد. در چنین جامعهای مردم در برابر دگرگونی
ارزشها و کشته شدن مدافعان آن حساسیتی نشان نخواهند داد. همانگونه که در
رویداد عاشورا چنین وضعی پیش آمد.
3. افزون بر دو عامل یاد شده فتوحات دوره
خلفاء و حاتمبخشیهای عثمان نیز یکی دیگر از زمینههای فاصله گرفتن مردم از ارزشها
و آرمانهای اسلامی بود. این فتوحات هر چند بر جغرافیای کشور اسلامی افزود، ولی
چون همراه آن کار فرهنگی برای هدایت مردم صورت نمیگرفت، به سرعت مردم را به سوی
دنیاگرایی برد. زیرا غنائم این جنگها از آنِ فاتحان بود و شرکت در یکی از فتوحات
بزرگ همراه با غنایم فراوانی بود که کافی بود یک رزمنده با حضور در یکی از نبردها
به اوج رفاه برسد.[62] افزون بر این، حاتمبخشیهای عثمان از بیتالمال و جمع ثروت
به وسیله شماری از خواص در این زمینه نقش مؤثری داشت.[63] در بخش دوم(کوتاهی خواص
از انجام رسالت خود) توضیح بیشتری خواهیم داد.
4. یکی دیگر از عواملی که زمینه دگرگون شدن
ارزشها را فراهم کرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است. چهرههایی
چون عمار و ابوذر به جرم حقّگویی تبعید و شکنجه شدند. عبدالله مسعود که از تبعید
ابوذر ناراحت بود مورد آزار و اذیت قرار گرفت. گروهی از بزرگان کوفه همانند مالک
اشتر زید، صعصعه، جندب، کمیل و... به شام تبعید شدند.[64] در برابر عثمان به توصیه
ابوسفیان که گفته بود: «مراقبت کن که حکومت پیوسته در میان ما دست به دست بگردد.
و کارگزاران خود را از بنیامیه انتخاب کن. این فقط ملکداری
است، بهشت و جهنم یعنی چه؟!»[65] همکاران و کارگزاران خود را از خویشان و نزدیکان
و بنیامیه برگزید.[66] کسانی انتخاب شدند که در حال مستی به مسجد میآمدند و نماز
صبح را چهار رکعت میخواندند و وقتیکه با اعتراض مردم روبهرو میشدند میگفتند:
میخواهید بیشتر بخوانم؟![67]
مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داد
تا ارزشهای عصر نبوی دگرگون شدند. اوج این دگرگونی در
روزگار یزید بود، چرا که در رأس حکومت فردی قرار گرفته بود که به هیچ چیز اعتقاد
نداشت، فردی عیاش و خوشگذران بود و هیچ ابایی از آشکار شدن بیدینی خود نداشت.
وقتی که حاکمان جامعه چنین افرادی باشند، به حکم «النّاس علی دین ملوکهم» مردم نیز
روش و منش آنها را در زندگی به کار میگیرند. در چنین جامعهای مردم در برابر
تحریف و یا حذف ارزشها و مدافعان جدّی آن بیتفاوت میگردند و حتی ممکن است خود
آنها برای حذف آن ارزشها و مدافعان آن بسیج شوند. همانگونه که در رویداد عاشورا
این قضیه پیش آمد. عبرتآموزی ما از رویداد عاشورا به این است که مواظب ارزشهای
انقلاب اسلامیمان باشیم تا خدای ناکرده به وسیله عوامل یاد شده و همانند آن، دچار
تغییر و دگرگونی نگردند.
ب. کوتاهی خواص در عمل به تکلیف
کوتاهی و سستی خواص از ادای تکلیف و
انجام وظیفه یکی از عوامل زمینهساز رویداد عاشورا است. نقش خواص در تحولات و
دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی از مسائلی است که تردیدی در آن نیست. بر همین اساس
رهبر معظم انقلاب خواص را یکی از عوامل بسیار تأثیرگذار در تحولات تاریخ میدانستند
و در رویداد عاشورا این تحلیل را ارائه کردند که اگر خواص جبهه حقّ، تسلیم جلوههای
دنیا نگردند و دین را فدای دنیا نکنند و به موقع از حق حمایت کنند، هیچگاه جامعه
اسلامی دچار وضعیت زمان امام حسین(ع) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخی چون عاشورا
نخواهد بود. برای دریافت ابعاد این تحلیل تاریخی و جامعه شناسانه که نسخه شفابخش
جامعه امروز ما نیز هست، نخست به مفهوم خواص و عوام اشاره کرده و سپس به علل و
عواملی که ممکن است برخی از خواص را از انجام وظیفه و مسؤولیت باز دارد و یا آنان
را در برابر آن قرار دهد خواهیم پرداخت.
مفهوم خواص و عوام
مردم در جامعههای گوناگون به اعتبار
قدرت نفوذ و تأثیرگذاری بر اندیشهها و رفتار دیگران و همچنین میزان تأثیرپذیری
متفاوتند. در هر جامعه تعدادی اندک به دلیل موقعیت ویژهای که دارند بر رفتار و
ارزشهای دیگران تأثیر میگذارند. این گروه، با نامهای: خواصّ، نخبگان، برگزیدگان... شناخته میشوند. گروه دیگر که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند
از آنان به عنوان: توده یا عوام یاد میشود. خواص کسانیاند که بر اساس آگاهی و
بصیرت تصمیمگیری کرده و حرکت میکنند. در برابر خواصّ عوام هستند. این گروه دنبال
این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است و سپس بر اساس آن حرکت
کنند بلکه پیرو جوّ زمان خود هستند؛ اکثریت به هر راهی رفتند اینها نیز به همان
راه خواهند رفت.[68] در این تقسیم و تفسیر هیچگونه معیار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی
لحاظ نشده است. بلکه کسی که از روی بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرد و عمل کند هر چند بیسواد
باشد جزو خواص به شمار میآید و آنکه بدون بصیرت و تشخیص عمل کند هر چند به ظاهر
جزو علما باشد «عوام» است.
