یادو خاطره  شهدا

یادو خاطره شهدا

گسترش فرهنگ ایثار و شهادت
یادو خاطره  شهدا

یادو خاطره شهدا

گسترش فرهنگ ایثار و شهادت

چند حدیث وروایت در مقام زن و مادر

چند دیث وروایت در مقام مادر.روزمادر

چند حدیث وروایت در مقام زن و مادر

قرآن کریم:

إنّا أعطَیناکَ الکَوثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر

همانا ما کوثر را به تو عطا کردیم پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن

کوثر ، آیه ۲ - ۱ .

پیامبرصلی الله علیه وآله :

فاطِمَةُ أَعَزُّ النّاسِ عَلَیَّ

فاطمه عزیزترین مردم نزد من است

بشارة المصطفی ، ص ۷۰ .

پیامبرصلی الله علیه وآله :

مَن أَحَبَّ فاطِمَةَ ابنَتی فَهُوَ فِی الجَنَّةِ مَعی

هر کس دخترم فاطمه را دوست داشته باشد ، در بهشت با من همراه خواهد بود

بحار الأنوار ، ج ۲۷ ، ص ۱۱۶ .  ادامه مطلب ...

جلوه هایی از آیات قرآن در کربلا


جلوه هایی از آیات قرآن در کربلا


جلوه هایی از آیات قرآن در کربلا


قرآن مى‏فرماید: «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ» [هود، 112] اى پیامبر! تو و یارانت استقامت بورزید.

در کربلا بهترین جلوه‏هاى استقامت را در امام حسین و یارانش ‏علیهم السلام مى‏بینیم.

قیام سیدالشهدا علیه ‌السلام تابلویی است بزرگ که در آن ارزش ‌های انسانی به بهترین وجه به تصویر کشیده شده ‌اند.

اوج ایثار، اخلاص، بصیرت، وفاداری و ... در این تابلوی زیبا نمایان است. و صد البته یکی از اهداف اباعبدالله، ترسیم تابلویی ماندگار بود تا دیگران با دقت در آن، در راه مستقیم بندگی حرکت کنند.

یکی از ارزش های والای انسانی که گوشه ای از آن در قیام حضرت بازتاب واضحی یافته، صبر است. استقامت و صبر امام علیه السلام بر سختی ها، صبر زینب کبری علیها السلام، پایداری اصحاب، صبر در برابر عطش، در برابر دشنام دشمنان، در مواجهه با شمشیرها و تازیانه ها، همگی در مقابل چشمان بشریت، تصویری عظیم و مالامال از مظلومیت را نمایان کرده است.  ادامه مطلب ...

چند حدیث

چند حدیث


همسر خوب می خواهی، بسم الله


در حدیثی آمده است که «من اکثر الاستغفار»، کسی که زیاد استغفار کند، 4 چیز به دست می‌آورد: «جعل الله له من کل همٍ و غمٍ فرجا» اگر غم و غصه دارد، غم و غصه ‌اش بیرون می ‌آید.

آدم گاهی اوقات بی‌ خودی غم و غصه‌اش می‌شود، در آن لحظه تسبیح را بردارید ، استغفار کنید. قطعاً حالتان خوب می شود.

 

نقش استغفار در دور شدن بلا از انسان

دوم: «من کل خوفٍ امنا» گاهی اخبار ناخوشایند را می‌دهند. اگر استغفار کنی، هیچ خبری نمی‌شود، یه نفر دشمن داری، تهدید کرده که امشب ترورت می‌کنم، استغفار کنی، او را یکی دیگر ترور می‌کند و راحت می‌شوی، اگر استغفار کرده‌ای از کسی نترس و فقط از خدا بترس.

سوم: «من کل ضیقٍ مخرجا» صاحبخانه‌ تو را جواب کرده؟ سفته ‌هایت عقب افتاده؟ گرفتاری؟ اگر استغفار کنی همه اینها درست می ‌شود.

مهمترین عامل نجات از مشکلات و سختى ها و بهترین سبب زدودن غم و اندوه  در کلمات نورانى پیامبر و اهل بیت پاکش (علیهم السلام) استغفار و عذرخواهى از خداى مهربان، معرفى شده است.

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در سخن زیبایى مى فرمایند:

هر کس غم و غصه اش زیاد است، باید زیاد استغفار کند. (کافى، ج 5، ص 316)  ادامه مطلب ...

