یادو خاطره  شهدا

یادو خاطره شهدا

گسترش فرهنگ ایثار و شهادت
یادو خاطره  شهدا

یادو خاطره شهدا

گسترش فرهنگ ایثار و شهادت

توکل تکیه گاهی برای اهل دل - مقالات مذهبی


 توکل تکیه گاهی برای اهل دل

توکل تکیه گاهی برای اهل دل

انسان در زندگی خویش هرگامش متزلزل تر از آن است که خود بخواهد و بتواند بیاندیشد و یا بپندارد. از زمانی که خود را می یابد و با خود آشنا می شود مرگ را همانند هر تغییر و دگرگونی بنیان افکن دیگری می یابد که حضوری دایم دارد. از این رو برخی گفته اند که همواره باید پرسید چه مانده است نه این که چه گذشته است؟ به این معنا که باید از آن چه مانده پرسید نه از زندگی ای که گذشته است. برخی دیگر بر این باورند که زندگی با مرگ متولد می شود و جان می گیرد ؛ چون هر زندگی در درون خود مرگ را می پرواند و هردم آن بازدم مرگ است. البته شاید این تصور و تصویری تند و نگاهی بدبینانه باشد ولی ترسیم درستی از حقیقت و بازنمایی دقیق و راستی از واقع است. در این تصور و تصویر نانمایی میان ذهن و واقع رخ ننموده است بلکه بازنمایی دقیق ذهن از وضعیت موجود بشر و بیان کننده درست مفهوم زندگی است. زندگی به حقیقت و راستی آمیخته ای از شدن و مرگ است. مگر نه این است که حرکت جوهری و بیرونی انسان همواره به معنا و مفهوم شدن است و مگر نه این است که مرگ یعنی گام بلند شدن ؛ به این معنا که ما در هر حرکتی در حال شدن هستیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم این بود ما با شدن دایمی درونی و بیرونی همراه است. شدن نیز تغییر و دگرگونی است که رخ می دهد و آدمی را گریزی از آن نیست. جهان به گونه ای آفریده شده است که همه چیز آن از دایره ثبات بیرون باشد و تغییر و دگرگونی جزو ذات آن قرار داده شده است. از این رو جهان بی تغییر و شدن معنا و مفهومی ندارد. اگر این شدن ها نبود هر گز چیزی به کمال نمی رسید و هیچ قوه ای به فعلیت در نمی آمد. از این رو شدن به عنوان اقتضایی کمالی جهان و آفریده های آن امری اجتناب ناپذیراست. هر شدنی به معنا و مفهوم مرگ است ؛ زیرا آن چه بود نیست می شود و چیزی دیگری ایجاد و جانشین و جایگزین آن می گردد. در این مبان سخن از امرثابت و متغیر و رابطه ثابت و متغیر مساله فلاسفه و فرزانگان است که به نظر می رسد که تاکنون پاسخ درست و راستی نیافته اند و دغدغه ایشان شده است. شاید این ثبوت مانند هر امر دیگری در این دنیا نسبی و دارای مراتب باشد. از این رو حتی آن امر ثابت در این دنیا به گونه ای متغیر است ولی بسیار آرام و کند این شدن را انجام می دهد و می پذیرد به گونه ای که محسوس ما نیست و کسی آن را در حال شدن نمی یابد در حالی که به گفته صدرایی حرکت جوهری حتی آن امر ثابت را از شدن بیرون نمی راند و استثنا نمی سازد. و اینک دغدغه بزرگ تر میان این همه شدن ها و ثابت قدیم و ازلی و رابطه میان آن دو که پرسش بزرگانی بوده است که خواهان حل آن از سوی صاحب الامر (عج) شدند و این حکایت دیروز و امروز و فردای ماست و دغدغه فرزانگان .  