تقسیمبندی خواص
مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و
آگاهی است. خواص بر دو گونهاند: خواص جبهه حقّ و خواص
جبهه باطل. عوام نیز به همین دو قسم تقسیم میشوند. عدّهای حقّ را
شناختهاند و تلاش آنها نیز در همین راستاست. و عدّهای نیز در برابر حق بیتفاوت
و یا ضدّ آنند. در میان طرفداران باطل نیز آدمهای نخبه و زرنگ و اهل فکر و تشخیص
وجود دارد. سخن ما در اینجا درباره خواص طرفدار حقّ است. خواص طرفدار حقّ نیز به
دو دسته تقسیم میشوند:
1. گروهی که آرمانها و ارزشهای اسلامی
برای آنها اصل است و در آن هنگام که دین و دنیا در برابر هم قرار گرفتند، دین را
بر دنیا و جلوههای آن ترجیح میدهند.
2. گروهی که جذب دنیا و جلوههای آن(مقام،
ثروت، شهرت و...) شده و با وجود تشخیص حقّ و اهل حقّ از عمل به آن باز میمانند.
وقتی که پای ادای تکلیف و انجام مسؤولیت به میان آید نمیتوانند از دنیا بگذرند و
دنیا را بر ادای تکلیف پیش میدارند. اگر در جامعه اسلامی گروه نخست بیشتر باشند
جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثهای همانند روزگار امام حسین(ع) بوجود
نخواهد آمد. ولی اگر تعداد آنها اندک و تعداد دسته دوّم بیشتر باشند آن وقت است
که جامعه در سراشیبی سقوط قرار خواهد گرفت و حسینبن علیها به مسلخ خواهند رفت.
یزیدها و ابن زیادها بر سر کار خواهند آمد و امامت تبدیل به سلطنت و پادشاهی
خواهد شد.
نقش خواص در رویداد عاشورا
بحث اساسی و مهم در باب «خواص» نقش آنان
به عنوان یکی از عوامل زمینهساز عاشورا است. خواص طرفدار حقّ به ویژه کسانی که به
حقانیت امام حسین(ع) باور داشتند، در عرصه سیاسی باید با آن بزرگوار همراه شده و
با دشمنان میجنگیدند. چه عامل و یا عواملی سبب شد که اینان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، بیتفاوت ماندند و یا در برابر آن حضرت
ایستادند. تعداد آنان که امام حسین(ع) را به خوبی میشناختند ولی بر اساس شناخت
خود عمل نکردند کم نبودند. بسیاری از کسانی که در مدینه یا مکّه به آن حضرت نصیحت
میکردند که به سوی کوفه نرود از همین قبیل بودند.[69] بسیاری از کسانی که نماینده
امام حسین(ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همینها بودند. تجزیه و
تحلیلِ بیتفاوتی اینان و دستیابی به عواملی که آنان را از انجام وظیفه بازداشت در
عرصه رفتار سیاسی برای ما درسآموز و عبرتانگیز است. این عوامل بسیارند. از این
روی، پس از اشاره به عناوین پارهای از آنها به «دنیاگرایی خواص» که از اهمیت بیشتری
برخوردار و جنبه محوری دارد خواهیم پرداخت.
بازگشت به باورها و ارزشهای جاهلی از
جمله قومیتگرایی، عافیتطلبی و تجمّلپرستی، افزونطلبی و مقامخواهی، فرصتطلبی
و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنیاپرستی خواص از عواملی بودند که خواص طرفدار حق
در حادثه عاشورا به وظیفه و مسؤولیت خود عمل نکردند. وقتی که بیشتر خواص طرفدار
حقّ چنان باشند که دنیای خودشان برایشان از همه چیز مهمتر باشد، بیشک، از ترس
جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و یا نام و شهرت خود حاکمیت باطل را میپذیرند
و در برابر آن نمیایستند و از حقّ نیز طرفداری نمیکنند و جانشان را به خطر نمیاندازند.
وقتی اینگونه شد اوّلش با شهادت حسین بن علی(ع) آغاز میشود، آخرش هم به بنیامیه
و شاخه مروانی و بنیعباس و پس از بنیعباس، هم به سلسله سلاطین در دنیای اسلام،
تا امروز میرسد.[70]
دنیا گرایی خواص
هر چند عواملی چون: قومیتگرایی، نفاق و
دورویی و غفلت سبب لغزش و انحراف برخی از خواص شد، ولی دنیا و جلوههای آن چون
مقامخواهی، رفاهطلبی، ثروت، شهرت از مهمترین و خطرناکترین عواملی بود که در
لغزش خواص و رویداد عاشورا نقش اساسی داشت. با نگاهی به تاریخ اسلام مییابیم که
اساس همه انحرافها، فتنهها، جنگهایی که از سوی خواص صورت گرفته، دنیاپرستی آنان
بوده است. بر همین اساس پیامبر اسلام فرموده است: «حبّ الدنیا رأس کل خطیئة؛[71]
دوستی دنیا سر و اساس همه گناهان است.» علی(ع) نیز دنیا دوستی را
اساس همه فتنهها و مشکلات دانسته است: «حبّ الدنیا رأس الفتن و اصل المحن».[72]
امامحسین(ع) نیز راز و رمز دگرگونی بسیاری از مردم و کنارهگیری آنان را از حقّ،
دنیاگرایی آنان دانسته است: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه
مادّرت معایشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیانون؛[73] مردم بنده دنیایند و دین
لقلقه زبانشان. حمایت آنها از دین تا زمانی است که زندگی آنها در رفاه باشد و
آنگاه که در بوته امتحان قرار گرفتند دینداران کم میشوند.»