توکل و نقش اسباب طبیعی -مقالات مذهبی


 توکل و نقش اسباب طبیعی

 

توکل و نقش اسباب طبیعی


به نظر می رسد که برخی باورها و اعتقادات با واقعیات هستی تناسب ندارند و نوعی تناقص و تضاد میان آن چه هست و آن چه باور ذهن و نگرش و گرایش آدمی را سامان می دهد یافت می شود.
البته برخی این تضادها و تناقض ها توهم است و به سبب عدم تسلط شخص به موضوع و یا موضوعات پدیدار می گردد و برخی دیگر نیز به سبب آن است که موضوعات در مجموعه خویش به درستی قرار داده نمی شود؛ زیرا باورهای دینی که از منبع وحی و حکمت و علم فرو فرستاده شده نمی تواند متناقض یا متضاد باشد. بنابراین ضروری است تا در یک مجموعه و شبکه دیده شود. نمونه باورها و گزاره های ایمانی را می توان به قطعات پازل تشبیه کرد که هر قطعه گاهی نه تنها معنا و مفهوم درست و کاملی ندارد، بلکه بسیار زشت و نامناسب می نماید. اما همین قطعات بظاهر ناجور و نامتناسب هنگامی که در کنار هم به درستی قرار گیرند و تحلیل گردند آن گاه است که تصوری درست و کامل آفریده می شود که همگان را به شگفتی وا می دارد.
از امور و مسایلی که به نظر می رسد در حوزه تناقض ها و تضادها قرار می گیرد، مسئله توکل و نقش اسباب طبیعی است. نویسنده در این نوشتار بر آن است تا با بازخوانی و تحلیل و تبیین مسئله توکل و اسباب طبیعی در زندگی فردی و جمعی، ارتباط آن دو را تشریح کند و نقش هر یک را براساس آیات و آموزه های قرآنی تبیین نماید. 

ادامه مطلب ...

توکل تکیه گاهی برای اهل دل - مقالات مذهبی


 توکل تکیه گاهی برای اهل دل

توکل تکیه گاهی برای اهل دل

انسان در زندگی خویش هرگامش متزلزل تر از آن است که خود بخواهد و بتواند بیاندیشد و یا بپندارد. از زمانی که خود را می یابد و با خود آشنا می شود مرگ را همانند هر تغییر و دگرگونی بنیان افکن دیگری می یابد که حضوری دایم دارد. از این رو برخی گفته اند که همواره باید پرسید چه مانده است نه این که چه گذشته است؟ به این معنا که باید از آن چه مانده پرسید نه از زندگی ای که گذشته است. برخی دیگر بر این باورند که زندگی با مرگ متولد می شود و جان می گیرد ؛ چون هر زندگی در درون خود مرگ را می پرواند و هردم آن بازدم مرگ است. البته شاید این تصور و تصویری تند و نگاهی بدبینانه باشد ولی ترسیم درستی از حقیقت و بازنمایی دقیق و راستی از واقع است. در این تصور و تصویر نانمایی میان ذهن و واقع رخ ننموده است بلکه بازنمایی دقیق ذهن از وضعیت موجود بشر و بیان کننده درست مفهوم زندگی است. زندگی به حقیقت و راستی آمیخته ای از شدن و مرگ است. مگر نه این است که حرکت جوهری و بیرونی انسان همواره به معنا و مفهوم شدن است و مگر نه این است که مرگ یعنی گام بلند شدن ؛ به این معنا که ما در هر حرکتی در حال شدن هستیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم این بود ما با شدن دایمی درونی و بیرونی همراه است. شدن نیز تغییر و دگرگونی است که رخ می دهد و آدمی را گریزی از آن نیست. جهان به گونه ای آفریده شده است که همه چیز آن از دایره ثبات بیرون باشد و تغییر و دگرگونی جزو ذات آن قرار داده شده است. از این رو جهان بی تغییر و شدن معنا و مفهومی ندارد. اگر این شدن ها نبود هر گز چیزی به کمال نمی رسید و هیچ قوه ای به فعلیت در نمی آمد. از این رو شدن به عنوان اقتضایی کمالی جهان و آفریده های آن امری اجتناب ناپذیراست. هر شدنی به معنا و مفهوم مرگ است ؛ زیرا آن چه بود نیست می شود و چیزی دیگری ایجاد و جانشین و جایگزین آن می گردد. در این مبان سخن از امرثابت و متغیر و رابطه ثابت و متغیر مساله فلاسفه و فرزانگان است که به نظر می رسد که تاکنون پاسخ درست و راستی نیافته اند و دغدغه ایشان شده است. شاید این ثبوت مانند هر امر دیگری در این دنیا نسبی و دارای مراتب باشد. از این رو حتی آن امر ثابت در این دنیا به گونه ای متغیر است ولی بسیار آرام و کند این شدن را انجام می دهد و می پذیرد به گونه ای که محسوس ما نیست و کسی آن را در حال شدن نمی یابد در حالی که به گفته صدرایی حرکت جوهری حتی آن امر ثابت را از شدن بیرون نمی راند و استثنا نمی سازد. و اینک دغدغه بزرگ تر میان این همه شدن ها و ثابت قدیم و ازلی و رابطه میان آن دو که پرسش بزرگانی بوده است که خواهان حل آن از سوی صاحب الامر (عج) شدند و این حکایت دیروز و امروز و فردای ماست و دغدغه فرزانگان .  