 
حال در این دنیا شدن و تغییر و مرگ ، مرگ نهایی یعنی گام بلند شدن ؛ شدنی که از یک سوی عالم و نشاه ای به عالمی دیگری می برد و شدنی چون شدن گل به انسان را به تصور و تصویر می آورد. ( ثم انشاناه خلقا آخر)
اما این پرسش ها ، پرسش های ما در این نوشتار نیست که می کوشیم تا برای آن ها پاسخی شایسته و درخور بیابیم بلکه سخن ما این است که با این همه ترس از شدن چه باید کرد؟ شاید سادلوحانه بتوان پاسخ داد که این شدن ها و مرگ ها در همه شکل و حالتش ، شدنی مثبت است و کمالی و دیگر چه باکمان که در حال شدنیم و شدن مان را گریزی نیست.
اگر خوب بنگریم به آسانی درمی یابیم که هر شدنی ، شدنی کمالی نیست و به جای آن که رو به بالا باشد به سمت و سوی هبوط و سقوط است. از این روست که ترسی همگانی پدید می آید و آدمی را از شدن هایش می هراساند که نکند این شدن از آن شدن های کمالی نباشد. در این جهان بی ثابت و دایم در حال شدن کسی را می جوید تا تکیه گاهش شود. هم چون عشقه می ماند که به دیوار زندگی چنگ انداخته است و می کوشد تا خود را از تند باد های شدن های ویرانگر نگه دارد . انسان که خود را موجودی چنین بی پایه و اساس و بن و ریشه می یابد و در حال شدن می بیند می کوشد تا به چیزی بچسبد و بدان بیاویزد . این بهترین ترسیم از حالت و وضعیت بشر است. چه اگر خوب بنگریم وضعیت انسان بدتر از آن است که به تصویر در آمده است. نه انسان بلکه همه هستی که نامی از هستی از او برده اند با این وضعیت نابهنجار و دشوار رو به رو هستند. اگر گفته شد که وضعیت پیچک و عشقه را دارد تصویرنارسا از وضعیت انسانی گزارش شده است. در تصویر درستی که قرآن برای موجودات هستی از جمله انسان ارایه می دهد ، همه موجود چیزی جز ربط محض نیستند. به این معنا که چون عشقه و پیچک موجودی ربطی نمی باشند تا یای نسبت را در این میانه واسطه کند و نوعی وجود حرفی برای خود قایل شود. انسان ها پذیرفته اند که اسم نیستند تا مستقل کامل باشند و بیرون از دروازه زمان و مکان و تغییر قرار گرفته باشند. چنان که پذیرفته اند که فعل هم نیستند که به نوعی استقلال همراه گرفتاری در زمان و مکان و تغییر باشند، بلکه پذیرفته اند که حرف باشند که نه وجودی مستقل دارد و نه معنا و مفهومی کامل و یا همراه با زمان و گرفتار در تغییر باشند. این بهترین تصویری است که انسان برای خود ارایه می دهد ولی وضعیت از این هم دشوارتر است. انسان حتی نمی تواند مانند حرف باشد و دارای وجود ربطی باشد، بلکه ربط محض است. پیچک نیست تا نیازمند دیوار و پایه باشد ، بلکه وجودی است که از معنا و مفهوم وجود تنها شدن و نیاز را ارث برده است و این گونه است که ملاصدرا آدمی را این چنین تصویر می کند که وجودی دارد که نتوان بیش از تعبیر ربط برای او واژه ای یافت. البته این نگره برخاسته از بینش قرآن است که آدمی را فقر محض و نیاز محض دانسته و می فرماید: انتم الفقراء الی الله ؛ شما درنیازمند خدایید. این نیاز در همه چیز است از وجود گرفته تا هر چیز دیگر. این گونه نیست که پس از تولد دیگر نیازی به مادر نباشد. اصولا تولدی نیست ، آن چه است تولدی در درون است نه بیرون. بنابراین اگر خداوند نظر بردارد فرو می پاشد و نیست می گردد. این فقر ذاتی است که همیشه انسان را به خدا ربط می دهد.
این تصویر قرآن از وضعیت بشر و هر آفریده دیگری است. اگر اکنون با این بینش بخواهیم زندگی کنیم نیازمند بازسازی را اندیشه ها و نگره های خود هستیم . می بایست به بازسازی نسبت خود با دیگران و جهان بپردازیم . این مساله باعث می شود که وضعیت خود را بسیار شکننده و خطرناک بیابیم .
اکنون برخلاف پیچک که تنها به تکیه گاه و پایه نیاز داشت ، به امری فراتر نیازداریم مانند بخشی از تن وجود هستیم که بدون آن نیست و نابود هستیم . این گونه است که مساله توکل و تفویض معنا و مفهوم واقعی خود را پیدا می کند.
اکنون با این زاویه دید و با این تصور و تصویر از انسان به مساله توکل می پردازیم تا نقش و جایگاه آن را در رابطه انسان وخدا بیابیم .