این سخنان را امام در چه زمانی ایراد
کرده است؟ برخی چون طبری بر این باورند که امام(ع) این سخنان را در بین راه و در
منزل «ذیحسم» ایراد کرده است. برخی دیگر برآنند که این خطبه در دوّم محرم و در
سرزمین کربلا ایراد شده است. این سخنان در هر کجا ایراد شده باشد بیانگر ناخرسندی
امام(ع) از وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است. امام(ع) پس از آنکه از
دگرگونی اوضاع و سستی و بیتفاوتی مردم در برابر خوبیها و بدیها شکوه کرده با
جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستی آنان دانسته است. وقتی که دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر
چنین چیزهایی بود. سخنان امام حسین(ع) هر چند بیانگر آن است که دنیاگرایی آفتی
عمومی و همگانی است لذا با واژه «الناس» از آن یاد کرده است ولی روشن است که بخشی
از مردم که همان خواص باشند بیشتر در معرض این آسیب هستند. چرا که جلوههای دنیا
بسیار است. بخشی از آن برای همه کس قابل دسترسی نیست. مقام، پولهای کلان... را به
همه کس نمیدهند. «خواص» با ویژگیهایی که دارند دسترسی بیشتری به دنیا و جلوههای
آن دارند. به همه کس ملک ری و کیسه زر نمیدهند. اینها برای عمر سعدها و شریح
قاضیها... آماده است. مواردی که خواص طرفدار حقّ به خاطر دنیاگرایی از پذیرش حقّ
سر باز زده و یا با آن به مخالفت برخواستهاند فراوان است، در اینجا تنها به نمونههایی
از چند مقطع تاریخی بسنده میکنیم:
نخستین گامها
دنیاگرایی خواص هر چند در روزگار خلیفه
سوّم اوج و شدت گرفت ولی پیش از آن نیز جلوههایی داشته است. در روزگار پیامبر(ص)
در جنگ بدر، احد و پارهای از حوادث دیگر هر چند دنیاگرایی برخی از خواص ظهور
پیدا کرد ولی با حضور آن حضرت خیلی زود جبران و شعلههای آن فرو کش کرد. ولی از آن
روز که آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حقّ نیز
آشکار شد. تخلّف از لشگر اسامه، با اینکه این کار موجب ناراحتی آن حضرت شد.[74]
افزون بر این، آن حضرت بر کسانی که میخواستند از سپاه او جدا شده و در مدینه
بمانند لعنت فرستادند. در عین حال برخی از خواص چون خلیفه اوّل و دوّم از این
دستور سرباز زدند.[75] توجه نکردن به دستور پیامبر(ص) برای نوشتن وصیّت و همچنین
ماجرای سقیفه به عنوان نخستین گامها از دنیاگرایی خواص و عدول آنان از موضع حقّ
به شمار میآید. بسیاری از نویسندگان و شاعران این گامها و به ویژه ماجرای سقیفه
را سبب و ریشه اصلی رویداد عاشورا به شمار آوردهاند. از باب نمونه مرحوم آیةالله
غروی اصفهانی چنین سروده است:
رماه اذ رماه حرملة و اِنَّما رماه مَنْ
مهدّ له سهم اتی مِن جانب السقیفة و قوسه علی یدالخلیفه و ما اصاب سهمه نحر الصبی
بل کبد الدین و مهجة النبی[76] وقتی حرمله تیر افکند این حرمله نبود که تیر افکند،
بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که زمینه را برای او زمینهسازی کرده بود. تیری از
جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست خلیفه بود. آن تیر گلوی آن کودک را ندرید بلکه
بر جگر دین و قلب پیامبر (ص) نشست. مهیار دیلمی نیز اشعاری به عربی دارد که مضمون
آن این است: «ای فرزند پیامبر(ص) روز سقیفه راه کربلایت را هموار کرد و آنگاه که
حقّ پدرت علی(ع) و مادرت فاطمه(ع) را غصب کردند؛ کشته شدنت خوب جلوه کرد.»[77]
مرحوم نیّر تبریزی و بسیاری از دیگر شاعران شیعی همین مضمون را آوردهاند. برخی از
نویسندگان اهل سنّت نیز بر همین مسأله تأکید کردهاند.[78]
دنیاگرایی خواص در روزگار خلفای ثلاثه
پس از رحلت پیامبر(ص) در دوره ابوبکر
دگرگونی محسوسی در زندگی اقتصادی مردم دیده نمیشود، اما در روزگار خلیفه دوم و به
ویژه خلیفه سوّم در وضعیت زندگانی مردم دگرگونی ایجاد شد و کمکم طبقهای بسیار
ثروتمند با امتیازهایی که از بیتالمال به آنان داده شد بوجود آمدند. خلیفه دوّم
با اینکه سخت مراقب کارگزارانش بود ولی روشی برای پخش بیتالمال ایجاد کرد که عدّهای
از خواص به ثروتهای زیادی دست یافتند. در استفاده از بیتالمال نه تنها عربها بر
غیرعربها که در بین خود عربها نیز، برخی از تیرهها بر برخی دیگر، امتیازهای چشمگیری
داشتند. در سال به برخی دوازده هزار درهم و به برخی دیگر سیصد درهم و یا دویست
درهم داده میشد.[79] عملکرد خلیفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت. تا جایی که تصمیم
گرفت این تبعیضها را از میان بردارد. خود او میگفت: «اگر امسال را زنده بمانم
مساوات را رعایت خواهم کرد و هیچ سرخی را بر سیاه و هیچ عربی را بر عجم برتری
نخواهم داد و به گونهای عمل میکنم که پیامبر اسلام(ص) و ابوبکر عمل کردند.[80]
جذب شدن خواص به دنیا و جلوههای آن
آثار خود را بر جای گذاشت تا جایی که شخصی میگوید: «اگر خلیفه قبله مردم را از
مکّه به بیتالمقدس تغییر دهد و یا یکی از نمازهای پنج گانه را حذف کند کسی به او
اعتراض نمیکند. چرا که همت مردم در بدستآوردن مال و منال بود و زمانی که بهدست
میآوردند ساکت میشدند.»[81] در روزگار عثمان، بسیاری از خواص و یاران پیامبر(ص)
و نزدیکان خلیفه جزو بزرگترین سرمایهداران آن روزگار شدند. امام علی(ع) از این
واقعیت تاریخی چنین پرده بر میدارد: «قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمة الابل
نبتة الرّبیع؛[82] بستگان پدریاش به همکاریش برخاستند. آنها همه چون شتران
گرسنهای که بهاران به علف زار بیفتند با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن
اموال خدا دست از آستین در آوردند.»