ادامه مطلب ...

آداب معاشرت درقران - قسمت اوّل

آداب معاشرت درقران - قسمت اوّل


آیة الله محمد تقى مصباح یزدى


بحث درباره آداب معاشرت است. در این باره در قرآن کریم مسائلى مطرح شده که بعضى از آنها عمومیت دارد و بعضى درباره رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم است که شاید با بیانى که عرض مى‏کنیم کمابیش قابل توسعه باشد.

1- آداب عمومى

آنچه مربوط به عموم افراد است، آدابى چند است که در این جا به بعضى از آنها اشاره مى‏کنیم: در سوره نور چندین آیه هست که کما بیش با هم مربوط است و از آیه 27 شروع مى‏شود: «یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون × فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یؤذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکى لکم والله بما تعملون علیم; اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به خانه‏هایى که خانه‏هاى شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این براى شما بهتر است، باشد که پند گیرید. و اگر کسى را در آن نیافتید پس داخل مشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد: «برگردید»، پس برگردید، که آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مى‏دهید داناست.»  ادامه مطلب ...

آداب معاشرت در قرآن - قسمت دوّم

آداب معاشرت در قرآن - قسمت دوّم

آیة الله محمد تقى مصباح یزدى

1 - 4 - آداب نشستن

دیگر از آداب معاشرت که در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده این است که در مجالس طورى بنشینند که اگر تازه واردى، آمد جاى نشستنش باشد. معمولا مجالس ظرفیت محدودى دارد و اگر همه افراد بخواهند آزاد و راحت‏بنشینند ممکن است جا براى دیگران تنگ بشود از این رو دستور داده شده که در مجالس وقتى به شما گفته مى‏شود که جا باز کنید تنگتر بنشینید و جا به دیگران بدهید که خدا هم به شما وسعت‏بدهد. در آیه 11 سوره مجادله مى‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا یفسح الله لکم‏» درباره شان نزول این آیه گفته‏اند: کسانى که خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شرفیاب مى‏شدند دور پیغمبر تنگاتنگ حلقه مى‏زدند و کسانى که بعد مى‏آمدند دیگر جا براى ایشان نبود این است که در این آیه اشاره مى‏فرماید طورى نباشد که اگر کسى کارى دارد یا مى‏خواهد سخنى از پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم بشنود جا براى او نباشد.
بعد اضافه مى‏فرماید: «و اذا قیل انشزوا فانشزوا» بعضى از مفسران گفته‏اند که منظور این است که اگر شخص محترمى وارد شد و به شما گفته شد بلند شوید و جاى خود را به او بدهید این کار را انجام بدهید و در ذیل آیه دارد: «یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات‏» این ذیل مى‏تواند مؤیدى براى این تفسیر باشد که در بین شما کسانى هستند که مزایایى دارند و احترامشان براى شما لازم است از جمله مؤمنین خالص و علماى ربانى که نزد خدا محترمند و خدا آنها را بلند مرتبه قرار مى‏دهد. «اذا قیل انشزوا» یعنى هنگامى که به شما گفتند برخیزید تا شخص محترمى بنشیند، برخیزید و به او جا بدهید و بى‏احترامى نکنید زیرا اشخاص متقى و عالم، نزد خداى متعال مقامى بلند دارند. 