 توکل تکیه گاهی برای اهل دل

گستره معنایی توکل

توکل به معنای اعتماد ( لسان العرب ، ابن منظور؛ ج 15 ص 388) و در صورت متعدی شدن با حرف جار "علی " به معنای اعتماد کردن به دیگری است.( مفردات راغب ؛ ص 882) است. توکل بر خدا کردن به معنای اعتماد و اطمینان به خداکردن می باشد. ( مصباح المنیر؛ ج 1 و 2 ص 670)
برخی واژگان دیگری چون تفویض و حسبی را به معنای توکل گرفته اند ، در حالی که مفاهیم و معانی که این دو واژه به عنوان نشانه منتقل می کنند تفاوت هایی با معنا و مفهوم واژه توکل دارد.
گاه واژه تفویض در مقابل جبر به معنای اختیار به کار می رود و گاه به معنای توکل است و قریب به این معنا به کار می رود. در این معنای اخیر می توان نشانه هایی از همبستگی معنایی با توکل یافت و نوعی ارتباط را شناسایی و ردگیری کرد با این همه این بدان معنا نیست که دو واژه به یک معنا به کار رفته است. تفویض واگذاری امری به خداست تا او به خود به استقلال وارد عمل شود درحالی که در توکل انسان امری را همراه با تکیه و اعتماد بر خدا خود انجام می دهد. به این معنا که در تفویض واگذاری صرف نهفته است ولی در توکل واگذاری استقلالی نیست بلکه خود به عنوان بخشی از علت تامه عمل می کند. وقتی امری به خدا تفویض شود به معنای آن است که خدا خود به عنوان علت تامه وارد شود و کار را به سرانجام رساند ولی در توکل این معنا نهفته است که فرد خود به عنوان بخشی از علت و عامل ایجادی عمل می کند و خداوند به عنوان علت برتر و کامل بر این تحقق و ایجاد دخالت می کند. از این رو با توکل بر خدا شخص متوکل اقدام به بستن پای اشتران می کند تا نگریزند. در حالی که در تفویض شتران را به امان خدا رها کرده و از خدا می خواهد خود به عنوان علت تام و مستقل شتران را در بند پنهان اراده الهی حفظ و نگهداری کند.
در نگرش اسلام و بینش قرآنی انسان در افعال و کارهای خویش باید به اصل توکل توجه داشته باشد و برای انجام هر عملی خدا را به عنوان علت کامل در نظر آورد؛ زیرا هر آن ممکن است که اراده الهی به امری دیگری تعلق گرفته و امور بر خلاف خواسته فرد بگردد. از آن جایی که در نگرش شیعی جبر و تفویض به معنای استقلال شخص در عمل و یا وابستگی محض معنا و مفهوم ندارد و امور دنیا و جهان بر پایه امر بین الامرین و منزله بین المنزلتین است بنابراین توکل معنا درست و صحیحی می یابد.
اما چرا در قرآن به مساله تفویض اشاره شده و شخص امور خویش را به خدا تفویض می کند و می فرماید: افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد؛ کارم را به خدا واگذار و تفویض می کنم زیرا خداوند آگاه و بینا به بندگان است.؟