در این برهه خلیفه و همکارانش به جای
هزینه کردن بیتالمال در مصالح امت اسلامی، آن را ویژه خود دانستند، و به ثروتهای
هنگفتی دست یافتند. مرض مالاندوزی با دستاندازی به بیتالمال در میان بسیاری از
خواص رایج شد. بنابه پارهای از گزارشهای تاریخی،
عثمان برای نخستینبار خانهای از سنگ و آهک و... ساخت و اموال منقول و غیرمنقول فراوانی
اندوخت. عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت از حاتمبخشیهای عثمان
برخوردار شدند. زید بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود که با تبر آن را تقسیم
کردند. چارپایان و شتران باری و سواری و اسبهای
عبدالرحمن بن عوف از هزاران رأس میگذشت. گزارشگران تاریخ از خانههای متعدد و
کنیزکان، اسبها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارشهای شگفتانگیزی
ارائه کردهاند.[83]
بخششهای عثمان به اقوام و خویشان خود
به گونهای بود که موجب اعتراض زیدبن ارقم، کلیددار بیتالمال شد. او که از جایزه
دویست هزار درهمی به ابوسفیان و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود کلیدها را
پیش عثمان گذاشت و گریست. عثمان گفت: چون صلهرحم کردهام میگریی؟ گفت: نه، اما
گمان دارم که این مالها را به عوض انفاقهایی که در راه خدا، زمان حیات پیامبر(ص)
کردی بر میداری. اگر صد درهم به مروان میدادی باز هم زیاد بود. عثمان گفت: ای
پسر ارقم کلیدها را بگذار و برو. فرد دیگری را مسؤول بیتالمال خواهم کرد.[84]
متأسفانه این آفت به عوام مردم نیز سرایت کرده به گونهای که آن اندک خواصی که از
حقّ و جبهه حق میگفتند سخنان آنان خریداری نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله
میگوید: پس از بیعت باعثمان به عراق رفتم و در آنجا از فضایل علی(ع) میگفتم،
بهترین پاسخی که میشنیدم این بود که این حرفها را کنار گذار، سخنی بگو که برای
خودت و ما سودی داشته باشد.[85]
دنیاگرایی خواص در روزگار علی(ع)
با سپری شدن روزگار خلفای ثلاثه و به
خلافت رسیدن علی(ع) انتظار میرفت که جامعه اسلامی کژیها و انحرافها را راست و
ارزشهای دگرگون شده را احیا نماید. ولی با نگاهی گذرا به تاریخ آن مقطع، مییابیم
که امام علی(ع) در گامهای نخستین با مشکلات زیادی از
سوی خواص روبه رو شد. مهمترین و اساسیترین مشکل علی(ع) در مدّت حکومت خود همین
روحیه دنیاگرایی خواص بود. خواصی که انتظار
داشتند همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شود و امتیازهای نامشروع آنان از بیتالمال
همچنان ادامه داشته باشد. ولی علی(ع) در برابر خواستههای نامشروع آنان ایستاد و
آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل کنند، شماری از آنان به معاویه پناهنده
شدند، و گروهی در برابر او ایستادند و جنگ جمل و صفین را راه انداختند. در سخنان
علی(ع) و برخی از کارگزاران او و همچنین برخی از تاریخنگاران آمده که بسیاری از
مخالفتهایی که با علی(ع) میشد انگیزهای جز دنیاخواهی نداشته است.[86]
دنیاگرایی خواص پس از امام علی(ع)
پس از شهادت امام علی(ع) دنیاگرایی خواص
آشکارتر شد به گونهای که حتی بسیاری از یاران نزدیک امام حسن(ع) یکی پس از دیگری
به معاویه پیوستند و امام(ع) به ناچار با شرایطی با معاویه صلح کرد. تصویر و ترسیم
دنیاگرایی خواص پس از شهادت امام علی(ع) و امام حسن(ع) در این مقاله نمیگنجد، از
این روی به چند نمونه بسنده میکنیم:
1. معاویه به عمرو عاص گفت با من بیعت کن،
او گفت: نه به خدا سوگند از دین خود به تو نمیدهم مگر هنگامی که از دنیای تو نائل
کردم. معاویه گفت: بخواه از من آن چه میخواهی. او گفت: حکومت مصر آرزوی من است.