1 - 5 - گوش سپردن به سخن

یکى دیگر از آدابى که از سیره پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم استفاده مى‏شود و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده نکته‏اى است که در باب مدیریت‏خیلى مهم است. کسانى که در جامعه، شاخصند و نوعى رهبرى و پیشوایى دارند طبعا دیگران به آنها مراجعه مى‏کنند و انتقادها و پیشنهادهایى دارند و مسائلى را درباره مصالح و مفاسد جامعه مطرح مى‏کنند که بسیارى از آنها صحیح و قابل قبول نیست اما شنونده در مقابل این سخنان باید چه عکس العملى نشان بدهد؟ آیه‏اى هست که از آن استفاده مى‏شود که سیره پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم این بود که به همه حرفها درست گوش مى‏دادند و به اصطلاح خودمان تو ذوق طرف نمى‏زدند و اگر حرفش هم صحیح نبود به رویش نمى‏آوردند.
منافقان این مطلب را براى پیغمبر، عیب مى‏دانستند و مى‏گفتند: این شخص، فقط گوش و «اذن‏» است و هر کس هر چه مى‏گوید گوش مى‏کند. در آیه 61 سوره توبه مى‏فرماید: «و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن‏» منافقان درباره پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏گفتند «اذن‏» است‏یعنى فقط گوش است و همه سخنان را مى‏شنود و نقض و ابرامى نمى‏کند.
خداى متعال در جواب ایشان مى‏فرماید: «قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منکم والذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم‏»
درباره این تعبیر «یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین‏» مفسران وجوهى ذکر کرده‏اند که چرا در یک جا متعلق «یؤمن‏» با حرف «با» ذکر شده (بالله) و در جاى دیگر با حرف لام (للمؤمنین) و فرق اینها چیست؟ یکى از بهترین وجوه این است که فرق بین این دو تعبیر، اشاره به تصدیق خبر و تصدیق مخبر است. توضیح آن که: کلمه «یؤمن‏» که متضمن معناى تصدیق است‏با حرف «باء» متعدى مى‏شود و دلالت‏بر تصدیق به واقعیت و محتواى خبر دارد; مثلا «ایمان بالله‏» به معناى تصدیق به وجود خداى متعال است و «ایمان به انبیا و کتابهاى آسمانى‏» به معناى راست‏شمردن ادعاى پیامبران و تصدیق به صحت محتواى کتابهاى آسمانى است، اما هنگامى که با «لام‏» ذکر مى‏شود دلالت‏بر تصدیق گوینده دارد اعم از این که سخنش را مطابق با واقع هم بداند یا نداند; یعنى معنایش این است که دروغ عمدى به گوینده نسبت نمى‏دهد ولى معنایش این نیست که محتواى سخن او را هم تصدیق مى‏کند و به اصطلاح تعبیر اول، به معناى تصدیق خبر است و تعبیر دوم به معناى تصدیق مخبر، خواه همراه با تصدیق خبر هم باشد یا نباشد; یعنى وقتى شخص مؤمنى مى‏آمد به پیغمبراکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم عرض مى‏کرد که فلان مطلب چنان است پیغمبر نمى‏فرمود: تو دروغ مى‏گویى یعنى مى‏خواهى خلاف واقع بگویى، اما معنایش تصدیق به صحت محتواى سخن نبود و اگر آن مطلب احتیاج به تحقیق داشت آن را تحقیق مى‏کرد که آیا درست است‏یا نه. و این لسان مدحى است‏براى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم. و از این آیه مى‏توان استفاده کرد که سایر رهبران و کسانى که مرجع مردم هستند باید در برخوردشان با دیگران این طور باشند وقتى کسى حرفى به ایشان مى‏زند درست گوش بدهند و قیافه‏شان قیافه کسى باشد که او را تصدیق مى‏کند اما معنایش این نیست که ترتیب اثر هم به حرف طرف بدهند.
در شان نزول این آیه گفته شده که شخصى از منافقان خدمت پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏نشست و سخنان آن حضرت را براى دوستان خود نقل مى‏کرد (در روایات شیعه، نام وى عبدالله بن مطعم ذکر شده است). جبرئیل به پیغمبراکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم خبر داد که این شخص، سخن‏چین است و گفت‏گوهایى را که در حضور شما انجام مى‏گیرد براى منافقان نقل مى‏کند. حضرت او را خواستند و به او گفتند که آیا تو براى منافقین خبر چینى مى‏کنى؟ گفت: نه، چنین چیزى نیست. گفتند: بسیار خوب، ولى مبادا از این کارها بکنى. او رفت و پشت‏سر پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم گفت که این شخص «اذن‏» (گوش) است هر کس هر چه مى‏گوید قبول مى‏کند، به او گفته بودند که من اخبار را نقل مى‏کنم او هم قبول کرده بود، و من آن را انکار کردم، از من هم قبول کرد!