در پاسخ به این پرسش باید یاد آور شد که تفویض در این آیه به معنا واگذاری امر است و امر به معنای باطن اموراست ؛ زیرا انسان به باطن امور آگاه نیست و نمی تواند به پیامدهای مسایل به طور دقیق آگاه شود. از این روست که بسیاری از چیزها را ناپسند می دارد در حالی که خیر اوست و بسا اموری را پسندیده می داند که شر او در آن نهفته است. از این روست که فرد با تفویض امر کلی خود از خداوند می خواهد تا او را به کمال لایق برساند. د رحقیقت عاقبت به خیری را از خداوند می خواهد و می طلبد تا خداوند با در اختیار گرفتن زمام امر او وی را به مقصد برساند.
اگر بخواهیم میان دو مساله تفویض در این آیه و مساله توکل نوعی ارتباط برقرار کنیم می توانیم بگوییم که در نگرش تفویضی انسان ارتباط خود و خدا را همانند ارتباط ربط محض می یابد از این رو کارش را به خدا تفویض می کند و در مساله توکل خود را موجودی ربطی می یابد از این رو با توکل به کار خویش اقدام می کند.
شاید بهتر باشد با توجه به تصویر پیش گفته به دو مرتبه قایل شویم و بگوییم که در تصویر توکلی انسان در مرتبه ای خود را می یابد که وجودی ربطی است از این رو به توکل رو می آورد و خواهان یاری و یاوری خداوند می شود و او را تکیه گاه و معتمد خود قرار می دهد. در حالی که در اندیشه ونگرش تفویضی انسان به وجود ربط محض خود می نگرد و از خدا می خواهد تا خود زمام امر او را به عهده گرفته و او را به مقصد کمالی برساند و از خود دور نسازد.
بنابراین توکل مرتبه ای ازمراتب تفویض است و مرتبه تفویض در مرتبه ای عالی قرار می گیرد. بیشتری مردم اهل توکل هستند ؛ زیرا نگاه و نگرشی ربطی به خود داشته و وجود خود را نسبت به خدا این گونه می بینند و عمل می کنند ولی گروهی اندک شمار هستند که خود را ربط محض دانسته و اهل تفویض می باشند. بنابراین تفویض و توکل بستگی به مراتب معرفتی و شناختی فرد از نسبت خود به خدا دارد.
این اندیشه به معنای جبر نیست ؛ زیرا جبر به معنای وادارکردن بر کار و عمل و ناچار شدن بر آن به قهر و غلبه است و در حقیقت فرد درایجاد فعل خود توانایی و قدرتی نداشته باشد.( مفردات راغب ص183 ) در حالی که در تفویض این گونه نیست و فرد خود را می بیند ولی این دیدن ، دیدن ربط محض است و در می یابد که سررشته امور به دست قادر مطلق است پس خود را به او واگذار می کند. به یک معنا در تفویض واگذاری خود به خدا و در توکل واگذاری کار خود به خدا و در جبر نادیده شدن خود فرد است، چنان که اختیار به معنای نادیده گرفتن خداست.