معاویه هم پذیرفت و در این زمینه نوشتهای به او داد.[87] گفت و گوی فوق نمونهای
بسیار روشن از دنیاگرایی خواص است. در این گفت و گو عمرو عاص به روشنی بیعت با
معاویه را با تباهی دین خود مساوی دانسته است اما حاضر است آن را تباه کند در
صورتی که از دنیا و حکومت معاویه بهرهای داشته باشد.
2. معاویه میخواست مغیره بن شعبه را از
حکومت کوفه عزل کند. مغیره برای ادامه حکومت خود ولایتعهدی یزید را مطرح کرد. و
سپس از سوی معاویه مأمور شد که پنهانی از مردم برای یزید بیعت بگیرد. او پس از آنکه
از دوست داران بنیامیه بیعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام
فرستاد، تا معاویه را برای اعلان عمومی این تصمیم تشویق کنند و به هر یک از آنان
در برابر این کار سی هزار درهم داد. آنها وقتی بر معاویه وارد شدند معاویه به
فرزند مغیره گفت: «پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریداری کرد. گفت: به سی هزار درهم. معاویه گفت: دین آنها چه قدر در نزدشان
سبک و کم قیمت بود.»[88]
3. بیشتر کسانی که از کوفه به امامحسین(ع)
نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان کوفه بودند. اما وقتی که تهدیدها و تطمیعها
از سوی ابن زیاد شروع شد، اکثریت قاطع آنها دینشان را قربانی دنیایشان کردند و
اطراف مسلم بن عقیل، نماینده امامحسین(ع) را خالی کردند تا او به شهادت رسید. نقش خواص دنیاگرا در اینجا بسیار روشن است. ابن زیاد گروهی از همین
خواص را برای تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد. برخی از آنان همانند: شبث
بن ربعی، این مرد هزار چهره از کسانی است که به امام حسین(ع) نامه نوشته است. امّا
وقتی که وضعیت را به گونهای دیگر میبیند به همکاری با ابن زیاد میپردازد. برای
روشنتر شدن دنیاگرایی خواص به گزارش زیر که از سوی طرماح بن عدی و همراهانش ارائه
شده توجه کنید: طرماح با همراهان از کوفه میآمد، در منزل «غریب هجانات» با امام حسین(ع)
برخورد کردند. در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع کوفه و طرز تفکر آنان سؤال کرد.
مجمع بن عبدالله عائذی که یکی از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حکومت رشوهای زیاد
گرفته و خود را فروختهاند و بر ضدّ شما متفق شدهاند، امّا مردم دیگر دلشان با
شماست ولی همینها به جنگ با شما اعزام خواهند شد. با شما خواهند جنگید.»[89] از
سخنان یاد شده به خوبی استفاده میشود که راه و روش و حرکت خواص، حرکت عوام را در
پی دارد لذا از همین کوفه که هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند، بیست هزار نفر یا
بیشتر به جنگ امام حسین(ع) آمدند. اگر در آن هنگام که ابن زیاد به تهدید و تطمیع
اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا میترسیدند و نمیپذیرفتند تاریخ به گونهای
دیگر رقم میخورد. گذشت خواص از دنیا و جلوههای آن در وقت لازم اقدام خواص برای
خدا به هنگام لازم... تاریخ را نجات میدهد. امّا اگر خواص به وظیفه خود عمل
نکردند روشن است که در تاریخ کربلاها تکرار خواهد شد.
در پایان این گفتار این نکته بیسود نمینماید
که آنچه آوردیم تنها بخشی اندک از درسها و عبرتها بود. در عین حال، از همین اندک
دریافتیم که تحلیل درست حادثه عاشورا و شناخت درسها و عبرتها و عوامل و زمینههایی
که سبب پیدایی عاشورا شدند میتواند چراغی فراروی نسل امروز در ابعاد گوناگون به
ویژه در عرصه رفتار سیاسی، و نگهبانی از نظام اسلامی ما در برابر آفتها و خطرهای
داخلی و خارجی باشد.
پینوشتها:
[1]. صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای
امام خمینی(ره)، ج9، ص57، 202، ارشاد اسلامی.
[2]. امالی صدوق، ص118، مؤسسه
اعلمی؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ص123، مکتبة
الصّدوق، تهران.
[3]. مجمع البحرین، ج2، ص1156؛
تفسیر نمونه، ج23، ص491.
[4]. نک: فلسفه تاریخ، شهید
مطهری، ج1، ص13، صدرا.
[5]. یوسف، 12، 111.
[6]. نهج البلاغه، نامه 69.
[7]. رعد(13)، 11.
[8]. انفال، 54.
[9]. احزاب(33) آیه 62؛
فاطر(35)43؛ فتح(48) آیه23.
[10]. مائده آیه 54.
[11]. ناسخ التواریخ، سپهر، ج1،
ص266، جواهر الکلام، ج21، ص25.
[12]. حماسه حسینی، شهید مطهری،
ج1، ص78 ـ 77، صدرا.
[13]. تاریخ طبری، ج4، ص304.
[14]. صحیفه نور، ج16، ص179.
[15]. این شاعر مسلمان و انقلابی
در این باره چنین میسراید:
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعلهها افروختیم
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
[16]. درسی که حسین(ع) به انسانها
آموخت، شهید هاشمی نژاد، ص447، انتشارات فراهانی.
[17]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید،
ج3، ص249، دار احیاء التراث العربی.
[18]. مجموعه مقالات کنگره بین
المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ج2، ص610، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،
درسی که حسین(ع) به انسانها آموخت، ص450 ـ 447.
[19]. همان.