1 - 6 - صحبت درگوشى (نجوا)

یکى دیگر از مسائلى که در معاشرتها مطرح مى‏شود و در چند مورد در قرآن کریم به آن اشاره شده نجوا و درگوشى صحبت کردن است. در یک جمعى که افراد مختلفى حضور دارند اگر دو نفر با هم خصوصى و درگوشى صحبت کنند طبعا موجب رنجش دیگران مى‏شود و در دلشان مى‏گویند چرا مطلبى را مى‏خواهند از ما پنهان کنند و ما را نامحرم حساب مى‏کنند؟ اما گاهى مواردى پیش مى‏آید که این کار ضرورت پیدا مى‏کند; مثلا شخصى یک مساله خصوصى دارد و نمى‏خواهد دیگران بفهمند ناچار مى‏بایست‏بطور خصوصى و نجوا مطرح بکند، البته اگر بتواند در جایى که دیگران نباشند بگوید خیلى بهتر است ولى گاهى وقت تنگ است و باید زودتر به طرف گفت. یا این که مطلبى مربوط به مصالح حکومتى است که فقط باید رهبران قوم بدانند یا مربوط به اسرار نظامى است که نباید دیگران مطلع شوند یا براى این که آبروى کس دیگرى محفوظ باشد احتیاج پیدا مى‏شود که مطلب بطور خصوصى مطرح بشود; مثلا کسى مى‏خواهد کمکى براى شخص فقیرى بگیرد اگر در حضور جمع مطرح بکند آبروى طرف ریخته مى‏شود بدون این که ضرورتى داشته باشد یا این که دو نفر کدورتى دارند و کسانى مى‏خواهند آنان را اصلاح بدهند اگر علنى مطرح کنند نقض غرض مى‏شود، زیرا در «اصلاح ذات البین‏» گاهى اقتضا مى‏کند که برنامه‏ریزى بشود و مى‏دانید در اصلاح ذات البین گاهى گفتن دروغ هم جایز و بلکه مطلوب است مثل این که به طرف بگویند فلانى نسبت‏به شما خوش بین است و ارادت دارد.
بطور کلى در موارد مختلفى احتیاج به برخوردهاى خصوصى و گفت‏گوهاى سرى و درگوشى پیدا مى‏شود. مواردى هم هست که بر عکس این درگوشیها درست‏برخلاف مصلحت است مثل توطئه‏هایى که منافقین مى‏کردند آنها هم کارهایى را که مى‏خواستند انجام بدهند فقط با همکارانشان مطرح مى‏کردند.
در قرآن کریم به انواع نجوا اشاره شده است در بعضى از آیات بطور کلى سفارش مى‏کند که در نجواهایتان تقوا را رعایت کنید و توجه داشته باشید که سخنان محرمانه شما را خدا مى‏شنود بنابراین چیزى نگویید که خلاف مصلحت اسلام و بر خلاف تقوا باشد. در بعضى از آیات نجواهاى خلاف مصلحت را منع فرموده و مردم را از آن برحذر داشته است و در بعضى از آیات گفته شده که نجوا براى کارهاى صحیح اشکال ندارد و مواردى را ذکر فرموده که نجوا گفتن در آنها مانعى ندارد.
در سوره مجادله چندین آیه در مورد نجوا است و به این صورت شروع مى‏شود: «الم تر ان الله یعلم ما فى السموات و ما فى الارض ما یکون من نجوى ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا ثم ینبئهم بما عملوا یوم القیمة ان الله بکل شى‏ء علیم‏» (1) اگر سه نفر باشید خدا چهارمى شماست و اگر پنج نفر باشید ششمى شماست و اگر کمتر باشید مثلا دو نفر باشید خدا سومى است و اگر بیشتر باشید مثلا هفت نفر باشید خدا هشتمى است. بنابراین به حضور خداى متعال در همه جا توجه داشته باشید و رعایت تقوا را بکنید.
درباره این آیه، نکته‏هاى تفسیرى متعددى هست که مفسران ذکر کرده‏اند از جمله درباره «معیتى‏» است که خداى متعال در این جا براى خودش ذکر مى‏فرماید: «و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم‏» بدون شک خداى متعال یک موجودى در عرض موجودات دیگر نیست که شماره‏بندى بکنیم و بگوییم مثلا پنج انسان به علاوه خدا مى‏شود شش موجود. و این همان مطلبى است که حکما فرمودند که وحدت خدا، وحدت عددى نیست زیرا عدد و شمارش در مورد موجوداتى به کار مى‏رود که در عرض هم هستند و با افزودن یکى بر دیگرى، موجودیت آنها افزایش مى‏یابد. پس منظور از این که خدا ششمین از پنج نفر هست فقط اشاره به حضور خداى تعالى و قیومیتى است که خداى متعال در همه جا و نسبت‏به همه چیز دارد.