 توکل تکیه گاهی برای اهل دل

آثار توکل

برای توکل آثار در قرآن بیان شده که بیانگر اهمیت و جایگاه نیز آن در اندیشه توحیدی است. یکی از مهم ترین آثاریی را که قرآن برای توکل بیان می کند، آرامش است . خداوند در آیه 173 سوره آل عمران می فرماید: کسانی که مردم به ایشان گفتند که مردمان ضد شما گرد آمدند پس از ایشان بهراسید نه تنها نهراسیدند بلکه ایمانشان افزایش یافت و گفتند خداوند ما را بس است که او بهترین وکیل است. در این آیه به خوبی و روشنی بیان شده است که چگونه توکل به خدا موجب شده است تا اهل ایمان با همه تبلیغات و جنگ روانی که دشمن به راه انداخته تا افکار عمومی را تهییج کند و مردمان را به هراس افکند با این همه اهل ایمان به جهت توکل بر خدا به جایی رسیدند که این جنگ روانی نتیجه معکوس داد و به جایی ترس و هراس از بسیج دشمنان و آمادگی برای حمله به ایمان ایشان افزوده شد. این ها همه بیانگر آرامشی است که به جهت توکل به خدا و این که خداوند ایشان را بس است و از دشمنان کفایت می کند ، پدیدار شده است. ( و نیز سوره نمل آیه 70 و 79) بنابراین تقویت روحیه مومنان از برکات توکل است که خداوند در آیه 122 همین سوره بدان اشاره کرده است که چگونه ایشان را به جهت توکل از شکست باز می دارد و روحیه ایشان را تقویت و تحکیم می بخشد. این گونه می شود که بر دشمنان خویش پیروز می شوند ( همان آیه 123 و ایه 160 و نیز انفال آیات 48 و 49)
نتیجه توکل و پیامد آن چیزی جز استقامت نخواهد بود. این گونه است که اهل توکل در برابر مخالفت ها و سختی ها نیرومند شده و قدرت دو چندان می یابند. ( آل عمران آیات 121 و 122) بنابراین در راه اسوه و سرمشق خود گام بر می دارند و از دشمن نمی هراسند و به آسانی از ایشان برائت می جویند و با صدا رسا و بلند نفرت و بیزاری خود را ابراز و اعلام می دارند، و این همه نیست به جز به برکت توکل و اعتمادی که به خداوند دارند.( ممتحنه آیه 4 و نیز ابراهیم آیات 12 و 13) با توکل است که انسان شجاعت واقعی خود را به دست می آورد و از دشمن و مکر ایشان نمی هراسد. ( یونس آیه 71)
در هنگامه نبرد به جهت توکلی که دارند از امدادهای غیبی برخوردار می گردند و خداوند به راه های مختلف و غیر عادی ایشان را کمک و یاری می رساند.( آل عمران آیه 160) مکر و کید دشمنان را به خودشان باز می گرداند و مومنان را از توطئه ها و مکر ایشان ایمن می کند ( نساء آیه 81)

توکل و اسباب طبیعی

البته توکل به خدا به معنای نادیده گرفتن اسباب و عوامل طبیعی نیست و منافاتی میان توکل و استفاده از اسباب طبیعی نیست. از این روست که خداوند به پیامبر خویش دستور می دهد که نسبت به مومنان نرم باشد و سخت مگیر ؛ زیرا سخت گیری عاملی برای واگرایی و دور شدن و پراکنده گردیدن از پیرامونت است ، بلکه با استغفار و طلب بخشش نسبت به ایشان و مشاوره و هم فکری با آنان ارتباط و همبستگی خود با ایشان را تقویت کن و تحکیم بخش و با همه این ها بر خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد.( آل عمران آیه 159)
این آیه به روشنی می نماید که توکل به معنای نادیده گرفتن ابزارهای طبیعی نیست. این اندیشه به عنوان یک بینش و تفکر توحیدی در همه جا قرآن دیده می شود و خداوند در گزارشی از یعقوب و فرزندانش می نویسد که حضرت یعقوب (ع) به فرزندانش پند می دهد که از یک در وارد شهر نشوید تا مورد توجه مردم شهر قرار گیرد و در ادامه می افزاید : ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون ( یوسف آیه 67)
این آیه و سفارش توحیدی یعقوب بیانگر آن است که آن حضرت سفارش لازم و طبیعی را برای حفظ امنیت جانی و مانند آن به فرزندان می دهد با این همه حکم نهایی را از آن خدا می داند و خواستار توکل فرزندان به خدا می شود که با حفظ بینش توحیدی توکل به اسباب و لوازم طبیعی توجه داشته باشند و با توکل کردن بر خدا ، زانوان اشتر فرار خویش را ببندند تا نگریزد.