[20]. تاریخ الامم و الملوک، طبری،
ج4، ص304.
[21]. همان.
[22]. الارشاد، شیخ مفید، ص204.
[23]. ممتحنه، آیه1.
[24]. مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص68؛
بحارالانوار، ج44، ص192، ج45، ص50.
[25]. تحف العقول، 249.
[26]. نهج البلاغه، ص51.
[27]. بحارالانوار، ج44، ص191.
[28]. تحف العقول، ص249، تاریخ
طبری، ج4، ص305.
[29]. اللهوف، سید بن طاووس، ص20.
[30]. تاریخ طبری، ج4، ص404.
[31]. اللهوف، ص20.
[32]. المغازی، واقدی، ج1، ص265.
[33]. همان، ص212.
[34]. اللهوف، ص53.
[35]. بحارالانوار، ج44، ص374.
[36]. سخنان حسین بن علی(ع)، نجمی،
ص209.
[37]. الارشاد، ص240.
[38]. بحارالانوار، ج44، ص329.
[39]. سخنان مقام معظم رهبری در
جمع بسیجیان، 23/4/71.
[40]. همان؛ حماسه حسینی، شهید
مطهری، ج3، ص48، 49، 47، عبرتهای عاشورا، سید احمد خاتمی، ص10 مرکز انتشارات دفتر
تبلیغات اسلامی، مجله معرفت، ش56، ص16 و...
[41]. سخنان مقام معظم رهبری در
جمع بسیجیان، 23/4/71.
[42]. حماسه حسینی، ج3، ص49، صدرا.
[43]. شهید جاوید، نعمت الله صالحی
نجف آبادی، ص182 ـ 177. سخنان برخی از متعصبان اهل سنّت چون قاضی ابن عربی، ابن
خلدون و...را نقل و نقد کرده است.
[44]. معرفت، ش56، ص20 به نقل از
مبانی جامعهشناسی، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعی، تهران، سمت.
[45]. همان به نقل از همان، ص157.
[46]. اسد الغابه فی معرفه
الصحابه، عزالدین ابیالحسن علی بن محمد الجزری، ج1، ص257، اسلامیه.
[47]. امام خمینی و فرهنگ عاشورا،
ج1، 279.
[48]. ملل و نحل، شهرستانی، ص24.
[49]. نهج البلاغه، خ129.
[50]. مروج الذهب، مسعودی، ج4، ص41
دارالمعرفه بیروت.
[51]. ملل و نحل، ص24.
[52]. حجرات(49) آیه 13.
[53]. بحارالانوار، ج73، ص293.
[54]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید،
ج11، ص44.
[55]. همان، ج13، ص222 ـ 220.
[56]. همان، ص45.
[57]. همان.
[58]. نهج البلاغه، نامه 10.
[59]. اللهوف، ص20.
[60]. تاریخ الامم و الملوک، طبری،
ج4، ص304.
[61]. بحارالانوار، ج75، ص46.
[62]. عبرتهای عاشورا، ص89؛ تاریخ
سیاسی اسلام، تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ج2، ص194 ـ 188.
[63]. الغدیر، علامه امینی، ج8،
ص286 دارالکتب العربی.
[64]. همان، ج9، ص3، 31، 38.
[65]. همان، ج8، ص278، الاستیعاب،
ج2، ص80، طبری، ج11، ص357، مروج الذهب، ج1، ص440.
[66]. ملل و نحل، شهرستان، ص26.
[67]. الغدیر، ج122 از منابع
گوناگون اهل سنت این موضوع را نقل کرده است.
[68]. سخنان مقام معظم رهبری، لشگر
27 حضرت رسول، در 20/3/75.
[69]. لهوف، ص26، عبدالله بن عمر،
عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از اینگونه افراد بودند.
[70]. سخنان مقام معظم رهبری در
جمع فرماندهان لشگر 27 حضرت رسول(ص)، 20/3/75.
[71]. غرر الحکم و درر الحکم، آمدی
با شرح محقق خوانساری، ج3، ص395، دانشگاه تهران، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر،
معروف به مجموعه ورام، ج2، ص122، چنین آمده است: حب الدنیا اصل کل معصیة...حبّ
الدنیا و حبُّ الله لا یجتمعان فی قلب واحد.
[72]. همان، ج3، ص395.
[73]. تحف العقول؛ 250، ص249؛ بحارالانوار،
ج44، ص383، ج78، ص117.
[74]. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی،
ج2، ص488 برای مشروح این جریان ص489 ـ 485 مطالعه شود، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات
اسلامی.
[75]. ملل و نحل، ص23.
[76]. الانوار القدسیه، ص99.
[77]. معرفت، ج56، ص17، به نقل از
جامعهشناسی تاریخی اسلام، ابوالحسن تنهایی، ص262، نشر روزگار.
[78]. دیوان آتشکده نیّر، ص59؛ سمو
المضی سموالذات، علائلی، 5.
[79]. الطبقات الکبری، ج3، ص295،
304، شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج8، ص111، تاریخ یعقوبی، ج2، ص154 ـ 153،
تاریخ جرجی زیدان، ج2، ص168.
[80]. همان مدرک، تاریخ یعقوبی،
ج2، ص154 ـ 153.
[81]. تاریخ خلفا، جعفریان، ج2،
ص194، نشر الهادی.
[82]. نهج البلاغه، خطبه، 3.
[83]. الغدیر، ج8، ص286 ـ 282، شرح
نهج البلاغه، ج1، ص199 ـ 198.
[84]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید،
ج1، ص199.
[85]. تاریخ خلفا، ج2، ص205، شرح
نهج البلاغه، ج9، ص58.