بعد از این آیه مى‏فرماید: «الم تر الى الذین نهوا عن النجوى ثم یعودون لما نهوا عنه‏» نمى‏بینید کسانى را که نهى شدند از نجوا باز هم همان کار را ادامه مى‏دهند. این اشاره است‏به نهى منافقان از نجوا و نیز نجوا در مورد کارهایى که موجب مفسده اجتماعى است. بعد توضیح مى‏دهد: «ویتناجون بالاثم والعدوان و معصیت الرسول‏» اینها کسانى هستند که با این که به آنها گفته شده نجوا نکنید در عین حال نجوا مى‏کنند و محتواى نجواى آنان گناه و عدوان و تجاوز به حقوق دیگران و مخالفت و نافرمانى با پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم است.
میان این سه چیزى که در این آیه ذکر شده مى‏توان به این صورت فرق گذاشت که «اثم‏» یعنى گناهى که مورد نهى خداى متعال است اما تجاوز بر دیگران نیست مانند شرب خمر و عدوان، در مقابل اثم، گناهى است که موجب تضییع حقوق دیگران مى‏شود. البته ممکن است «اثم‏» هم ارتباط با دیگران پیدا بکند اما اصالتا حیثیت «اثم‏» همان حیثیت گناه شخصى است. اما «معصیة الرسول‏» در مقابل «معصیة الله‏» نافرمانى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم در امور ولایتى و حکومتى است، چون بیاناتى که پیغمبر اکرم مى‏فرماید گاهى به عنوان ابلاغ رسالت الهى است، که اطاعت این اوامر و نواهى همان اطاعت‏خداست، چون پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم نقشى جز واسطه بودن و رسول بودن را در این جاها ندارد اما گاهى اوامرى است که شخص پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم صادر مى‏کنند طبق مقامى که خداى متعال به ایشان مرحمت فرموده و ولایتى که بر مردم دارند منظور از معصیة الرسول نافرمانى پیغمبر در این گونه دستورهاى حکومتى و ولایتى است.
درگوشیهاى منافقان درباره این چیزها بود یا مى‏خواستند گناهى را دور از چشم دیگران مرتکب شوند و یا با هم براى مخالفت‏با پیغمبراکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم توطئه مى‏کردند که چیزهایى را که ایشان دستور مى‏دهند عمل نکنند و مخالفت نمایند.
«و اذا جاؤک حیوک بما لم یحیک به الله‏» اینها کسانى هستند که وقتى در حضور تو مى‏آیند تحیتهایى به تو مى‏گویند که خدا آن تحیتها را نفرموده است. در روایات آمده است که این جمله اشاره به یهودیانى است که خدمت پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏رسیدند و به جاى سلام، «سام‏» مى‏گفتند (سام در لغت عبرى به معناى مرگ است) و چنین وانمود مى‏کردند که اداى احترام مى‏کنند. و مى‏توان ذیل آیه را مؤید آن قرار داد که مى‏فرماید: «ویقولون فى انفسهم لولا یعذبنا الله بما نقول‏» پیش خودشان مى‏گفتند که چرا خدا ما را به واسطه این سخنان عذاب نمى‏کند؟ «حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر» (2) خدا ایشان را عذاب خواهد کرد و براى عذابشان جهنم کافى است و احتیاجى نیست که آنان را در دنیا عذاب کنیم.