زمینه های توکل

توکل از آن جایی که یکی از مراتب توحید بینشی و فعلی انسان است ، تحقق آن نیازمند رشد و بالندگی فکری و عملی است. انسان هر گاه به مرتبه ای از بینش و ادراک شناختی درباره هستی و خدا و انسان رسید در می یابد که خداوند در فرا و ورای امور است و بر هر چیز احاطه داشته و قادر به هر چیزی است. تفکر مالکیت محض الهی و ربوبیت و الوهیت اوست که مومن را در پس و پیش و همراه هر چیزی می بیند و می یابد و این گونه است که به این باور می رسد که: ما رایت شیئا الا و رایت الله قبله و بعده و معه . بنابراین هیچ عملی را بیرون از اراده و مشیت او نمی یابد و نمی بیند . با آن که به اسباب طبیعی چنگ می زند و بر این باور است که : ان الله یابی ان تجری الامور الا فی مجاریها و باسبابها ؛ خداوند ابا دارد که امور جز در مجاری آن و به اسباب آن تحقق یابد ؛ با این همه بر این باور است که : ان الحکم الا لله ؛ یعنی که حکم نهایی و قضا و قدر جاری به کائنات اراده اوست و حکم خداوندی است. با این اعتقاد است که توکل را اصل در زندگی خویش قرار می دهد و به عنوان باور خاص در حق خود مراعات می دارد. این که در برخی از کتب ( فرهنگ قرآن ؛ ایت الله هاشمی رفسنجانی و جمعی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن ، ج 9 ص 289) از ایمان به عنوان بستر و زمینه ای برای توکل یاد شده است به این معناست . در حقیقت ایمان مطلق مراد نیست بلکه مراد مرتبه ای از ایمان است که برخی از مومنان به آن درجه و مرتبه رسیده اند ؛ نه این که هر ایمانی موجب می شود که فردی اهل توکل شود و از آثار و تبعات آن بهره مند گردد. این مطلب از آن جا فهمیده و دانسته می شود که ایمان دارای مراتب تشکیکی است و هر مرتبه ای برای خود خواص و فوایدی دارد که در مرتبه دیگر یافت نمی شود.
از دیگر زمینه هایی که برای ایجاد توکل در قرآن از آن یاد شده ، بحث تسلیم است که خود بیانگر مرتبه ای ایمانی است که پیش از این از آن سخن رفته است. در حقیقت ایمانی که منظور و مراد در بحث توکل است ، ایمانی تسلیمی است. این تسلیم و مسلمانی که در آیه 84 سوره یونس از آن یاد شده و خداوند می فرماید: اگر مسلمانید توکل بر خدا داشته باشید ، تسلیم محضی است که با توجه به خصوصیات پیش گفته در بحث ایمان در فرد پدیدارمی شود. این گونه است که مومن اهل تسلیم محض می تواند اهل توکل باشد و از آثار توکل بهره مند گردد. بنابراین مراد از تسلیم و ایمان امر واحدی است که گفته می شود.
اگر بخواهیم به یک جمع بندی نسبت به آیات بحث توکل برسیم و به طور موضوعی آن را تنظیم و دسته بندی کنیم باید به این نکته توجه داده شود که آیاتی که به بحث از زمینه های و بسترهای ایجادی توکل در انسان می پردازد در حقیقت بیانگر شرایط تحقق آن هستند. شرایطی که بیانگر مرتبه ای از ایمان است که فرد می بایست به مرتبه برسد تا امکان تحقق توکل در وی ایجاد شود. بنابراین با این نگرش و از این زاویه به آیات می نگریم.
از مهم ترین شرایط تحقق و ایجاد توکل در انسان مومن این است که توجه به حاکمیت خدا داشته باشد.(هود آیه 56 و 123 و یوسف آیه 67) دومین شرط توجه به خالقیت خداست ( فرقان آیه 58 و 59 و زمر آیه 38و 62) توجه به ربوبیت ( انعام آیه 102 و اعراف آیه 89 ) و رزاقیت خدا ( عنکبوت آیه 59 و 60) و نیز رحمت وی ( ملک آیه 28 و 29) و عزت او ( انفال آیه 49) و کفایت الهی ( آل عمران آیه 173) و مالکیت او ( نساء آیه 132) و مشیت وی ( اعراف آیه 89) و نظارت خداوندی ( شعراء آیه 122) و ولایت او ( آل عمران آیه 122) و هدایت گری او ( ابراهیم آیه 14) و حقانیت هدف ( نمل آیه 79) و حکمت خدا( انفال آیه 49) و مرتبه ای از تقوا ( مائده آیه 11) و توفیق الهی ( هود آیه 88) و مانند آن است.
این ایات اگر به دقت مورد توجه و ملاحظه قرار گیرد به این نتیجه کلی می رسیم که انسان برای رسیدن به مقام توکل می بایست پیش از همه وضعیت شناختی خود را بهبود بخشد و خدا را در جایگاه واقعی خودش ببیند و بپذیرد و نیز جایگاه واقعی خود را نیز بشناسد و از ضعف و ناتوانی خود آگاه باشد. بداند که هر چه بداند از علم الهی بالاتر و برتر نیست و هر چه بتواند از توان الهی فراتر نمی رود بنابراین می بایست با این شناخت و باور در عمل نشان دهد که اهل مرتبه ای از ایمان است که می تواند بر خدا توکل کند و او را وکیل خود قرار دهد. آن گاه است که اهل توکل شده و از فواید توکل بهره مند گردد. بنابر این آن چه در برخی از کتب آمده معنای واحدی را بیان می دارد و می خواهد به انسان بفهماند که کدام مرتبه از ایمان شناختی و عمل موجب می شود که انسان به مقام توکل برسد.