[86]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید،
ج2، ص198 ـ 197.
[87]. همان، ج2، ص66. علی(ع) نیز
این مطلب را یادآوری کرده است. نهج البلاغه، خطبه 26.
[88]. الکامل، ابن اثیر، ج3، ص505
ـ 504.
[89]. تاریخ طبری، ج4، ص306.
Khamenei.ir
مشورت در آیات و روایات
مشورت به معنای رأی خواستن و تدبیر خواستن است.
اهمیت شورا و مشورت در دین اسلام از آنجا روشن میشود که یکی از سورههای قرآن به این نام نازل شده است.
قرآن علاوه بر اینکه انجام کارها با مشورت را یکی از نشانه های اصلی ایمان میشمارد، آن را در ردیف اعمالی چون نماز، زکات و انفاق قرار می دهد: «و کسانی که دعوت پروردگارشان را پذیرفتند، نماز را برپا داشتند و کارهایشان را با مشورت یکدیگر انجام دادند و از آنچه روزی آنها کردیم، انفاق نمودند.» (شوری-38)
انبیا و امامان نیز که انسانهایی کامل هستند، از مشورت بی نیاز نبودهاند، چنانکه قرآن کریم مسئله مشورت را مهم دانسته و آن را به صورت یک فرمان الهی بیان کرده است .
اشهد انک التالی بکتاب الله. (مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین(ع)) نام حسین(ع) با محرم پیوند خورده و جان فشانی او و 72 یار با وفایش به محرم، روح و حیات دمیده است، ماه محرم برای شیعیان و عاشقان سید و سالار شهیدان از سال 61 هـ . ق تا به حال، ماه حزن و اندوه بوده است. آنان همه ساله به عشق امام حسین(ع) گرد هم می آیند و از چشمه زلال عنایتش سیراب می شوند. اگرچه مظلومیت سالار شهیدان و سید جوانان اهل بهشت در روز عاشورا بیش تر مطرح شده و از این واقعه سخن های بسیار رفته است، اما شخصیت والای امام حسین(ع) به واقعه عاشورا و آن چه بین ایشان و سپاه یزید رفته خلاصه نمی شود. بدون شک امام حسین(ع) که سلاله پاک نبی مکرم اسلام(ص) است و دوران کودکی خود را در دامان پیامبر(ص)گذرانده، در تمامی ابعاد کم نظیر و نمونه و الگوی همه شیعیان و حق طلبان می باشد.
هرچند تاکنون کتاب های بسیاری از نویسندگان مختلف درباره ابعاد شخصیتی امام حسین(ع) به چاپ رسیده است. اما هم چنان بحث و تحقیق در این حوزه، کتاب های مفصل دیگری را می طلبد.
کربلا؛ نامی است که از گذشته های دور به یادگار مانده؛ از آن زمان که حضرت ابراهیم(ع) در مسیر هجرتش از سرزمین «اور» به مکه، پس از عبور از کناره رود فرات به سرزمین پر برکت کربلا رسید و در آن جا به عبادت خداوند پرداخت.1
واژه کربلا: درباره این واژه سخنان و گفته های فراوانی وجود دارد؛ کربلا به یک معنا سرزمین بلا و مصیبت خوانده شده است. کربلا ترکیب شده از کار (نجات) و بلاه (حیات و امان) یعنی یافتن حیات، و این مفهوم، 2 هماهنگ با روایتی است که می گوید: کربلا، بقعه ای است که خداوند در آن نوح و کسانی را که به او ایمان آورده بودند، نجات داد. 3
ادامه مطلب ...صلوات خاص امام زمان(عج)
عصاره فضائل
امام مهدی(عج) وارث همة انبیا و اولیا و عصارة فضایل همة آنهاست. در برخی از روایات و کلمات بزرگان شباهتهای نام امام مهدی(عج) با پیامبران و اوصیای الهی به تصویر کشیده شده است، که یکی از آنها صلوات منسوب به حکیم ربّانی، خواجه نصیرالدّین طوسی(ره) است.
اشاره:
امام مهدی(ع) وارث همة انبیا و اولیا
و عصارة فضایل همة آنهاست. هر آنچه خوبی در اوّلین و آخرین وجود داشته، همه در
وجود شریف آن حضرت متجلّی شده و ایشان را آینة تمامنمای حق ساخته است. در برخی از
روایات و کلمات بزرگان شباهتهای نام امام مهدی(عج) با پیامبران و اوصیای الهی به
تصویر کشیده شده است، که یکی از آنها صلوات منسوب به حکیم ربّانی، خواجه
نصیرالدّین طوسی(ره) است.
ادامه مطلب ...
دلیل غیبت امام زمام(عج)
بهچه دلیل امام زمان(عج) از نظرها پنهان هستند و آیا در زمان غیبت کسى مىتواند با آن حضرت ارتباط داشته باشد؟
پاسخ: بیان علت حقیقى و اصلى غیبت امام زمان عجلاللّهتعالىفرجهالشریف، امرى دشوار و شاید دور از دسترس باشد. درباره غیبت مىتوان، هم نگاه تاریخى داشت و هم نگاه روایى:
نگاه تاریخى
وقتى به تاریخ صدر اسلام و حتى قبل از آن مىنگریم، به خوبى مىبینیم که جبهه کفر و باطل براى مقابله با جبهه حق و نابودى آن، از هیچ اقدامى فروگذارى نکرده و در این راه حتى از کشتن پیشوایان دین نیز ابایى نداشته است. آنان به خوبى مىدانستند ادامه حکومت دنیایى و سیطره بر مردم و کسب منافع نامشروع، زمانى امکانپذیر خواهد بود که پیشوایان دین و هادیان حق را از سر راه خود بردارند؛ لذا شهادت ائمه علیهمالسلام در دستور کار خلفاى جور قرار گرفت. آنچه وحشت و اضطراب حاکمان خودکامه را بیشتر مىکرد، وعده ظهور حضرت مهدى عجلاللّهتعالىفرجهالشریف به عنوان منجى و مصلح بود. از این رو خلفاى معاصر امام حسن عسکرى علیهالسلام، ایشان را به شدت تحت نظر داشتند تا وقتى فرزند ایشان به دنیا مىآید، او را در همان ابتداى زندگى به شهادت برسانند.
بنابراین، بسیار طبیعى است که خداوند
آخرین حجت خود را در پرده غیبت قرار دهد تا جان او حفظ شود و در موعد مقرر و زمانى
که مردم آمادگى ظهور داشتند، ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد نماید.
ادامه مطلب ...
رهبری و هدایت سازمان
چکیده:
هدایت و رهبری با تشکیل زندگی اجتماعی در جوامع اولیه برای
انسان موضوعیت یافت. هنگامیکه دو یا چند نفر یک گروه اجتماعی تشکیل می دهند و به
تبع آن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، تاثیری که افراد درون گروه بر یکدیگر می
گذارند، یکسان و برابر نیست، بلکه بعضی از افراد نقش فعالتری بخود گرفته و تاثیر
بیشتری روی دیگران دارند بطوری که بیش از دیگران در گروه مورد توجه قرار می گیرند
و این زمینه آغاز پیدایش رهبری در گروه است.
نقش رهبران در مجموعه های انسانی اعم از گروه، سازمان، ملت و جامعه جهانی، وقتی
بیشتر احساس میشود که این مجموعه ها با مسائل، مشکلات، بحرانها و فشارهای داخلی
یا خارجی مواجه گردند. در هنگام تهدیدها مجموعه در جستجوی رهبر یا رهبرانی خواهند
بود که بدلیل داشتن شجاعت، تخصص و دانش، اعتماد به نفس یا هر چیز دیگری، قادر
باشند آن مجموعه را در مقابل تهدیدها منسجم و امیدوار کنند و موانع را از سر راه
آنها برای رسیدن به اهداف خود بردارند. چنین افرادی در شرایطی این چنین سر از
رهبری در خواهند آورد.تهدیدهای داخلی مجموعه های انسانی نیز زمینه مناسبی است برای
ظهور رهبران. وقتی بین افراد داخل یک گروه، سازمان و یا ملت، و یا بین گروههای
فرعی و دسته های آن مجموعه تضاد و اختلاف ایجاد میشود و بخصوص هنگامی که این
اختلافات بحدی است که حیات آن جامعه را تهدید می نماید، جستجو برای افرادی که قادر
به از بین بردن و یا حداقل تخفیف این اختلافات باشند و توانایی ایجاد تعادل و
هماهنگی بین افراد و گروهها را داشته باشند، احساس میگردد.
عزت حسینی » در فرهنگ عاشورا
چکیده مقاله
ما در این مقاله ابتدا به مفهوم شناسی واژه « عزت » در فرهنگ لغت پرداخته و آنگاه
به جستجوی معانی این واژه در فرهنگ قرآنی پرداخته ایم و کاربردها وموارد استعمال
گوناگون عزت را در آیات قرآنی و نیز راههای دستیابی به عزت از دیدگاه قرآن را مورد
بحث قرار داده ایم و سپس وارد بحث اصلی مقاله که همان « عزت حسینی » در فرهنگ
عاشورا بود، شده ایم و با استناد به خطبه ها، نامه ها و سروده های آن حضرت، جلوه
های گوناگون عزت در عاشورا و نیز پیامهای تربیتی این واژه مقدس را برشمردیم.
آنچه از این مقاله استنتاج میشود این است که هر مکتب تربیتی برای تربیت انسانها
راه و رسمی را بر می گزیند و در مکتب حسین بن علی ( ع )، اساس تربیت انسانها عزت
مداری و زندگی همراه با عزت و شرافت انسانی است. انسانی که در این مکتب پرورش می
یابد، فلسفه مرگ و حیات را به زیباترین شکل آن دریافته و در هر شرایطی بر حفظ عزت
پافشاری نموده و مرگ با عزت را بر زندگی همراه با لذت و خواری ترجیح می دهد و هرگز
حاضر نمی شود یک لحظه زیر بار حرف زور و ذلت بار برود. او « قتیل العزه » نامیده
شد تا درس سازش ناپذیری و روح عزتمندی را به پیروانش منتقل سازد.
فلسفه قیام عاشورا
الف:بیعت خواستن یزید از امام حسین
در حادثه کربلا ما به مسائل زیادی بر می خوریم در یک جا سخن از
بیعت خواستن یزید از امام حسین و امتناع امام از بیعت، در یکجا دعوت مردم کوفه از
امام حسین و پذیرفتن امام ولی در جایی بدون توجه به مسئله بیعت و بدون توجه به
درخواست دعوت کوفیان حضرت حسین (ع) از اوضاع حکومت انتقاد می کند. از فساد و حرام
خواریها و ظلم و ستم انتقاد می کند و اینجا امر به معروف و نهی از منکر را لازم می
بیند.
البته حقیقتاً باید گفت همه این سه
مورد تاثیر داشته است چون پاره ای از عکس العملهای امام بر اساس امتناع از بیعت
پاره ای بر اساس دعوت مردم کوفه و پاره ای بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهای آن
برهه از زمان صورت گرفته است. حال باید دید دو عامل اصلی قیام چه بوده است. و باید
دید کدام عامل تاثیری به سزایی داشته است.