به هر حال این آیه نهى از نجوا و سخن محرمانه‏اى مى‏کند که محتوایش نامطلوب باشد و برخلاف مصلحت و حق باشد. بعد مى‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا تناجیتم فلاتتناجوا بالاثم والعدوان‏» از این آیه استفاده مى‏شود که مطلق تناجى و درگوشى گفتن نامطلوب نیست از این روى، تاکید مى‏کند که اگر زمانى لازم شد که سخن محرمانه‏اى بگویید مواظب باشید که در سخنانتان اثم و عدوان و معصیت پیغمبر نباشد: «فلاتتناجوا بالاثم والعدوان و معصیت الرسول و تناجوا بالبر و التقوى‏» پس مطلق نجوا همیشه مذموم نیست و در صورتى که مقتضاى بر و تقوا این باشد که شخص نجوا بگوید و خصوصى صحبت کند اشکالى ندارد: «واتقوا الله الذى الیه تحشرون‏».
در آیه بعد اشاره مى‏فرماید به نجواهاى مذموم: «انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله و على الله فلیتوکل المؤمنون‏» روشن است نجوایى که کار شیطان است همان نجواى مذموم است، زیرا تناجى به بر و تقوا در جمله «و تناجوا بالبر و التقوى‏» تجویز شده است; یعنى نجوایى که به بر و تقوا نیست و مصلحتى ندارد یک کار شیطانى است، و شیطان این کار را به مردم القا مى‏کند تا مؤمنان را ناراحت کند «لیحزن الذین آمنوا» زیرا وقتى مؤمنان مى‏بینند که چند نفر خصوصى صحبت مى‏کنند ناراحت مى‏شوند که چرا از ما پنهان مى‏کنند و چه مطلبى هست که ما را مطلع نمى‏کنند، شاید مى‏خواهند بلایى سر ما بیاورند «و لیس بضارهم شیئا» کارهاى منافقان ضررى به مؤمنان نمى‏زند «الا باذن الله‏» مؤمن باید توجهش به خدا باشد. البته ممکن است کسانى توطئه‏هایى بکنند و با نجوا و در گوشى و قراردادهاى محرمانه اسباب زیانى براى مؤمنین فراهم بکنند ولى مؤمن باید توجهش به خدا باشد که هیچ چیزى بدون اذن خدا اثر نمى‏کند و این یک تربیت توحیدى است که مؤمن باید توجهش به خدا باشد: «و على الله فلیتوکل المؤمنون‏» (3) توکلشان باید بر خدا باشد و از او بخواهند که توطئه‏هاى دیگران را خنثى کند، البته وظایف دیگرى هم دارند که باید انجام بدهند ولى توجه و اعتماد قلبى‏شان باید بر خدا باشد، نه از کار کسى بترسند که مستقلا ضررى به ایشان بزند و نه امیدشان به دیگران باشد، امیدها باید به خدا باشد و خوف هم باید از خدا باشد.
از مجموع این آیات به دست مى‏آید که ما چند نوع نجوا داریم: نجوایى که بر اساس بر و تقوا و به خاطر تامین مصلحتى است که اشکالى ندارد: «و تناجوا بالبر و التقوى‏» و نجوایى که براى مخالفت‏خدا و پیغمبر است و محتوایش اثم و عدوان و معصیة الرسول است و از گناهان به شمار مى‏رود و مى‏بایست ترک بشود. و اما نجواهاى عادى که نه مصلحتى بر آن مترتب بشود و نه براى زیان زدن به مؤمنان است فى حد نفسه کار مطلوبى نیست و شاید اطلاق «انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا» شامل آن هم بشود. این کار برخلاف ادب است که در حضور دیگران دو نفر با هم درگوشى صحبت کنند و نتیجه‏اش حزن مؤمنین است و شیطان آدمى را وادار مى‏کند که کارى انجام دهد که موجب ناراحتى دیگران بشود.
انگیزه‏هاى شیطانى براى نجوا مختلف است; مثلا کسانى مى‏خواهند خودنمایى بکنند که ما یک خصوصیتى با این شخص داریم و سخنان محرمانه‏اى با یکدیگر داریم که دیگران نباید از آنها باخبر شوند، این گونه انگیزه‏ها صرف نظر از آثار سویى که بر نجوا مترتب مى‏شود، خود به خود ضد ارزش است.
در همین سوره اشاره مى‏فرماید به مطلبى که در زمان پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد و آن این بود که کسانى زیاد به آن حضرت مراجعه مى‏کردند و تقاضاى ملاقات خصوصى داشتند و این کار مشکلاتى را براى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم به وجود مى‏آورد هم وقت آن حضرت را مى‏گرفت و مانع مى‏شد از این که به کارهاى مهمترى بپردازند، و هم کسانى از این کار سوء استفاده مى‏کردند و چنین وانمود مى‏کردند که ما با پیامبر خصوصیتى داریم که باید حرفها را محرمانه با ایشان بزنیم. خداى متعال دستور داد که هر کس مى‏خواهد با پیغمبر نجوا بکند و ملاقات خصوصى داشته باشد باید صدقه‏اى بدهد: «یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویکم صدقة ذلک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم‏» (4) هر کس توانایى دارد موظف است قبل از این که با پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم ملاقات خصوصى داشته باشد صدقه‏اى بدهد. محدثان نقل کرده‏اند که تنها کسى که به این آیه عمل کرد حضرت امیرالمؤمنین‏علیه السلام بودند که یک دینار داشتند و این دینار را تبدیل به ده درهم کردند و هر وقت مى‏خواستند با پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم صحبت کنند یک درهم صدقه مى‏دادند و هیچ کس دیگر به این آیه عمل نکرد. بعد این آیه نسخ شد و آیه بعدى ناسخ همین آیه است «ءاشفقتم ان تقدموا بین یدى نجویکم صدقات‏» ترسیدید که اگر قبل از نجوا صدقه بدهید فقیر بشوید «فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاة و آتوا الزکوة و اطیعوا الله و رسوله والله خبیر بما تعملون‏» (5) حالا که شما این دستور را عمل نکردید خدا هم بر شما بخشید «تاب علیکم‏» و این حکم را از شما برداشت‏بروید سایر تکالیفى که دارید انجام بدهید; نمازتان را بخوانید، روزه‏تان را بگیرید و کارهاى خیر انجام بدهید. این یکى از آیات منسوخه است و شاید کمتر کسى در منسوخ بودنش شبهه‏اى داشته باشد. با تشریع این حکم، معلوم شد کسانى که اصرار داشتند با پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم نجوا بگویند و ملاقات خصوصى داشته باشند این ملاقاتها براى ایشان یک درهم هم نمى‏ارزید و معلوم شد که این ملاقاتها مصلحتى و لزومى نداشته است.
در آیه 114 سوره نساء موارد نجواى صحیح ذکر شده است; نخست مى‏فرماید: «لاخیر فى کثیر من نجویهم‏» در بسیارى از نجواها خیرى نیست. این لسان نکوهش است; یعنى کارى که فایده ندارد چرا انجام مى‏دهید؟ بعد مواردى را استثنا مى‏کند: «الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس‏» مگر کسى که نجوا را وسیله‏اى براى وادار کردن کسى به صدقه قرار دهد. کسانى هستند که از خودشان خدمتى برنمى‏آید ولى مى‏توانند وساطت در خیر بکنند و براى این که آبروى طرف ریخته نشود بطور خصوصى مطرح مى‏کنند. «او معروف‏» یا مى‏خواهند امر به معروف کنند اما براى این که در حضور مردم خجالت نکشد بطور خصوصى به او مى‏گویند. «او اصلاح بین الناس‏» یا این که مى‏خواهند مقدمات اصلاح بین دو نفر را فراهم بکنند اول خصوصى با هم صحبت مى‏کنند که چگونه با او برخورد بکنیم که کار اصلاح بشود. «و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتیه اجرا عظیما» نه تنها این گونه نجواها بد نیست‏بلکه کسانى که براى رضاى خدا چنین کارهایى را انجام بدهند اجر عظیمى خواهند داشت.
ادامه دارد

پاورقیها:

 

1) مجادله(58) آیه‏7.
2) همان، آیه‏8.
3) همان، آیه‏10.
4) همان، آیه‏12.
5) همان، آیه‏13.