 توکل تکیه گاهی برای اهل دل

موارد توکل

در چه اموری می توان به خدا توکل کرد؟

 این پرسشی است که بسیار مورد توجه همگان قرار می گیرد. به نظر می رسد که انسان در همه امورش می تواند توکل کند و خداوند را وکیل خود گرداند. اما در قرآن برخی از امور به صورت مشخص به عنوان اموری که مومنان بدان توکل کرده و یا خداوند از مومنان خواسته است که در آن موارد توکل کنند بیان شده است . این امور عبارتند از : اصلاح جامعه ( هود آیه 88) ؛ تبلیغ و اجرای امور الهی و رسالت ( یونس آیه 71و..) صبر و تحمل اذیت و آزار( ابراهیم آیه 9 و 12) تصمیم گیری های حساس و مهم و اعمال مدیریت اجتماعی ( آل عمران آیه 159) دفع توطئه و مکر دشمنان ( نساء آیه 81) جهاد با دشمنان ( ال عمران آیه 122) جنگ روانی و شایعه سازی دشمنان ( آل عمران آیه 122و 123) روزی ( طلاق آیه 2 و 3) شرک ستیزی ( هود آیه 55 و 57) صلح و تصمیم گیری در باره آن ( انفال آیه 61) هجرت ( نحل آیه 41 و 42) .
این ها مواردی بود که در قرآن به صراحت درباره وجوب توکل در آن موارد به خداوند مطالب و دستورهای وارد شده است ولی این موارد به عنوان بیان خاص است و انسان در همه موارد خرد و کلان می تواند و باید به خداوند توکل کند هر چند که در امور مهم و حساس به طور طبیعی این نیاز شدت می یابد.
باشد تا با دوری از شرک ( نساء آیه 171) و گمراهی ( ملک آیه 29) و بیمار دلی ( انفال آیه 49) از فواید و آثار توکل بهره مند گردیم و اهل توکل به شمار آییم.

 

                                                                                        منبع: مرکزفرهنگ ومعارف قرآن

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد